صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - لزوم نفي سلطنت و تشكيل حكومت اسلامي - 24 آبان 1357

عنوان : لزوم نفي سلطنت و تشكيل حكومت اسلامي
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 24 آبان 1357
تاریخ قمری : 14 ذي الحجه 1398
مکان : قم
جلد : 4

متن :
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
هدف نهايي ، تحقق جمهوري اسلامي
ما عرض كرديم كه ملت ايران - كه ما هم دنبال ملت ايران هستيم - آنها سه تا اصل راتقاضا دارند، و در تظاهراتي كه سرتاسر ايران كردند و حالا هم مي كنند اين سه تا اصل راذكر مي كنند و مقصودشان تحقق اين سه تا اصل است . البته آنكه مقصود اصلي و هدف اصلي است ، آن اصل سوم است كه حكومت اسلامي ، جمهوري اسلامي . آنكه هدف نهايي و اصلي است آن است لكن دو اصل ديگر هم در آن منضم است ؛ يعني اگر همان اصل فقط هم مي گفتند، اين دو تا اصل هم لازمه آن هست . آنها كه مي گويند ما حكومت اسلامي مي خواهيم يا جمهوري اسلامي مي خواهيم ، تحقق جمهوري اسلامي نفي رژيم سلطنتي است ، و نفي رژيم سلطنتي نفي شاه است ، در صورتي كه شاه هم قانوني بوده باشد حكومتش و الا از اول ديگر بي اساس است .
جنايات پنجاه سال اخير، دليلي براي نفي شاه
اين دو تا اصل اگر چه هدف اصلي نيست لكن دو تا اصل مهم است كه به يك وجهي اينها هم هدف هستند. البته هدف نهايي عبارت از همان تاسيس يك حكومت عدل اسلامي است لكن خود همين معنا كه بايد اين شخص و اين سلسله بروند سراغ كارشان ،اين هم خودش يك هدفي است . هدفي شده است حالا از براي ايراني ها، براي اينكه بعداز آنكه ايراني ها تمام جناياتي كه تا حالا بر آنها شده است در اين پنجاه سال ، و تمامبدبختيهايي كه اينها داشته اند، چه از اينكه نگذاشته اند رشد فكري بكنند جوانها، و از آن طرف به واسطه زيادي مراكز فساد كه مراكز فحشا و فساد و اشاعه اين مراكز، چه از ناحيه اينكه مثلا مشروب فروشي چقدر هست ، اين كازينوها و اين بساط چقدر هست ، مجلاتي كه اسباب فساد مي شود و جوانها را فاسد مي كند چقدر در اين پنجاه سال بوده است وترويج از آنها كرده اند، و راديوها چه حالي داشتند، سينماها چه حالي داشتند، تلويزيونهاچه حالي داشتند، همه اينها به واسطه اين است كه اين رژيم و اين حكومت حكومتي است كه مي خواهد كه اين جوانهاي ما را فاسد كند؛ و اين [كه ] مراكز زياد فحشا و همه اطراف و همه جوانب فحشا را رواج دادند براي اين است كه جوانها را از دانشگاههابكشند به ميخانه ها و به كارهاي زشت و بد. پس اين جنبه كه عبارت از فاسد كردن جوانهاي ماست ، اين هم زير سر همين حكومت فاسد است ، كه اگر حكومت حكومت صالح بود و مصالح مسلمين را - مصالح ملت را - در نظر مي گرفت ، نمي گذاشت كه اين قوه بزرگ و اين نيروي عظيم ملي فاسد بشود و كار از آن نيايد. اين را مردم از چشم همين هيات حاكمه اي كه شاه اينجا درست كرده است ، همين رژيم فاسد مي دانند.
