صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - ماموريت شاه از سوي امريكا - 29 مهر 1357

عنوان : ماموريت شاه از سوي امريكا
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 29 مهر 1357
تاریخ قمری : 18 ذي القعده 1398
جلد : 4

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
دشمن اسلام و انسانيت
دشمن خونخوار همه است ، نه دشمن خونخوار من (1). خدا نگهدار همه ملت باشد.خدا اين دشمن خونخوار را دفعش كند؛ دشمني كه دشمن هستي اين مملكت است ،دشمن هستي كشور ماست ، دشمن هستي اسلام و مسلمين است . اينها بچه هاي هفت - هشت ساله ، بچه هاي دبستاني ، دختر بچه هاي دبستاني ، پسر بچه هاي دبستاني ،همين چند روز قبل اينها را عده اي از اينها را، اين مامورين شاه كشتند. اين دشمن من نيست ، دشمن همه است ، دشمن انسانيت است ، دشمن شرف است ؛ و بايد دست به دست هم بدهيد و با اشخاصي كه در ايران ، در مملكتي كه يكپارچه ايستاده است درمقابلش ، ما هم كه بيرون هستيم وظيفه داريم كه با آنها هم صدا بشويم ، بلكه اين دشمن ازبين برود ان شاءالله . حالا هم نزديك شده ، ديگر وقت نزديك است . آن هياهوهاي سابق را الان ديگر ندارند. [شاه ] ايران رو به سراشيبي است ان شاءالله ، لكن ما نبايد غفلت كنيم .ما كه در خارج كشور الان هستيم ، نبايد از حال برادراني كه در كشور هستند، غفلت كنيم .وظيفه داريم ، وظيفه وجداني داريم ، وظيفه ديني داريم كه با آنها به هر مقداري كه مي توانيم كمك بكنيم . كمك تبليغاتي بكنيم ؛ كمك هرطوري كه مي توانيم در اينجا، درمطبوعات ، مي توانيم در تبليغات مطبوعاتي اعلاميه مي توانيم بدهيم . هر كاري مي توانيم بكنيم . شاه ، مامور امريكا
الان يك مملكت گرفتارند. الان تمام مملكت ايران گرفتار است به اين آدم (2). اين آدم هم مامور است از براي اينكه سركوبي كند و نگذارد كه منافع اجنبي از بين برود،نگذارد كه نفت براي خود شما بماند؛ مامور است . ايشان را براي اين كار، اصلش آورده اند. اينكه مي گويد كه براي وطنم ، خدمت براي وطنم ، "ماموريت براي وطنم "(3)؛صحيح است ! مامور است براي وطنش ؛ اما از طرف امريكا، از طرف امريكا مامور است كه اين مملكت را تا پرتگاه نيستي برساند. اين مامور است كه تمام نفت ما را به امريكابدهد و در ازايش يك قدري آهن پاره بخرد به منفعت آنها. اين اسلحه هايي كه الان خريداري مي شود، اين اسلحه ها به درد خود ايران نمي خورد، اين اسلحه ها همان اسلحه هايي است كه اينها مي خواهند كه در يك مركزي باشد كه اگر يك جنگي پيدا شدبين امريكا - مثلا - با شوروي ، اينها داشته باشند يك اسلحه اي در يك محلي ؛ ايران يكي از مراكزي است كه آنها مي خواهند اسلحه داشته باشند. نفت ما را مي برند، اسلحه براي خودشان مي آورند اينجا، مي آورند ايران . پايگاه درست مي كنند در ايران براي اينكه اگرجنگي پيش آمد، داشته باشند اين پايگاه را. خيال نكنيد كه حالا در ازاي نفت به ما اسلحه مي دهند. ما اسلحه اي كه نمي توانيم استعمال كنيم به چه دردمان مي خورد؟ اسلحه اي است كه در ايران كسي نيست بتواند استعمالش كند. اسلحه هايي است كه خود اينهامي خواهند اينجا باشد. اگر نفت هم نگرفته بودند، اسلحه هايشان را مي آوردند اينجا وپايگاهشان را محكم مي كردند كه مبادا يكوقتي شوروي به آنها حمله كند. حالا چه بهتركه نفت ما را ببرند و پايگاه ، در مقابل اينكه نفت ما را مي برند، مي خواهند يك نفعي به مابرسانند! پايگاه براي خودشان درست مي كنند در ايران ! اين چيزي است كه ما از نفت عايدي داريم .
