خدمات تلفن همراه

صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - اشتباهات علما و رجال سياسي در دوران سلطنت پهلوي - 16 آبان 1357

عنوان : اشتباهات علما و رجال سياسي در دوران سلطنت پهلوي
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 16 آبان 1357
تاریخ قمری : 6 ذي الحجه 1398
جلد : 4

متن :
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
خدعه رضاخان
در طول سلطنت اين سلسله يك اشتباهاتي شده است كه خيلي موجب تاسف است .بعضي اشتباهات در زمان رضاشاه و بعضي هم در زمان حكومت اين آقا. از اول كه كودتاشد - كودتاي رضاشاه شد و با امر انگليسها اين امر واقع شد - اشتباه اين بود كه مردم را،آنهايي كه اطلاعات داشتند و مسائل را مي توانستند بفهمند، مردم را مطلع نكردند.
رضاشاه هم همين كارهايي كه - بعضي از اين كارهايي كه - اين آدم مي كند، در اوايل امرش شروع كرد. روضه خواني شروع كرد. دستجات ارتش را در روز عاشورا "اينها رامن خودم شاهدم يعني يادم است " دسته هاي ارتش را روز عاشورا براي سينه زني بيرون آورد. خودش در اين تكيه هايي كه در تهران بود راه مي افتاد دوره ، و به اين تكيه هايكي يكي مي رفت . در آنجايي كه بود روضه خواني مفصل داشت . اين سنخ حقه بازيهايي كه حالا اين دارد يك جور ديگر! او هم از اول با اين سلاح وارد شد. وهمان وقت هم اشخاصي بودند كه اطلاع بر اين مسائل داشتند و مي دانستند كه اين چه جور است . يكي از غفلتهايي كه شده است اين است كه اينها شروع نكردند كه به مردم ، به ملت چهره او را نمايش بدهند. دنبال اين كارهايي كه رياكارانه انجام داد، آن چهره ديگرش را نمايش داد كه تمام پايگاههاي مذهبي را تعطيل كرد؛ يعني تمام تكيه ها ومجالس وعظ و خطابه و اينها را، تمام را بكلي تعطيل كرد كه در تمام ايران ديگريك - مثلا - مجلس روضه خواني ، يك مجلس وعظ و خطابه نگذاشت بماند. و آن كارهايي كه همه مي دانيد و كرد. عدم پشتيباني از مدرس ، از اشتباهات تاريخي بود
و باز در همان زمان يكي از اشتباهات اين بود كه مردم ، يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند، پشتيباني از "مدرس " نكردند. مدرس تنها مرد بزرگي بود كه با او مقابله كرد و ايستادو مخالفت كرد. و در مجلس هم بعضيها موافق با مدرس بودند، و بعضيها هم سرسخت مخالفت مي كردند با مدرس . و در آن وقت ، باز يك جناحهايي مي توانستند كه پشت سرمدرس را بگيرند و پشتيباني كنند و اگر پشتيباني كرده بودند، مدرس مردي بود كه با منطق قوي و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اينها موصوف بود و ممكن بود كه در همان وقت شر اين خانواده كنده بشود و نشد.