و از آن طرف هم اينكه راجع به فرهنگمان ، راجع به اقتصادمان ، هر چه بدبختي درايران تحقق پيدا كرده ، ملت ايران از دست اينها مي دانند. و واقع هم همين است كه حكومت فاسد موجب همه فسادهايي است كه از همه اطراف به ما احاطه كرده . بنابراين خود اين الان يك هدفي شده است براي مردم كه اين آدم نبايد باشد و اين رژيم نبايدباشد. اين خودش يك هدف - كانه - اصيلي الان از براي مردم است ولو اينكه وقتي كه ماآن هدف اصلي را ملاحظه كنيم ، اين مقدمه اوست و لازمه اوست . نبودن اين رژيم لازمه بودن رژيم صحيح اسلامي است . بنابراين ، اين دو تا اصل - به آنطوري كه عرض كردم - اشكالي در آن نيست كه يك كسي نمي تواند، يك كسي كه بخواهد درست فكركند، عاقلانه فكر كند، بستگي نداشته باشد به امريكا يا به شاه ، نمي تواند ديگر تصديق كند كه اين رژيم بايد باشد؛ با اين فسادهايي كه مترتب بر آن هست - مع ذلك بايد باشد.و نمي تواند انكار كند كه فساد در كار بوده و اينقدر هم قضيه شور بوده است كه خود خانهم فهميده ، براي اينكه خوب ، چند روز پيش از اين پشت راديو ديديد كه اقرار كرد به همه "اشتباهات "، منتها اسمش را "اشتباهات " گذاشت لكن اقرار به اين كرد كه تا حالا هرچه شده است كارهاي خلاف [بوده ] و از اين به بعد نمي شود.
بنابراين ، يك مساله اي است كه خود ايشان هم - حالا گاهي وقتها يك كاسه هايي كه از آش داغتر هم هست داريم ممكن است كه در بين مردم كه به حسب فكر عقب افتاده اند يا اينكه خير طمع دارند و باز ميل دارند كه شاه باشد و امريكايي ها باشند، اينهاباز شاه را بخواهند تنزيهش كنند يا بگويند چه است ، ممكن است باشد - ولي خود ايشان هم تصديق كرد به اينكه در اين مدت اشتباهات بوده است . و ما هم عرض كرديم كه قضيه "اشتباهات " نبوده و تعمدها بوده است ! و از آن وقت تا حالا هر چه كار كرديد شما برضد ملت كرديد. و سلطاني ، اگر چنانچه ما فرض هم بكنيم كه يك سلطاني باشد كه روي قوانين درست آمده باشد روي كار، اگر چنانچه خيانت به يك ملتي كرد، اين ديگر لياقت سلطنت ندارد و ساقط است .
بطلان اصل رژيم سلطنتي
بنابراين ، اين اصل اول و دوم كه اين نبايد باشد و رژيم سلطنتي يعني يك رژيم كهنه غلطي از اول بوده و اصلا به حسب عقل هم يك مطلب غلطي است كه مثلا در هفتصدسال پيش از اين يك جمعيتي - ما فرض كنيم كه اگر هم اين جور بوده ، با اينكه اين جوركه نبوده است اين ؛ اين را خوب ما مي دانيم از اول اينطور نبوده است كه با تصويب ملت روي كار آمده باشند، سر سلسله قاجاريه را همه مي دانند كه . . . آمد و زد و گرفت و زدندو به هم زد اوضاع را، خود رضاشاه را هم همه ما ديديم او را ديگر؛ آن شنيدني است واين هم ديدني است كه ما كه يادمان هست ديديم كه ايشان هم آمد و گرفت و زد و چه كرد و با زور و با سرنيزه سلطه پيدا كرد و سلطنت پيدا كرد كه هيچ ابدا به ملت ارتباطنداشت ؛ حالا ما فرض مي كنيم كه نه ، يك سلطنتي را ملت آورده است روي كار - درهفتصد سال پيش از اين ملت ايران جمع شدند و يك سلطاني را، خودش را و اعقابش راسلطان كردند. خوب ، راجع به آن سلطاني كه در زمان خودشان است و سر و كارخودشان با آنهاست بسيار خوب . خوب ، شما مي خواهيد مقدرات مملكت خودتان را،مملكت از شماست و مقدرات مملكت هم بايد به دست شماها باشد و شما هم يك نفررا منتخب كرديد؛ خوب ، ما از اين پيرمردهاي هفتاد سال پيش از اين ، هفتصد سال پيش از اين مي پرسيم كه شما نسبت به ما چكاره هستيد؟ شما به چه دليل يك كسي را سلطان براي ما قرار داديد؟ چون ما خودمان در اين زمان بايد انتخاب كنيم . به مجرد اينكه درهفتصد سال پيش از اين يك اشخاصي آمدند و يك كسي را، يا يك سلسله اي را سلطان كردند، اين اسباب اين مي شود كه نسبت به ما هم يك وضع عقلي قانوني داشته باشد؟ به چه دليل ؟ هر قانون اين را بگويد غلط است كه بايد حتما شما تسليم بشويد به آني كه هفتصد سال پيش از اين روي عقل خودش يك چيزي را گفته است و يك كسي [را]سلطان كرده . بنابراين اگر هم ما فرض مي كرديم كه سلطنت - مثلا - رضاشاه يك سلطنتي بوده است كه روي تصويب مردم بوده و آن مجلسي كه درست كرده اند - آن قلابي اي كه درست كردند نه - يك مجلس صحيحي ما فرض كرديم بوده است ، آنها هم موكلهايشان يك طايفه ديگري بودند؛ الان اكثريت جمعيت الا نادرشان ، نادرشان كه چند نفري درهر شهري ممكن است پيدا بشود كه يادشان است آن وقت ؛ اگر يادشان هم باشد آن وقت ، آن وقت معلوم نيست كه اكثرا اينها به يك حدي رسيده بودند كه راي داشته باشند،بچه بودند يا جوان بودند. خوب حالا ما فرض مي كنيم كه در هفتاد سال پيش از اين ،شصت و چند سال پيش از اين يك جمعيتي آمدند - جمعيت ايران - پدران اين طايفه بودند، آمدند و راي دادند به اينكه وكلايي تعيين كردند خودشان ، مي گوييم حالا آزادبودند "همه اش "گفتني " است و الا نيست اينطورها" فرض كنيم كه خير، آزاد بودند ووكلايي را تعيين كردند آنها، آن وكلا، وكلاي اينها بودند؛ بسيار خوب ، وكلاي آنها حق داشتند كه يك كسي را تعيين كنند كه مقدرات اينها دست او باشد، درست ؛ خوب به چه مناسبت اين وكلا - وكلاي ما كه نبوده اند [و] خوب شما كه اصلا آن وقت نبوديد تا وكيل داشته باشيد، وكلاي شما كه نبودند - به چه مناسبت آنها مقدرات شما را دست پسررضاخان دادند؟ چه حقي ، پدران ما چه حقي داشتند كه يك همچو كاري بكنند؟ نه ماپدرانمان را وكيل كرده بوديم و نه خودمان وكيل كرده بوديم اين وكلا را. اينها بيجا يك همچو كاري كردند.
سلطنت "شاه " حتي خلاف قانون اساسي رژيم
بنابراين اصلا رژيم سلطنتي بطلانش همراه خودش است . خود قانون اساسي آن وقت - كه اين فروعش اينهايش همه اش پوسيده است - همين خود قانون اساسي مي گويد كه سلطنت يك موهبتي است الهي كه به "اعليحضرت " آن را مردم مي دهند!حالا "موهبت الهي " است و مردم مي دهند! حالا اين چرا چه جور شده كه مردم وكيل خداهستند، موهبت را مردم مي دهند! اين چه است ، شايد آن وقت هم اينها ديدند كه نمي شود - مثلا - دعوا كرد با رضاخان يا با آن سلاطيني كه آن وقت بودند نمي شود خيلي دعوا كرد، خواستند يك چيزي - يك استخواني لاي زخم بگذارند! نه ، قضيه اين حرفهانيست ، بيخود است . اين نظام غلط پوسيده اي است . در هر صورت ، در خود قانون اساسي هم اين است كه سلطنت موهبت الهي است كه مردم مي دهند به شاه . خوب حالاهمين ماده را ما مي خواهيم عمل بكنيم به آن . مردم بايد سلطنت را بدهند به شاه . ما ازسرتاسر اين مملكت سئوال مي كنيم كه سلطنت ايشان را آيا شما داديد به ايشان ؟ هيچ كس جواب آري ندارد، براي اينكه اگر هم صحيح باشد، پدران شما - اگر صحيح باشد، من عرض مي كنم دروغ است اين حرف اما اگر هم صحيح باشد - اين موهبت الهي را دادندبه رضاخان ؛ خوب رضاخان مرد و سلطنت او هم تمام شد؛ پدران ما نه وكيل ما بوده اند نه ولي ما بودند، هيچي نبودند آنها هم ؛ آن وقت اكثر مردم نبودند در خارج تا اينكه پدرانشان يك كاري برايشان بكنند؛ بنابراين به چه دليل الان محمدرضاخان به حسب قانون اساسي ، به حسب همين قانون كه "موهبت الهي " است كه مردم مي دهند به شاه ،خوب از ايشان ما مي پرسيم كه كدام مردم به شما همچو رايي دادند؟ شما خودتان قبول داريد كه اين راي را به پدر شما دادند؛ آن هم آنهايي كه دادند، الان از آنها كمي ماندهاست ، هيچي نمانده است تقريبا - اگر هم داده باشند. بنابراين ، روي موازين قانون اساسي ، يعني روي همين ماده اي كه شاه به آن استناد مي كند براي سلطنت خودش ، روي همين ماده ، ايشان سلطنت ندارد براي اينكه موهبت الهي بايد ملت بدهند به يك كسي كه شاه بشود، و ملت نداده اند به او.