آن وقت ، چه نفتي مي برند! بعضي اشخاص كه رفتند، رفته بودند سابقا - حالا شايدزيادتر از اين مسائل باشد - ديده بودند، گفتند كه يك آدم صاف همين طور ايستاده مي رود توي اين لوله ها! لوله ها به اين بزرگي است ! چه قدر ذي حق شدند كشتيها در چنددقيقه پر مي شوند از نفت و خارج مي شوند. اين نفتي است كه قاعده اش اين بود كه اين مملكت تا آخر زندگي اش را به آن بگذراند. اين نفت را شاه مي گويد تا چند سال ديگر، تا سي سال ديگر، اين نفت تمام مي شود. كي تمامش مي كند؟ تمام مي شود؛ اما ازايشان بايد پرسيد كه اين نفت را كي دارد تمام مي كند؟ اين ذخيره بزرگي كه بايد اين طبقه از آن ارتزاق كنند و مملكت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن ، تا سي سال ديگر ايشان مي گويد تمام مي شود. اين [نفت را] تا سي سال ديگر، كي تمامش مي كند؟ شما تمامش داريد مي كنيد؛ شاه دارد اين مخازن به اين بزرگي را كه خدا به ماداده است ، دارد تمام مي كند. در ازايش خوب ، چه گير ما مي آيد؟ چه گير ملت مي آيد؟بايد پرسيد كه شما در ازاي نفت چه چيز مي گيريد؟ [مي گوييد: ] اسلحه مي گيريم . اسلحه براي چه مي گيريد؟ مگر شما مي توانيد با شوروي جنگ كنيد؟ مگر شما مي توانيد باامريكا جنگ بكنيد؟ شما براي سركوبي مردم وطن خودتان همين تفنگهاي خودتان كافي است ، ديگر محتاج به اينكه از امريكا بياوريد، نيست . شما همين تفنگهايي كه داريدبراي اينكه بازاريهاي ما را، جوانهاي ما را، دانشگاهيهاي ما را، دخترهاي ما را، پسرهاي ما را، خانمهاي ما را، آقاهاي ما را بكوبيد؛ خوب اين بس است ديگر. اين ديگر آن دستگاههاي عظيمي كه در مقابل اين نفت عظيم مي گوييد مي آيد در ايران . . . ، اين غير ازاين معناست كه يك پايگاهي است براي خود آنها؟ يعني نفت را مي برند، نفعش را هم خودشان مي برند! هم خود نفت را مي برند، هم مقابلش را مي برند! اين مال خودشان است .
ملي يا شاهي ؟!
ما نمي دانيم اينها دارند چه مي كنند با اين مملكت ؛ ما اطلاع نداريم . اگر اين [شاه ]ان شاءالله رفت ، آن وقت اشخاص مطلع حرفهايشان را مي توانند بزنند. اينهايي كه ازواقعيات ايران اطلاع دارند، از خيانتهاي اين آدم اطلاع دارند، آنها آن وقت حرفشان رامي زنند، لكن ما بي اطلاع هستيم . ما آن مقدار اطلاعات سطحي را كه داريم ، اين است كهمي بينيم كه ايشان با اسم "اصلاحات ارضي " زراعت ايران را بكلي از بين برده . الان شماخيال مي كنيد ايران ديگر زراعتي براي خودش چيزي دارد؟ زراعت ايران را ايشان ازبين برده است ، آن وقت خيلي تعريف مي كنند از اينكه چقدر وارد كرديم ! اين مضحك است واقعا! يك مملكتي كه صادر مي كرده است اين چيزها را، گندم را، جو را، نمي دانم چيزهاي ديگر را صادر مي كرده ، حالا مداحي از آنها مي كنند كه چقدر ما وارد داريم مي كنيم ! اين عزاداري دارد نه مداحي . كي از بين برد اين زراعت عظيم ايران را كه يك استانش براي خود ايران كافي بود؟ حالا بايد ما همه چيزهايمان را از خارج بياوريم .دامداري را اينها بكلي از بين بردند؛ مراتع ما را كه جاي دامداري بود، گرفتند "ملي "كردند به اصطلاح خودشان . معني "ملي " هم اين است كه خود ايشان ملتند؛ اصلا تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه ! اين چيزي را [كه ] مي گويند ملي شد؛ يعني خودمان داريم مي خوريم ! ديگر ملت كه نداريم ما؛ ديگران بروند سراغ كارشان . چه [كاره ]هستند اينها؟ يك مشت مردم همين طوري و بازاري و دانشگاهي ؛ به چه دردمي خورند؟ ملت ، يعني شاه و دارودسته شاه ! ملي كردند مراتع را، ملي كردند جنگلهارا؛ معني ملي كردن جنگل ؛ يعني به نفع خودشان . اينها مردم را ممنوع كردند از اينكه دامهايشان در آنجا برود. از بين رفت همه [دامها]شان . مردم را ممنوع كردند از اينكه ازجنگلها استفاده كنند. جنگلها را دادند به اين طرف و آن طرف ؛ فروختند به اينها ومنافعش را هم خوردند و رفت سراغ كارش . ما نمي دانيم اينها دارند چه مي كنند.