از آن بدتر - كه من هر وقت فكرش را مي كنم واقعا متاسف مي شوم - اين است كه خوب ، متفقين حمله كردند به ايران و آن حرفهايي كه رضاشاه مي زد و آن ثناخوانيهايي كه براي او مي كردند يا خودش مي كرد، كه ديگر اين مملكت مملكتي است كه هيچ كس ديگر قدرت ندارد به آن تعرض كند! هيچ كس ديگر چطور! مثل ثناخوانيهاي خودايشان ! - پسر پسر اوست ! واقعا پسر اوست ؛ پسر حق است ! - بعد از اينكه ديدند يك طبل توخالي بود، اعلاميه اول به دوم نرسيد! اينها وقتي كه مي گويند مواخذه كرد از يكي ازاين سركرده ها كه آخر چرا يك - دو ساعت ؟! گفتند پنج دقيقه بايد. . . دو ساعت چيست ؟چيزي نداشتيم ! آنها همه چيز داشتند. يك مملكتي كه آن همه بساط درست كردند براي اينكه سركوبي كرد، همه را چه ، همه را چه ، اين سركوبيها، سركوبيهاي قدرت خود ملت بود. در زمان رضاشاه قدرتهايي ملت داشت ؛ البته آنها هم متعدي بودند لكن پشتوانه مملكت بودند. آنها را با همين امر خارجيها خلع سلاح كرد، و هر ذي قدرتي را با بست وبندي كه مي كرد با خارج و اينها، قدرتشان را گرفت و آنها هم - خارجيها هم - اين مطلب را روي نقشه عمل مي كردند كه اين قدرتهايي كه در ايران هست ، اين قدرتها را بگيرند ازدستشان و خلع سلاحشان كنند كه اگر يكوقتي اينها بخواهند يك - مثلا - قدرت نمايي بكنند ديگر چيزي دستشان نباشد. در هر صورت ، او اين كار را كرد و قدرتها را هم ازدست اينها گرفت ، و خودش هم به همان طور كه مي دانيد رفت . يعني بردند او را وجواهرات مملكت را هم ! به طوري كه - من نقل مي كنم از كسي كه او نقل مي كرد از يك صاحب منصبي كه همراه رضاشاه در اين سفر موريسش بود - كه چمدانهاي جواهر همراه رضاشاه ، جمع كرده بود اينها را كه ببرد، به او گفتند بيا برو به جاي ديگر. او خيال مي كردحالا مي خواهند او را ببرند آنجا، و خوب آنجا برود در يك قصري مثلا زندگي كند!جواهرها را حمل كردند و او گفته بود كه وقتي " يعني قصه ها نقل كرده بود او؛ يكي اينكه سر پلي كه بايد از آنجا ديگر عبور كنند ايستاد و گريه كرد - گريه بي اثر" او را با همه جواهرات و چمدانهاي پر در يك كشتي اي بردند، و بعد از آن در ميان دريا كه رسيدنديك كشتي ديگري كه مخصوص حمل دواب بود آوردند و متصل كردند به اين و گفتندبرو تو! ديد بايد برود، رفت ؛ و چمدانها كو؟ گفتند مي آورند آنها را. ايشان از آن راه رفت ؛ و چمدانها هم از آن طرف رفت ! حالا پيش انگليسها خدا مي داند - حالا ايشان هم دارد مي فرستد - بله ، او رفت . و اينكه موجب تاسف است ، واقعا موجب تاسف است ،اين است كه مردم ديده بودند تعديات رضاشاه را، يك چيزي نبود كه ديگر مخفي باشد،من خودم شاهد اين قضيه بودم كه وقتي كه سه مملكت ، يعني لشكر سه مملكت ، ارتش سه مملكت دشمن به ايران حمله كرد و همه چيز در معرض خطر بود، وقتي كه رضاشاه رااطلاع دادند كه بردند، مردم شادي مي كردند! كانه به مقدم اينها شادي مي كردند كه اينهاولو دشمن هستند وليكن از اين بدتر نمي كنند! وقتي كه يك شخصي ، يك سلطاني ، يك قدرتمندي ، پشتوانه ملت را ندارد، اين است كه وقتي كه مي برند او را، وقتي كه از آنجابخواهد خارج بشود، عوض اينكه يك ملتي - مثلا - يك انقلابي بكند كه چرا، اين ملت شادي مي كند كه خوب شد رفت ؛ و واقعا هم خوب شد رفت . اما آنچه تاسف دارد اين است كه اگر در آن وقت كه متفقين آمدند و رضاشاه رفت ، يك صدا بلند شده بود كه ماپسرش را نمي خواهيم ، نمي گذاشتند. اين را آنها نصب كردند، خود شاه گفت ، خود شاه نوشت اين را - منتها بعدش شنيدم كه آن را حكش (1) كردند، اين جمله را كه "متفقينصلاح ديدند من باشم " اين را حكش كردند. اگر آن وقت يك نفر، مثلا از رجال ، يك نفر از علما، يك جمعي از مردم ، صدا كرده بودند كه ما نمي خواهيم اين سلسله را، اينهاچه كردند با ما؛ پدرش چه كرد كه اين چه بكند. اين يكي از غفلتهايي بود در تاريخ ايران كه مسير تاريخ ايران را اگر اين غفلت نشده بود برگردانده بود و ما حالا ابتلاي به اين صحبتها اينجا نداشتيم ؛ و نه من اينجا بودم و نه آقايان ؛ همه سر كار خودشان در مملكت خودشان بودند.