عرض كنم اينها همه اش روي فرض اين است كه سلطنت رضاشاه را مردم داده باشندبه او و مردم نداده اند و ما ديگر مي دانيم . و ما فرض مي كنيم كه خير، آن سلطنت موهبت الهي بوده است كه مردم داده اند به شاه ؛ حالا ما اين هم فرضش مي كنيم كه خير، خود اين مردم همه با هم جمع شدند و اين موهبت الهي را تقديم آقاي "آريامهر" كردند! خوب الان كه مردم همه دارند مي گويند نمي خواهيم ، خوب تمام مي شود كه قضيه ! [خنده حضار] خوب يك چيزي مردم دادند حالا مي گيرند. يك چيزي كه اختيار دادنش دست يك كسي است ، اختيار گرفتنش هم دست خود اوست .
ما فرض مي كنيم كه همه مردم جمع شدند يك روزي گفتند كه محمدرضاخان سلطنت براي او باشد، ما اين "موهبت الهي " را تقديم ايشان كرديم ؛ حالا را شما چه مي گوييد؟ تو حالا مي خواهي سلطنت بكني ! سلطنت سابق بسيار خوب ؛ تا حالا قانوني به قول خودت ! از حالا كه مردم دارند مي گويند نه ، ديگر چه ؟ مي گوييد كه همه باز هم مي گويند آره ؟ اصفهانيها داشتند آتش مي زدند به همه چيز باز آنجا مردكه - آنجا ايشان بود يا يك كسي از رفقايشان - مي گفت كه مردم شاه دوست اصفهان ! [خنده امام وحضار].
الان هم اينها اين حرف را مي زنند كه مردم شاه دوست ايران ! خوب الان اين مردم شاه دوست همه با هم جمع شده اند مي گويند ما نمي خواهيم يك مطلبي را. يك كسي رامن وكيل كردم ، مادامي كه عزلش نكردم وكيل است ؛ وقتي عزلش كردم ديگر نمي تواندبگويد تو وكيل كردي مرا ديگر حق نداري حرف بزني ! خوب سلطنت يك چيزي بوده كه مردم بايد بدهند به يك كسي ، حالا ما فرض مي كنيم كه مردم دادند به شما، حالامي گويند نمي خواهيم ؛ حالا ديگر ايشان چه مي گويد؟ پس ايشان ياغي است الان ! اينكهمن گاهي مي نويسم ياغي ، نه اين است كه مبالغه اي است ، مبالغه نيست ؛ ايشان الان ياغي است . ياغي عبارت از آن آدمي است كه بيايد بيخودي يك جايي ، يا به ضد قوانين بخواهد يك حكومتي بكند، بخواهد يك كلاهبرداري بكند. ايشان تمام اين استفاده هايي كه در اين مدتها كرده روي ياغي گري بوده است و كلاهبرداري بوده . اگرفرض كنيد سلطنت يك حقوقي داشته است و ايشان حقوقش را گرفته ، كلاهبرداري بوده براي اينكه سلطنت نبوده تا حقوق بگيرد ايشان !