اصلاحات ارضي و پيامدهاي آن
خوب ، ما زراعت ايران را مي بينيم در اين زماني كه اينها "اصلاحات ارضي " كردند تاحالا؛ زراعت از بين رفت ، تمام شد. آن وقت ضررش چه بود؟ يك ضررش اين بود كه ما بازار شديم از براي امريكا؛ بايد گندم امريكا، همه چيز از خارج بايد بيايد و مردم پولشان را بدهند درازاي گندمهاي امريكا. چيزي كه از خودشان و از مملكت خودشان بود و خودشان بايد استفاده اش را ببرند؛ يعني برادرانشان بفروشند و پولش را بگيرند،حالا ما بايد گندم امريكا را بخريم ؛ يا همه چيزش ، حتي تخم مرغ هم مي گويند از اسرائيل مي آيد. يك ضرر ديگرش اينكه اين رعيتها و دهقانهاي اين دهستانها نتوانستند ديگر دردهات بمانند؛ آنها رو آوردند به شهرها، به تهران راه افتادند. الان در اطراف تهران ، آنطوري كه تفصيلش را براي من نوشته بودند و من حالا نمي توانم يادم بيايد كه تفصيل چيست ، اجمالش اين بود كه قريب بيست - سي جا، محلهاي مختلف ، در همين خود تهران ، در پايتخت ، پايتخت جايي كه به "تمدن بزرگ " دارد مي رسد يا دروازه آن باز شده است ! در خود اين تهران ، ده بيست سي جا يا بيشتر، الان نمي توانم من يادم بيايدمحلهايي است كه عائله هاي - محله محله است - اين محله توي يك گودال خيلي [عميق ]، اين بيچاره ها جمع شدند يك چادري زدند؛ عرض مي كنم كه با يك چوبي ، چيزي ، براي خودشان يك محفظه اي درست كردند و توي اينجا خودشان وبچه هاي كوچكشان ، بزرگشان ، توي يك چادري زندگي مي كنند. يك محله ؛ يعني فرض كنيد دويست تا، سيصد تا، پانصد تا چادر است يا دويست - سيصد تا امثال اين چيزها؛ و اينها در آنجا زندگي مي كنند. برق ندارند كه هيچ ، آب ندارند كه هيچ ، اسفالت ندارند [كه ] هيچ ، اينها اگر بخواهند آب براي خوردن بچه هايشان بياورند، اينهايي كه براي ما نقل كردند نوشتند، گفتند بايد آن زن بيچاره يك كوزه بردارد، از پنجاه - شصت تا پله برود بالا از اين گودال ، تا آن بالا برسد به يك شيري كه آنجا آب دارد؛ آنجا آب كند، باز پنجاه - شصت پله يا زيادتر، از آنجا بيايد پايين . شما تصور زمستان تهران رابكنيد. زمستان تهران كه برف مي آيد، باران مي آيد، اين زن بيچاره ، بايد از اينجا، يك كوزه آب مي خواهد براي اينكه بچه ها بخورند، بايد با اين مصيبت تهيه كند كه برود آن بالا، آنجا كوزه اش را آب كند و پنجاه تا پله بيايد پايين . حالا چقدر زمين مي خورد، چقدر اذيت مي شود، اينها را خدا مي داند. آن وقت يك محله نيست ،چهل - پنجاه تا، سي - چهل تا اينطوري در اطراف ، فلان جا، فلان جا، فلان جا، نوشتند.يكي يكي را براي من نوشتند كه در كجا، در كجا، كجا، كجا، محله هايي است كه مال اين اشخاصي است كه براي خاطر "اصلاحات ارضي " و زمين خوردن زراعت ، اينها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران ؛ و شايد در شهرستانهاي ديگر هم باشد؛ اماتهران مهمش است ؛ آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران ؛ براي اينكه ارتزاق كنندبيچاره ها. اين وضع زندگي اين بيچاره هاست در تهران ؛ در يك مركزي كه كاخهاي اينهاتا كجا رفته !
گلكاري پنج ميليون دلاري و زاغه نشيني دهقانان
آن وقت اين يك زندگي است كه اينها دارند، يك زندگي هم آن عائله اين آقا داردكه همين چند روز من خواندم ، در يك جايي نوشته بود كه يك ويلايي يكي از اين خواهرهايش در كجا تهيه كرده است به چند ميليون دلار، آنش را يادم نيست ، اينكه يادم مانده اين است كه پنج ميليون دلار هم براي گلكاري اين ويلا ايشان خرج كردند! پنج ميليون ! يعني سي و پنج ميليون تومان خرج ! من نمي توانم تصور كنم كه يعني چه . گفتندپنج ميليون دلار خرج گلكاري و تزيينات گل اين ويلا براي اين خانم (4) شده است آن يك زندگي است كه ملت دارند، اين يك زندگي ؛ از كجا پيدا شده ؟ از اينجا كه ايشان به امر امريكا گفته "اصلاح ارضي " بكنيد؛ يعني بازار براي ما درست بكنيد! اجناس ما زياداست ، بايد توي دريا بريزيم ، بدهيم به شما پول بگيريم ! از آن طرف ، از اين بهره نفتي كه آنها آنقدر را مي برند، يك مقدار آن را هم خود اينها مي خورند و مي برند و عرض مي كنم كه اين عياشيها را مي كنند.