غفلت قوام السلطنه و دكتر مصدق
اين غفلت بزرگ از رجال سياسي و علما و - عرض مي كنم كه - ساير اقشار مملكت ماواقع شد، و اين آدم را تحميل كردند بر ما و دنباله اش را هم گرفتند كه قدرتمندش كنند. ازآن وقت تا حالا هم غفلتها شده است . "قوام السلطنه "(2) مي توانست اين كارها را بكند لكن با غفلتها، با ضعف نفسها نكرد. از او بالاتر "دكتر مصدق "(3) بود. قدرت دست دكترمصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت . او براي مملكت مي خواست خدمت بكند لكن اشتباه هم داشت . يكي از اشتباهات اين بود كه آن وقتي كه قدرت دستش آمد، اين راخفه اش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين كاري براي او نداشت آن وقت ، هيچ كاري براي او نداشت ، براي اينكه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود، و اين (4) هم اين ارزش نداشت آن وقت . آن وقت اينطور نبود كه اين يك آدم قدرتمندي باشد. . . مثل بعد كه شد. آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن غفلتي شد. غفلتي ديگر اينكه مجلس را ايشان منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد. وقتي استعفا دادند، يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد و آنكه بعد از اينكه مجلس نيست ،تعيين نخست وزير با شاه است ؛ شاه تعيين كرد نخست وزير را! اين اشتباهي بود كه از دكترواقع شد. و دنبال آن اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران . به قول بعضي كه "محمدرضاشاه رفت و رضاشاه آمد"! بعضي گفته بودند اين را به دكتر كه كار شما اين شد كه محمدرضاشاه رفت - خوب ، محمدرضا آن وقت يك آدم بي عرضه اي بود و تحت چنگال او بود - او رفت و رضاشاه آمد يعني يك نفر قلدر آمد. اينها آن وقت گفتندنمي دانستند كه بعدها رضاشاه چند آتشه است . (5) اين هم يكي از اشتباهات بود كه شده است . و حالا هم يك موقع حساسي است كه من از اشتباهات مي ترسم . الان ماها مكلفيم ديگر. خوب ، ما اشتباهات را تا حالا ديديم ، و من خوف اين دارم كه باز اقشار اين ملت ما، اين رجال علمي ما، رجال سياسي ما - عرض مي كنم كه - اشخاص روشنفكر ما، يك اشتباهي بكنند كه اگر اين اشتباه بشود ديگر ما تا آخر گرفتار هستيم . ديگر چنين نيست كه ما باز يك اميدي داشته باشيم كه يك انقلابي بشود.
شما همه مي دانيد - و هركس تاريخ را مي داند اين را مي داند - كه اين نهضتي كه الان در ايران هست شبيهش در تاريخ ايران نبوده است . اگر نگويم در تاريخ دنيا نبوده ، درتاريخ ايران نبوده . يعني يك چيزي كه بچه هفت ساله با پيرمرد هفتاد ساله با لهجه واحدبگويند كه ما نمي خواهيم اين را! يك نهضتي كه سرنيزه ها، توپ و تانكها، سربازها- عرض مي كنم كه - ارتش در خيابانها بگردند و مردم را زير بگيرند و مردم را بكشند وباز [مردم ] بايستند با مشت گره شده بگويند نمي خواهيم . ما در تاريخ ايران - بي اشكال است - كه نداريم ؛ در تاريخ [جهان ] هم من نمي دانم هست يا نه كه يك همچو قصه اي مثل قصه ايران ، يك همچو تحولي كه در ايران واقع شده است هيچ سابقه ندارد. و من مي دانم اين معنا را. و هر عاقلي بايد بداند كه اگر چنانچه اين نهضت خاموش بشود، ديگرقابل عود نيست . چنين نيست كه اين كليدش مثل كليد برقي باشد كه آدم حركتش بدهدروشن بشود و - نمي دانم - خاموش [بشود]. اين حرفها نيست در كار. اين با يك زحمتهايي و با دست خداي تبارك و تعالي يك همچو مطلب بي سابقه در ايران پيدا شده است و الان هست . الان در عين حالي كه دولت نظامي است و شهرهاي ايران اشغال شده- بايد گفت كه اشغال شده است شهرهاي ايران : دست نظامي است و دست ارتش است -مع ذلك از هر گوشه صدا بلند مي شود و تظاهرات مي شود و باز "مرگ بر شاه " مي گويند.يك همچو مطلبي تا حالا نبوده است و بعدها هم اميد اينكه يك همچو چيزي بشودنيست . من خوف اين را دارم كه با اشتباه ماها و شماها و اقشار ملت ، اين نهضت به ثمرنرسد و بخوابد و مملكت ما ديگر تا آخر اسير باشد و زير چكمه خارجي .