ما فرض مي كنيم كه خير، ايشان همچو موافق با همه مواد قوانين هم عمل كرده وسلطنت هم يك حقوقي داشته و آن حقوق ناچيز! را هم ايشان گرفته ، ما از ايشان مي پرسيم كه شما به چه دليل گرفتي ؟ شما كه سلطان نيستيد كه حقوق بگيريد. الان كه مردم دارند فرياد مي زنند كه "نه "، به چه مناسبت شما در جايي كه مال ملت است نشسته اي ؟ جايي كه مال ملت است مي روي حكمفرمايي مي كني ، مردم را دعوت مي كني ؛ به شما چه ؟! مال ملت است اينها؛ چه مي گويي به مردم ؟
بنابراين ، اين اصلي كه ايشان نبايد باشد، مردم مي گويند نبايد باشد. . . حالا مردم مي گويند نبايد باشد. شايد اكثرا غافل باشند از اينكه اين نبايد كه از اول باشد، نبوده ازاول ؛ نه اينكه نبايد باشد. "نبايد باشد" مال آني است كه تا حالا بوده . حالا مي گوييم آقا، تاحالا شما بوديد بسيار خوب ، حالا از اين به بعد بر چه [اساس ] مي گويي ؟ بيا برو ديگر،بس است ديگر! تا حالا هر كاري كردي خوب يا بد، بسيار خوب از حالا ما نمي خواهيم .اين مال "نبايد باشد" است . اما وقتي كه مطلب را بازش كنيم از هم ، يا تاريخ اين سلطنت ايشان را، آنكه يادشان است و آنكه توي كتابها نوشته اند - اگر نوشته باشند و جرات كرده باشند، نوشته اند منتها ظاهر نيست ، بعد پيدا مي شود اينها - آنهايي كه اطلاع به واقعه دارند، خوب مي دانند كه قضيه اين نبوده است كه يك سلطنت اعطايي باشد كه قانون اساسي مي گويد كه اعطا كردند. اين سلطنت رضاخان ، پدر محمدرضا، اين يك سلطنت زوري ، قلدري ، مجلس سرنيزه اي و الزامي [بود] به اينكه شما بايد راي بدهيد، به اينكهآن دسته (1) بروند و اين دسته (2) بيايند؛ نه آن دسته درست بود و نه اين دسته درست .
حمايت ابرقدرتها از شاه به دليل تثبيت منافعشان
قضيه اين نبود كه يك مجلس قانوني بوده و يك انتخاب قانوني بوده و اينها، و ماحالا مي گوييم كه شما تا حالا درست و برويد؛ اصلا از اول غلط بوده است . از اول نبوده ايشان شاه . پدرش را انگليسها تحميل كردند به ما، خودش را هم متفقين يعني هم انگليس و هم روس و هم امريكا تحميل كردند به ما. كي يك همچو حرفي بوده است كه ايشان تاالان هم پشت سرش ايستاده اند و هر شب و هر روز داد مي زنند به اينكه نه ، ما اين رامي خواهيم ، ما بهتر از اين كسي را نداريم . با تعبير اينكه ، بعضي وقتها تعبير به اينكه مي گويند - گفت تعبير شده به اينكه اين "آدم " ماست ! كارتر بگويد اين را كه اين آدم ماست ، اين بايد باشد! ما نمي خواهيم آقا. خوب ، يك كسي كه شما گذاشتي براي منافع خودتان ، ما منافع خودمان را بايد ملاحظه كنيم ؛ ملت ايران مي گويد منافع خودم رامي خواهم ملاحظه كنم نه منافع امريكا را. خوب ، امريكا و انگلستان و روس همه شان جمع شدند به اينكه ما ايشان را [آورديم ، ] بايد باشد ايشان . همه فرياد ملت ايران اين است كه اينها چكاره اند كه مي گويند ايشان بايد باشد؟ ملت ما، ملت و مملكت مال ما؛هيچ كدام شما حق نداريد بگوييد كه ايشان بايد باشد.
منافع ما را ايشان بهتر از ديگران حفظ مي كند! خوب منافع شما را حفظ مي كند، به ماچه ربطي دارد؟! وقتي بنا شد منافع شما را اينها حفظ مي كنند، شما ببريدش يك جايي هر چه هم دلتان مي خواهد به او هر كاري مي خواهيد بكنيد. اين چه معنا دارد كه يك كسي منافع شما را [تامين ] مي كند وليكن از ما مي دزدد و به شما مي دهد! ما مي خواهيم ندزدد. مي خواهيم دستش را بگيريم كه ندزدد. ديگر مال مردم را برندارد بدهد به شما.ما اشكالمان سر هر دو شماهاست . سر امريكاست كه دارد مي خورد و مي برد؛ سر ايناست كه دارد مي دهد اين را، اموال مردم را به غارت .