امريكا، مجرم اصلي
منطق ما اين است كه اين وضع بايد از بين برود. منطق هر آدمي اين است . [منطق ] هربشري اين بايد باشد كه اين وضع كه مملكت ما اين نحو گرفتار شده است به دست اين آدم و زندگي مردم ما اين نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا اين پسر، ما مي گوييم كه اين وضع بايد از بين برود. ما حرف ديگري نداريم . حرف ما اين است كه اينها خيانت به اين مملكت ما كردند. اينها الان هم مشغول به خيانت هستند در مملكت ما و بايد مادست خائنها را ببريم از اين [كشور] ما بايد دست خائنها را از اين مملكت قطع بكنيم . مامي گوييم كه آن كسي كه به مملكت ما خيانت اصلي را كرده ، امريكاست . الان ما سر وكارمان با امريكاست ؛ اينهاي ديگر شاخ و برگش هستند. شاه يكي از شاخه هاي امريكااست . اين نوكر است ؛ نوكر است ؛ المامور معذور. تو سرش مي زنند، بايد بكند. مامي گوييم امريكا هم بايد برود كه اصل است . اين شاخه ها هم كه هرزه خورند و هرزه برند و مال مردم خورند و خيانتكارند، اينها هم بايد بروند. مملكت مال خودمان است ، وما خودمان مي خواهيم اداره اش كنيم . امريكا چه كار دارد كه شما نمي توانيد به رشدبرسانيد؛ خيلي مضحك است اين !
كارتر، استاد اعظم شاه
همين امروز براي من يك روزنامه اي را آورده بودند؛ ديروز هم بود كه آقاي كارتردر نطقشان فرموده اند كه شاه از باب اينكه يك اجتماع مترقي مي خواهد آنجا درست كند و از باب اينكه يك آزادي مي خواهد به مردم بدهد؛ مردم با او مخالفند! اين همه مردم كه با اين مخالفند؛ اين ملت كه با اين مخالف است ، براي اين [است ] كه آنهامي گويند: آقا بگذار آزادتان كنيم ؛ اينها فريادشان درآمد كه آقا ما آزادي نمي خواهيم !ايشان فريادش از آن طرف بلند است ، بلندگوهاي شاه ، به حسب منطق آقاي كارتر - كه استاد اعظم است - منطق ايشان اين است كه فرياد بلندگوهاي شاه اين است كه آقابگذاريد من يك زندگي مرفه به شما بدهم ! اينها مي گويند ما نمي خواهيم ، ما مي خواهيم كه توي اين چاله ها زندگي كنيم ! آقاي كارتر گفته ؛ خوب ، ما با اين مردم چه بكنيم ؟ ما بااين كارتر چه بگوييم ؟ چه فحشي لايق اين است اصلا نبايد داد؟ بگوييم نمي داند؟ كارتراطلاع ندارد؟ معقول است اين معني كه كارتر بي اطلاع باشد، آن وقت من و شما مطلع باشيم ؟ كارشناسهاي او پر است در همه جا؛ در اعماق همه جا هست ؛ پس مي داند؛مي خواهد چه كسي را بازي بدهد؟ آن اين حرف را كه مي زند، در مجمع نمي دانم كذااين حرف را مي زند كه همه اختلافاتي كه هست در ايران ، براي اين است كه شاه مي خواهد اين كار را بكند، آزادي بدهد، مردم با او مخالفت مي كنند! خوب اين را اگر به هر جا بگويند كه مطلع از واقعيت نباشد؛ مي گويد: خوب اينها يك دسته ديوانه هستند درايران ؛ همه اهالي ايران ديوانه اند؛ براي اينكه شاه كه اينقدر رئوف است مي خواهد شمارا آزاد كند، خوب شما نمي خواهيد آزاد بشويد؟ اينكه مي خواهد يك زندگي خوبي به شما بدهد، آخر چرا از زير بار زندگي خوب ، شما بيرون برويد؟ شما دلتان نمي خواهداتومبيل داشته باشيد، دلتان نمي خواهد زندگي مرفه ؟ او مي خواهد بدهد؛ همين طور جلوآورده ، دستهايش را اينطور كرده : آقا بيا بگير، حالا مي زنيد زير دستش كه برو مانمي خواهيم ؟ اين منطق آقاي كارتر است . منطق رئيس جمهور امريكا! با فهم اين رامي گويند! نه اينكه نمي فهمد، كارتر را نمي توانيم بگوييم نفهم است ؛ كارتر با فهم اين حرف را مي زند و مي گويد؛ شايد يك دسته اي اغفال بشوند. بر فرض كه يك دسته اي راشايد اغفال كند؛ شيطنت دارد.