مخالفت با تز "شاه سلطنت كند، نه حكومت "
و الان دارند دست و پا مي زنند كه با هر وسيله اي كه هست ، چه آنهايي كه توي مجلس رفتند و با اسم وكالت رفتند در مجلس ، چه آنهايي كه بيرون مجلس هستند و ازطرفدارهاي شاه هستند، دارند دست و پا مي كنند كه اين را نگهش دارند، با هر وسيله اي كه هست . با اين مانورهايي كه در مجلس اين چند وقت ديديد(6) كه مي شده است . و اين مخالف شد و آن موافق شد آنجا! نه ، همه مخالفها و موافقها در يك چيز با هم موافقند، وآن اين است كه شاه باشد. "انتخابات آزاد"! اين فرياد مي زنند انتخابات آزاد. معني "انتخابات آزاد" چيست ؟ معني اين است كه "اعليحضرت همايوني " امر كنند كه مردم انتخاب بكنند و اين رژيم به جاي خودش رسمي و امر انتخابات هم به دست شاه ! يعني به امر او لكن آزاد! اين ، معني انتخابات آزاد! بايد رژيم دموكراسي باشد، شاه سلطنت كند،نه حكومت ! اين حرفها - همه اين حرفها - توي مجلس گفته بشود، بيرون مجلس گفته بشود، هر جا گفته بشود، اين مطلبي است كه آنها الان از خدا مي خواهند كه يك همچوچيزي را ملت قبول كند كه شاه سلطنت كند و حكومت نكند. دو - سه ماه هم همين كار رامي كند، يك سال هم ممكن است همين كار را بكند، ولي فردا چه ؟ ما فرض هم مي كنيم كه ايشان سلطنت بكند و ديگر از اين به بعد حكومت نكند، ديگر از اين به بعد هم يك آدمي بشود كه انقلاب ماهيت بدهد و بشود يك نفر آدم سالم صحيح . . . تمام عيار، مافرض اين را مي كنيم - فرض باطل - اين همه جنايات كه كرد چه ؟ هيچ ؟ اشخاص عادياگر يك كسي يك نفر آدم را بكشد بعد بيايد بگويد آقا معذرت مي خواهم ببخشيد،رهايش مي كنند؟! قانون رهايش مي كند اين را يا نه ؟ خوب ببخشيد كه تو آدم كشتي !ببخشيد هم حرف شد؟ يك آدمي كه 25 سال بر مقدرات مملكت ما مسلط بود و 25سال يا بيشتر خيانت به مملكت ما كرد، تمام ثروت اين مملكت را داد به غير، تمام چيزهاي مقدرات اين مملكت را به دست غير سپرد، نفت ما را آنطور از بين برد، گاز را ازآن طرف از بين برد - دارد مي برد - اين همه آدم كشت ، اين همه قتل عامها كرد، [در]قتل عام 15 خرداد، پانزده هزار نفر كشت [و] كشتار بود، قتل عامهاي حالا - در اين سالهاي اخير - بيشتر از اين معاني بود، حالا مي فرمايند كه خير، ما اشتباهاتي - يك "اشتباهاتي " - كرديم ! حال ديگر ما "تعهد" مي كنيم ! ايشان فرمودند تعهد مي كنيم كه از اين به بعد اشتباه نشود! ما فرض مي كنيم كه شما تعهد بكني كه از اين به بعد اشتباه نشود، واشتباه هم ما فرض مي كنيم كه خير ديگر بعدها نشود، تا حالايش چه ؟ رجال سياسي يا -عرض مي كنم كه - رجال علمي را كه ده سال ، پانزده سال ، كم و زياد، اينها را به حبس انداختيد و اينها را آنقدر زجر داديد، آنها را آنقدر [شكنجه ] كرديد، حالا آمدند بيرون با مزاجهاي ضعيف ، حالا همين قدري كه از زندان رها شدند تمام شد؟! ده سال عمر يك نفر انسان را، عمر هزاران نفر انسان را تو در حبسها از بين بردي ، حالا هيچ ؟! ما بگذاريم كه آقا سلطنت حالا بكند؟! حالا بگوييم كه بسيار خوب "اعليحضرت " بفرمايند آن بالا وسلطنت كنند! و "روز سلام " هم همه بيايند به سلام ايشان ! و خودشان هم در قصر اعلاي كجا. . . مشغول عياشي بشوند، ديگر لازم نيست حكومت بكنند. حالا مسئله اينطور است ؟اين را هيچ انصاف داري ، هيچ مسلماني اين را مي تواند بگويد؟ هيچ مسلماني مي تواند،هيچ آدم با وجداني ، هيچ انساني مي تواند يك همچو حكمي بكند كه يك نفر آدم جاني كه بيست و چند سال بر اين ملت حكومت باطل كرده ، حكومت غيرقانوني كرده ، بيست وچند سال مال اين مردم را هدر داده ، بيست و چند سال قتل عامها كرده ، اجانب را بر اين مملكت مسلط كرده ، حالا تا گفت كه خوب من اشتباه كردم ، ببخشيد من اشتباه كردم ،"يك اشتباهاتي واقع شد"، اين اقرار به جرم است كه در محاكم با اين اقرار به جرم اين رامحكومش مي كنند.
سازش با شاه و سلطنت خيانت است
حالا ما فرض مي كنيم بسيار خوب ، شما ديگر حالا عابد و مسلمان شديد اما تا اينجاچه ؟ تا اين حدي كه شما اين عملها را كرديد، در محاكم دنيا، در محكمه عدل الهي ، دراحكام اسلام ، در احكام قوانين عرفيه هيچ ، تمام شد؟! تا معذرت خواستيد، چون شماشاه هستيد، چون معذرت خواستيد تمام شد؟ ما رها كنيم و برويم ؟ حالا ديگر هركسي برود سر كسب خودش ؟ ساختن يا ذكر سازش ، ذكر سازش با اين آدم ، طرح اين مطلب كه ما با اين يك سازشي بكنيم ، اين سلطنتش باشد حكومت نكند، يا خير ايشان بروند وفرح خانم (7) بيايند، تشريف بياورند و سلطنت بر ما بكنند، و بعدش هم خير، انتخابات آزاد و همه چيز درست ، طرح اين ، خيانت بر ملت اسلام ، بر اين ملت مظلوم است .
اين مادري كه ديروز با پنج نفر عائله اينجا نشسته و نهار خورده و امشب وقتي كه مي رود سر سفره دو نفر پيرزن و پيرمرد هستند و چند نفر جوانشان مرده ، اينها هيچ ديگر؟! ايشان معذرت خواستند تمام شد؟ آدم مسلم مي تواند اين حرف را بزند؟ اين جوان مرده كه مي بيند جوانها دارند مي روند به مدرسه و بچه او ديروز مي رفت و حالانيست توي اين جمعيت ، در مقابل اينها جواب چيست آخر؟ ما چه بگوييم به اين ملت ؟ما بگوييم با "اعليحضرت " ساختيم و خونهاي بچه هاي شما هيچ ؟ زير پا؟ تمام ؟ اين خيانت نيست ؟ چطور در ذهن يك آدم بايد يك همچو چيزي واقع بشود! اين چه غفلتي است ! اين چه غفلت شيطاني است ! چه وسوسه شيطاني است كه در ذهن آدم بيايد كه حالا ما ديگر بگذريم ، ديگر چه بكنيم ! خوب است بگذريم ديگر! "بر همه رنج واردشده ، گذشتيم ما، شما هم بگذريد ديگر"! چه چيز را بگذريم ! مگر حق من است كه بگذرم ؟ اين حق يك ملت است . مگر مي تواند كسي بگذرد از اين حق ؟ يك ملت است ، اسلام است ، خداست ، مگر قابل عفو است ؟ من خوف يك همچو اشتباه و لغزشيدارم . و بايد همه دست به دست هم بدهند و اين لغزش را نگذارند واقع بشود. اين تشبثاتي كه الان از همه اطراف تشبث شده است و تشبث دارند مي كنند، بر شماجوانهاست كه در اينجا صدا بلند كنيد؛ بر آنهايي كه در ايران هستند در ايران صدا بلندكنند؛ نگذارند در اين موقع حساسي كه [ملت ] به آخر سنگر رسيده است يك وقتي بردكند اين آدم . اين خطري است الان براي ايران . الان يك خطر بزرگي براي ايران هست كه اگر يك سستي بكنند و يك لغزش در اينجا واقع بشود، يا بترسند از اين هياهويي كه كارتر در آنجا گفته است كه خير ما منافعمان پيش ايشان است . . . با عبارت ديگرخدمتگزار ماست ، ما نمي گذاريم ، اين نوكر بايد بماند اينجا، تعبير او با اين تعبير نيست اماواقعش همين است ؛ تعبيرش ، لفظش اين نيست [اما] واقعش اين است كه ما ديگر از كجاپيدا كنيم يك همچو نوكري ؟! اين را نبايد از آن بترسيد.