تجزيه كشور با وجود شاه ، نه با رفتن شاه
آنوقت در اينجاها حرفها ديگر هست ؛ حرفها مي زنند ايشان ! مكرر اين را مي گويد كه اگر چنانچه من بروم اين مملكت تجزيه مي شود! حالا ايران است بعد "ايرانستان "مي شود! يعني تبع - مثلا - روسها! يك تكه اش تبع روسها مثل ازبكستان و - نمي دانم - چه مي شود، اين هم "ايرانستان " مي شود، و آن طرفش هم چهار قسمت مي شود، آن طرفش هم دست انگليسها مي افتد، آن طرفش هم دست - مثلا - روسها مي افتد، آن طرفش هم دست امريكايي ، و تجزيه مي شود ايران ! الان كه ايران ايران است - براي خاطر - به صدقه سر ايشان است كه ايران است ! اگر ايشان نباشند اين تجزيه مي شود و هر كدام يك تكه اش را مي برند! خوب اينكه هر كدام يك تكه را مي برند، به نفع آنهاست يا به ضررآنهاست ؟ خوب لابد به نفع آنهاست كه مي برند؛ خوب حالا ما بايد ملاحظه كنيم ببينيم كه اگر ايشان باشند تجزيه مي شود يا اگر ايشان نباشند؟ اگر بنا شد كه شما نباشيد تجزيه مي شود، اگر برويد تجزيه مي شود كه به نفع آنهاست ، چه شد كه همه اينها طرفدارشمايند؟! شما مي گوييد كه اگر من نباشم آذربايجان را روسها مي برند، روسها از خدامي خواهند آذربايجان را ببرند، آن طرف هم انگليسها مي برند، آنها هم از خدامي خواهند كه يك طرف را ببرند، يك مقدارش هم - مثلا - فرض كنيد كه كسي ديگرمي برد، امريكايي ها مي برند، آنها هم كه مي خواهند، اگر رفتن شما به نفع آنهاست و اگرشما برويد تجزيه مي شود، پس چرا از شما اينقدر تاييد مي كنند؟ كارتر هر روز، هر وقت يك صحبتي پيش مي آيد مي گويد كه ما اين را لازمش داريم ! اين بايد باشد! اين نفع ماست ! اينكه نباشد، نفعش بيشتر است ! مي گويي يعني آنها نمي فهمند تو مي فهمي ؟![خنده حضار] كارتر و اينها - امريكايي ها و انگلستان و آنها - نمي فهمند كه اگر من بروم اين جوري مي شود و به نفعشان است ، از اين جهت پشتيباني مي كنند؟! تو كه نمي تواني [اين را] تصديق كني ، پس معلوم مي شود كه با بودن شما تجزيه است و الان تجزيه است ! الان ما يك مملكت مستقلي نداريم . يك مملكتي كه ارتشش زيردست يك كس ديگراست ، فرهنگش باز نيز يك كس ديگري است ، مجلسش به دست ديگري است ، ما چه داريم آخر؟ يك مملكتي مجلس دارد؛ اگر يك مجلسي دارد، مملكتي است ؛ ما مجلس نداريم . تو خودت در نوشته هايت گفتي ، در صحبتهايت گفتي كه ليست مي آوردند!زمان پدرش را دارد مي گويد ها! اين يا توجه ندارد، يكوقت شروع مي كند تعريف كردن از پدر، يكوقت هم مي گويد كه تا چند سال پيش از اين ليست را مي آوردند و مي دادند به ما، به حكومتها كه وكلا را تعيين كنند! زمان پدرش هم مي گويد همين طور بوده و زمان خودش هم مي گويد تا مدتي اينطور بوده . منتها حالا ديگر، حالا ديگراينطور نيست ! خوب ما كه مملكتمان وضعش اين است كه ليست بايد بياورند تا وكلايي كه مردم بايد تعيين كنند، حتي تو هم نبايد تعيين كني ، بايد سفارتخانه ها تعيين كنند كه اينها را شما بايد قرار بدهي وكيل ما، پس مجلس ما نداريم . وقتي مجلس نداريم ، ديگرقانون اساسي ، معني عمل به قانون اساسي معنا ندارد! . . مجلسي نيست تا اينكه عمل به قانون اساسي باشد. پس ما قانون اساسي هم كه به آن عمل بكنيم الان نيست در كار. يك قانون اساسي بوده و نوشته اند گذاشتند كنار!