شكنجه و زندان در منطق شاه آزادي است
ماها گرفتار يك همچو موجوداتي هستيم در عالم . ما مردمي عقب مانده ، منطق ما اين است كه آقا، مال خودمان را مي خواهيم خودمان صرف بكنيم . ما مردمي كه شمامي گوييد كه عقب مانده اند اينها. گاهي هم مي گويند اينها لايق آزادي [نيستند]. خود شاه اينها را مي گويد كه مملكت ما باز افرادش جوري نشدند كه لايق بشوند آزاد بشوند. همه اينها چون لايق نيستند، بايد توي حبس باشند. اينها لايق اينكه بگوييم آقا حبس نباشيد، لايق اينكه به آنها آزادي بدهيم [نيستند]، مملكت ما افرادش لايق نيستند كه آزادي بدهيم ! چرا؟ براي اينكه دارند فرياد مي زنند، داد مي زنند كه آقا آزادي بدهيد، آزادي بدهيد. اينها لايق نيستند؟ شما ببينيد از آن بچه كوچولو، حالا خوب بچه [ها] هم از بزرگها گرفتند ديگر، اين بچه چند ساله به من دارد مي گويد؛ چهار - پنج ساله تا آن آخر: "استقلال ، آزادي ". اينها آزادي مي خواهند و استقلال مي خواهند. همه مردم دارند فرياد مي زنند كه ما استقلال مي خواهيم ، ما آزادي مي خواهيم . خوب ، اگرآنها آزادي داشتند، ديگر چه چيز مي خواهند؟ اگر ايشان مي خواهند آزادي بدهد، اين همه مردم فرياد مي زنند "استقلال ، آزادي "؛ چيست ؟ معلوم مي شود منطقها فرق دارند.منطق شاه اين است كه مملكت من آزادي است ؛ يعني همه آنها تحت شكنجه اند؛ اينمنطق است ، يك كسي اسم آزادي را مي گذارد به آن چيزي كه شما مي گوييد شكنجه !ايشان مي فرمايند به حسب اين منطق كه اين اشخاصي كه توي حبس الان در اختناق واقع شده اند، در حبس واقع شد[ه ا]ند، در شكنجه واقع شده اند، اينها هستند كه اعطاي آزادي به آنها كردم ! استقلال هم در منطق شاه يك چيز ديگر است : يك مملكتي كه همه چيزش پيوسته به غير است ، يك مملكتي كه به تمام ابعادش وابسته است ؛ و ايشان وابسته اش كرده .
نمايندگان برگزيده امريكا
شما خيال مي كنيد كه اين وكلايي كه شاه خودش انتصاب مي كند، و به ملت هم كه مربوط نيست ، خودش است ؟ نخير، اينها را سفارتخانه اسمهايشان را هم نوشته اندقبلا، مي آورند مي دهند اينجا، اينها بايد وكيل بشوند. اين حالا نبوده ، در زمان رضا خان هم بود از سفارتخانه ها. منتها در يكوقت اين سفارت انگليس اين كارها را مي كرد؛سابقش هم لابد سفارت روس مي كرده است ؛ حالا سفارت امريكا مي كند. شايد هم باهم باشند؛ انگليس و شوروي و امريكا تفاهم كرده باشند. براي خوردن مال مردم تفاهم هم مي كنند: اين گازش را مي برد، اين نفتش را. اين وكلاي ما ديكته امريكاست . [اگر] ازشاه هم بود، مي گفتيم خوب باز اهل مملكت است ؛ با آنكه يك اهل مملكت اين جوري ما نمي خواهيم ، لكن اين خودش هم اين را نمي گويد؛ اين را از آنجا مي نويسند كه اينهابايد وكيل بشوند؛ او هم عينا ارجاع مي دهد به دستگاههاي اجرايي ، مي گويد: اينها وكيل بشوند. مردم چه كاره اند؟ به مردم چه كار دارند اينها؟ مردم بايد دست تو سرشان [زد].مردم بايد كار بكنند و هيچ نخورند. عمل بكنند و خوراك . . . ؛ چيزي كه از آنها پيدامي شود به جيب ايشان برود؛ و آنچه كه . . . زيادش آمد، كارتر و امريكا زياد آمده ، به جيب عائله شاه برود و پهلوي . وضع مردم چه است ؟ وضع مردم كتك است ؛خوب ، يك چيزي بايد بخورند! كتك [بخورند].
رژيم شاه از ديد اسلام
ما حرفمان اين است كه اين وضع بايد برچيده بشود. نمي شود اينطور. نمي شود كهيك مملكت سي ميليوني يا بيشتر هميشه تحت فشار باشد. اين نمي شود، اين مطابق هيچ منطقي نيست كه سي ميليون جمعيت (5) هميشه تحت فشار [باشند] و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند. اين بايد درست بشود. اين وضع بايد آقادرست بشود. منطق اسلام اين است . اينها چه مي گويند؟ با اين منطق حرفي دارندبگويند؟ مي گوييد كه اسلام مرتجع است ، به شما چه ، "ارتجاع " است ؛ معني ارتجاعش اين است كه آقا تو برو بيرون ، من مي خواهم خودم زندگي كنم . اين معني ارتجاعي است كه اينها مي گويند. "اسلام ارتجاعي است " اين معنايش همين است كه اسلام مي گويد كه نبايد اينها، ديگران به شما حكومت كنند. منع كرده حكومت ديگران را بر شما. بايدمستقل باشيد شما. البته به منطق اينها استقلال ، همان ارتجاع است ؛ تا پيوند به امريكانباشيد و همه چيزمان زير دست او نباشد، مترقي نيستيم ! اينها مي خواهند ما را مترقي كنندو به دروازه تمدن برسانند و منطقشان اين است ! منطقها فرق دارد. اصطلاحات مردم فرق دارد با هم . منطق رسيدن به "دروازه تمدن " همينهاست كه داريد مي بينيد، الان ايشان داردعملي مي كنند اينجا!