هيچ سلاحي در مقابل يك ملت كارگر نيست
با يك ملت نمي شود كه يك كار تحميلي تا آخر بشود. چنانچه ديديم كه با نظامي نتوانستند اين كار را بكنند. ايشان خيلي هم ميل داشت ، خيلي هم مايل بود كه نظاميهاقتل عام بكنند، اصلا يك دو - سه ميليون جمعيت را بكشند لكن نمي شود، قضيه اينطورنيست . آن اربابها هم نمي توانند اين كار را بكنند. حالا خيال كنيد كه اي ! اگر اين كارنشود، از آن طرف لشكر روس وارد مي شود و از آن طرف لشكر امريكا وارد مي شود واز آن طرف لشكر انگليس وارد مي شود، اينها شعر است حالا! يك ملت وقتي يك چيزي را نخواهند نمي شود؛ و حالا ملت نمي خواهد. يك ملت است . قضيه يك حزب ويك - نمي دانم - جبهه و يك - عرض بكنم - جمعيت نيست ؛ يك ملت است كه الان مي گويد نه . در مقابل "نه " ملت ، نه سرنيزه كارگر است ، نه تانك كارگر است ، نه توپ كارگر است ، نه تشرهاي توخالي كارتر و نمي دانم كرملين ! اين حرفها نيست تو كار. هرچه مي خواهند تو[ي ] روزنامه هايشان بنويسند يا مي خواهند صدايشان را بلند كنند. مااميدواريم كه خداوند اين اجتماع ايراني ها بر حق خودشان را پيروز كند. [آمين حضار]ما اميدواريم كه خداوند تاييد كند اين شجاعهايي كه در ايران قيام كرده اند و مي خواهندحق خودشان را بگيرند [آمين حضار]. و ما همه موظفيم كه هر كدام در هرجا هستيم به هر قدر مي توانيم كمك كنيم به اين ايراني ها [ان شاءالله حضار]. . . همه مان ؛ يعني همين مقدار هم كه مي توانيم كمك كنيم كه هر كداممان در هرجا هستيم بگوييم به آنها. شايد -نمي دانم - چند هزار ايراني در خارج كشور هست ، اين چندين هزار ايراني كه در خارج كشور هست مي توانند به چند صدهزار خارجي مطلب خودشان را بگويند. اين تبليغاتي كه در خارج شده است خنثي كنند كه يك جمعيتي هستند اينها هرج و مرج طلبند و قابل اين نيستند كه به اينها آزادي بدهيم ! اين حرفهاي مفتي كه شاه و بلندگوهاي شاه دارند،اينها را بايد خنثي بكنيد شماها. مردمي هستند كه ايستاده اند مي گويند ما حقمان رامي خواهيم ، ما مي خواهيم آزاد باشيم ، ما مي خواهيم زيردست مستشارهاي امريكايي نباشيم . اين رشد ملت ماست ؛ ملت ما يك رشدي كرده است كه ديگر نمي خواهد اين مسائل را. و نخواهد ديگر ان شاءالله شد اين مسائل . خداوند همه تان را ان شاءالله . . . .
پانویس :




بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 78,375,480