فرهنگ ما را هم كه همه مي دانيد كه يك فرهنگي است كه آنها درست كرده اند براي ما، نظاممان هم كه آنطوري است ، اقتصادمان هم كه از همه چيز بدتر. همه اينها الان تحت تصرف ديگران است . الان مملكت ما يك مملكت تجزيه شده [است ]، مملكتي است كه تحت نظر ديگران و تحت سلطه ديگران ؛ و هر چه منافع هست دارند مي برند ومي خورند؛ و علاوه بر آن همه جوانهاي ما را دارند خراب مي كنند و ضايع مي كنند ازطرفي و نمي گذارند تحصيل بكنند. حتي اينهايي كه در خارج آمده اند، اينها كه الان درخارج آمده اند براي نيروي اتمي ، اينها خوب چند دسته شان - يك دو دسته شان - پيش من آمده اند و حرفشان اين است كه نمي گذارند كه ما درست تحصيل بكنيم . ما را به يك حد پايين تر از ايني كه هستيم نگه مي دارند، نمي گذارند تحصيل بكنند! اينها نمي گذارنددر خود دانشگاهمان تحصيل بكنند. اينها تحصيلشان را به يك حد محدودي [رساندند]كه بيشتر از آن حد نروند كه مبادا يك آدمي پيدا بشود در مقابلشان بايستد. پس رفتن شمااسباب اين مي شود كه اين تجزيه برداشته بشود، يعني استقلال [پيدا] بشود؛ مستقل بشود.
حكومت اسلامي راي همه ملت
اين طرحي را كه ما داديم ايشان مي گويد كه اين طرح اصلا همان قضيه تجزيه است .اينكه همه مردم دارند مي گويند حكومت اسلامي ، يعني يك حكومت تجزيه شده ! وهمه در همه اطراف مملكت يكصدا دارند مي گويند ما حكومت اسلامي مي خواهيم ،اين معني لاتجزيه است ؛ اين معني اين است كه همه يك چيز مي خواهند. تجزيه معنايش اين است كه يك دسته يك چيزي را بخواهند و يك دسته يك چيز، يك دسته يك چيز ديگر.
يكي از حرفهايش اين است كه آن وقت كردستان خودش علي حده مي شود! اگر به اين ترتيبي كه اينها مي گويند كردستان علي حده مي شود، بلوچستان علي حده مي شود،لرستان علي حده ، اينها هر كدام يك حكومت مستقله و خودمختاري مي خواهند، مامي گوييم كه الان وضع همه جا خراب است . اين همه مردم كه الان دارند فرياد مي كنند كه ما حكومت اسلامي مي خواهيم ، معنايش اين است كه تجزيه نمي خواهيم . معنايش اين است كه كردستان علي حده حكومت اسلامي مي خواهد، آن هم حكومت اسلامي مي خواهد، آن هم حكومت اسلامي . همه شان دارند [مي گويند] حكومت اسلامي . الان شما به كردستان برويد فرياد حكومت اسلامي است ، به بلوچستان برويد فرياد حكومت اسلامي است ، به خراسان برويد، هر جا برويد همين صحبت است و "همين آش است وهمين كاسه " كه حكومت اسلامي مي خواهيم . وقتي بنا شد يك ملتي همه اش حكومت اسلامي بخواهد، اين ديگر تجزيه بردار است ؟! اين را مي شود گفت تجزيه ؟! اين تبليغات است . كه حالا من خسته شدم كه مابقي "فرمايشات " ايشان را درست توضيح بدهم .
ان شاءالله خداوند تاييد كند همه شما را، و اصلاح كند امور مسلمين را، امور ايران را.
پانویس :




بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 181,594,324