امريكا، مايه عقب ماندگي
الان ، همين حالا كه ما نشسته ايم اينجا، شما احتمال بدهيد كه در ايران چندين جا زد وخورد است ؛ مسلسل است . ما مي گوييم كه نمي خواهيم كه شما ما را به "دروازه تمدن "برسانيد؛ شما برويد بيرون ، ما خودمان مي دانيم . امريكا برود؛ مستشارهاي امريكا بروند.اگر مستشارهاي امريكا رفتند، ما خودمان زندگي مان را اداره مي كنيم ؛ ما خودمان اداره مي كنيم ؛ چه كار داريد شما؟ شاه هم مي خواهد كه "رشد" بدهد، ما اين رشدي كه ايشان مي خواهند بدهند، نمي خواهيم . ما اگر توانستيم ، خودمان خودمان را رشدمي دهيم . اگر نتوانستيم ما خودمان مي خواهيم ، ما يك دسته اشخاص رعيتي هستيم كه مي خواهيم خودمان روي زمين خودمان گندم يا جو بكاريم ، و خودمان بخوريم . شماييكه آقاي امريكا هستي و از آن طرف دنيا آمدي اين طرف ، دستت را گذاشته اي و همه مخازن ايران ، مخازن نفت و مس و همه چيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مي بريد؛شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مي خواهد چه [اداره ] مي كنيم .مي گويد: نمي توانيد! خوب به تو چه ؟ من عبايم را نمي توانم درست بپوشم ، به شما چه ربط دارد؟ حالا شما بياييد عباي من را بگيريد، چون من نمي توانم عبايم را بپوشم ؟ وحال آنكه دروغ مي گوييد؛ شما نمي گذاريد.
امريكا، مانع رشد ايراني
ما هفتاد سال يا بيشتر است كه دانشگاه داريم ، از زمان اميركبير تا حالا ما مدرسه داشتيم ، دانشگاه داريم ، نگذاشتيد كه اين دانشگاهها درست درس بخوانند. فرهنگ مافرهنگ استعماري است . فرهنگي است كه درست كردند آنها براي ما؛ ديكته كردند.نمي گذارند جوانهاي ما تحصيل بكنند. آنها نمي گذارند كه ما رشد بكنيم . آنها دستشان رابردارند، ايراني كمتر از اينها نيست . ايراني هم رشد مي كند، اما شما نمي گذاريد كه مارشد كنيم ؛ براي اينكه اگر ما رشد كنيم منافع شما در خطر است . شما مي خواهيد همه شرق را بخوريد و همه شرق را عقب نگه داريد. عقب نگه داشتن براي خوردن مال شرق است . و شما شرق را داريد عقب نگه مي داريد كه هر چه دارند، بخوريد. هر جا يك ماموري گذاشتند سر آن ؛ در مملكت ما هم كه "مامور براي وطن " آقاي شاه است كه مي بينيد چه كرده و چه مي كند.
هدف ما: قطع سلطه اجانب
ما منطقمان ، منطق اسلام ، اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد. (6) نبايد شماتحت سلطه غير برويد. ما هم مي خواهيم نرويم زير سلطه . ما اصل گفتنمان اين است كه امريكا نبايد باشد. نه امريكا تنها، شوروي هم نبايد باشد؛ اجنبي نبايد باشد. منطق مااين است و فرياد ما هم همين است . با اين منطق اگر بحث كسي دارد، بكند. ديگر شاخ وبرگ و توي اين روزنامه هايي كه تبليغات مي كنند و به حسب آنطوري كه مي گويند صدميليون دلار شاه براي تبليغات مي دهد؛ براي حفظ موجوديت خودش صد ميليون دلاردر هر سال خرج مي كند! البته توي روزنامه ها اين حرفها در مي آيد: آخوندها چيزهستند، رجعي هستند؛ آخوندها كهنه پرست هستند؛ آخوندها، نمي دانم چه هستند اين آخوندها. بعد هم مي روند سراغ اينكه اسلام اين جوري است . هم اسلام را بد معرفي مي كنند؛ هم آخوند را بد معرفي مي كنند. چرا؟ براي اينكه آني كه در مقابل اينهابايستد، اسلام است . آن كسي كه مي خواهد پياده كند آن را، آخوند است . آنهانمي خواهند اين مطلب واقع بشود. آنها مي خواهند كه اسلام را بد معرفي كنند، مردم ازاسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقي بماند خودشان و هر كس كه دلشان مي خواهد.
يورش به حوزه ، دانشگاه و مدارس
دانشگاههايمان را هم كه به آن صورت در آورده اند؛ نمي گذارند يك تحصيل صحيحي بكنند. از بس كه اينها فشار آوردند، از بس كه [هجمه ] كردند، الان نه حوزه هاي علميه ما تحصيل مي توانند بكنند، نه دانشگاه . دانشگاه هميشه در حال اعتصاب ؛ يك سال [است ] مي بينيد كه در حال اعتصابند اينها. كار نمي توانند بكنند؛نمي گذارند؛ يا مي ريزند توي آن ، زن و مردش را مي زنند و عرض مي كنم ، زخمي مي كنند؛ يا مي گيرند مي برند در حبسها. توي مدرسه هاي ما هم همين طور. آنها مي ريزندتوي آن ، هر كاري دلشان مي خواهد مي كنند. هر چند وقت يك دفعه مي ريزند اين مدرسه را، سر تا ته آن را، اينها مي زنند و [سركوب ] مي كنند. خوب نمي توانند ديگر.محيط آرام الان ما نداريم كه در آن محيط آرام ، طلبه تحصيل كند يا در آن محيط آرام ،دانشگاهي تحصيل بكند. دبستاني اش هم حالا اينطوري شده . الان اين بچه دبستاني راهم دارند كتك مي زنند، و كشتند. چند نفر را همين امروز به ما، ديروز و امروز، اطلاع دادند كه در فلان جا چند تا دختر بچه ، دختر بچه اينقدر، چند تا پسر اينقدر، كشتند. عقب نشيني از برابر ملت
اصلا وضع زندگي ايران الان يك وضع نمونه است . از آن طرف هم يك نمونه بالاتر، وضع روحيه مردم ايران در اين وقت است . اين مردم ايران الان روحيه شان همچوقوي است كه تانك از آن طرف مي آيد، سرباز با سرنيزه از آن طرف مي آيد، اينها بامشت جلو مي روند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله مي كنند. اين زمين مي خورد، مرده است ، آن يكي مي آيد سر جايش ؛ هيچ دست برنمي دارد و اين روحيه اي است كه اينهارا عقب خواهد زد و الان پياده شان كرده است .
اين روحيه "حزب رستاخيز"، كه اينقدر برايش اين مديحه سرايي كرد و اينقدرپافشاري كرد و اينقدر كه هر كس كه وارد نشود در اين حزب ، ديگر بايد برود، اين ايراني نيست ، ديگر وطن ندارد، بايد از اينجا برود، چه ؛ بعدش برگشت به اينكه خوب ، حزب رستاخيز حالا ديگر اينطوري مي گويد. حزب رستاخيز چيست ؛ اين مثل ساير احزاب ؛آيا بشود، آيا نشود(7)! يك امري را مي گويند و گاه آنقدر پافشاري مي كنند. حالا همين مردم ، . . . همين مردم اين كار را به اينجا رساندند كه اين حزب رستاخيز كذا، شد هيچي ،توخالي بود؛ از اول نتوانستند. من از روز اول گفتم كه حزب نيست اين ؛ اين حرف است مي زند. حزب رستاخيز كه آنقدر با آن [پافشاري مطرح كردند]؛ خودشان حالامي گويند: هيچ ، حزب نه حزب ! ساير كارهايشان هم اينطوري است . بعد كم كم اصلاح ارضي هم مي گويد [هيچ ]؛ براي اينكه اين اصلاح كه نبود، اين فساد بود. اصلاح ارضي اين نيست اصلش ، كه سپاه دانش ، سپاه كذا، سپاه ، . . . آخر چه كاري اينها مي كنند، جزاينكه بروند براي شما مداحي بكنند يا الزاما بروند براي شما مداحي بكنند و شاه راترويج بكنند.
هم صدايي در ايران
الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهاي مركز يكپارچه ايستاده اند، مي گويند: مانمي خواهيم اين را. رفراندم از اين بهتر؟ يك مملكت دارد مي گويد: من نمي خواهم اين را. خوب ، امريكا چه مي گويد؟ مملكت خودمان است ، نمي خواهيم اين را؛ يكي ديگر.[اين ] برود، به شما ربطي ندارد. ما خودمان تعيين مي كنيم . مقدرات هر مملكت دست خود افراد است ؛ خود مملكت است . ما اين را نمي خواهيم ، برود. ما خودمان يكي راتعيين مي كنيم . اين مقدرات ما روي موازين ، روي موازين عقلي و عقلايي ، روي قوانين ،دست اشخاصي كه بايد باشد، باشد.
در هر صورت ، وظيفه ما كه الان اينجا هستيم و شما كه در خارج كشور هستيد وهستيم ، اين است كه كمك كنيم به ايراني ها. ايراني قيام كرده است ، نهضت كرده ؛ يعني الان پانزده سال از عمر نهضت مي گذرد، لكن يك سال است كه اين قوي شده است ؛يعني درست فعاليت دارد مي كند و الان يك تاريخ حساسي را ما داريم مي گذرانيم .شايد ايران همچو تاريخي نداشته باشد؛ يك همچو حساسيتي در تاريخ ايران نباشد، به اين وضعي كه الان ايران در آمده است ؛ يعني به اين وضعي كه بچه هفت - هشت ساله دبستاني اش تظاهر كند و بگويد كه ما نمي خواهيم شاه را. مرگ بر شاه ! بچه اينقدري ، كه آن وقت بگيرند بكشند او را. اين را مي كشند، باز آن بچه بعدي اش هم مي آيد همين حرف را مي زند؛ آن بزرگترش هم كه همين حرف [را مي زند]؛ دانشگاهش هم كه همين حرفهاست . توي مدارس علمي هم بروي همين حرفهاست ؛ توي مدارس قديمه اش هم برويد همين حرفهاست ، جديدش هم برويد همين حرف است . هر جا بروي الان اين صحبت است . توي بازار هم مي روي همين حرف است ، توي مسجد هم مي روي همين حرف است . ما نداشتيم يكوقتي كه ايران در يك مطلبي ، اينطور اتفاق كلمه داشته باشند.نه ، من يادم نيست ، تاريخ يادش نيست ؛ نه ، تاريخ ايران يادش نيست ؛ تاريخ هيچ جايادش نيست كه اين اتفاق كلمه اي كه همه بگويند كه ما نمي خواهيم [باشد]. شما اين رابدانيد كه اگر اين سرنيزه امريكا برداشته بشود، ارتش هم نمي خواهند او را؛ اما سرنيزه امريكا، امريكا پشت سر ايستاده . همه مصيبت ما زير سر امريكاست . اگر اين سرنيزه رابردارد، ارتش هم اين را نمي خواهد. هيچ كس اين را نمي خواهد. خوب ، يك همچواتفاقي الان در ايران هست ؛ و من اميد دارم به اين اتفاق و به رسيدن نتيجه در اين اتفاق .
خاكريز اول ، شاه و خاكريز دوم ، امريكا
يك ملت را نمي شود هميشه به اين حال نگه داشت كه بدون حكومت نظامي نتوانندزندگي كنند. حالا هم با حكومت نظامي اش هم [كه ] دارند، نمي توانند؛ يك مملكت رانمي شود هميشه حكومت نظامي سرش گذاشت و هميشه با سرنيزه نگهش داشت . اين چاره نيست جز اينكه به هم بخورد اين وضع . هيچ چاره نيست . هر چه هم مي خواهدآقاي كارتر، [بگويد] او دارد مي گويد، هر چه مي خواهد بگويد: خير، براي خاطرآزادي است [كه ] اين كار دارد مي شود! براي خاطر اينكه مي خواهد رشد بدهد مردم را،اين كار مي شود! اين هر چه دلش مي خواهد بگويد، لكن الان وضع جوري شده است كه با اين وضعي كه الان ايران پيدا كرده است ديگر پيشرفت همراهش است ؛ ضروري است همراهش .
لكن ما موظفيم اينجا كه كمك كنيم ؛ يعني من مي توانم صحبت كنم ، همين جور بايك زبان كوتاهي صحبت بكنم ؛ شما هم مي توانيد براي برادرهاي ديگرتان صحبت كنيد، بگوييد، چه كنيد، منتشر كنيد، هر چه مي توانيد. من نمي دانم وضع اينجا چه جوراست ؛ ولي هرچه مي توانيد كمك كنيد به اين رفقاي خودتان ، به اين برادرهاي خودتان كه قيام كرده اند و دارند خون مي دهند. آنها بچه و كوچك و بزرگ را دارند مي دهند؛ مابايد قلم و قدم و صحبت و اينها بكنيم كه ان شاءالله همه دست به دست هم بدهيم و اين سدرا بشكنيم ؛ اين سدي كه جلويش سد محمدرضا شاه است ، عقبش سد كارتر. اينهاشكسته شود؛ وقتي شكسته بشود، آن وقت سعادت است . بعد از شكستن ، آن طرفش سعادت همه شماها و ملت شماست و من از خداي تبارك و تعالي توفيق همه شما رامي خواهم . دعا مي كنم به همه شما. همه تان ان شاءالله سالم باشيد و همه تان جديت كنيد كه براي مملكتتان يك اشخاص مفيدي باشيد. آنجا كه مي رويد به مملكتتان ، كه ان شاءالله برگرديد، مفيد باشيد براي مملكتتان ؛ مثل اين هيات حاكمه نباشيد ان شاءالله . خدا همه تان را حفظ كند.
پانویس :



بزرگتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 182,786,416