صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - عبرت گرفتن از تاريخ عصر حاضر - بعدازظهر 10 تير 1358

عنوان : عبرت گرفتن از تاريخ عصر حاضر
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : بعدازظهر 10 تير 1358
تاریخ قمری : 6 شعبان 1399
جلد : 8

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
لزوم عبرت پذيري از تاريخ
تاريخ و آنچه كه به ملتها مي گذرد، اين بايد عبرت باشد براي مردم . از جمله ، تاريخ عصر حاضر ببينيم كه چه شد كه يك همچو قدرتي از بين رفت ، دولتها ببينند كه براي چه اينطور منهدم شد يك همچو قدرتي ، و اجزاي دولتي ، ادارات ، ببينند كه چه شد قضيه ؛ وموجب عبرت همه باشد.
هر دولتي كه متكي بر ملت نباشد، بلكه مقابل ملت بايستد، اين عاقبتش ، ولويك قدري هم طولاني باشد، عاقبتش به همين عاقبتي كه اين پدر و پسر منتهي شدند،منتهي خواهد شد. رضاخان كاري كرد كه بين ملت هيچ پايگاهي نداشت . و من شاهدقضيه بودم كه متفقين كه به ايران رو آوردند و ايران را گرفتند و همه چيز ايراني ها درمعرض خطر بود، وقتي كه نتيجه اين شد كه رضاخان رفت شادي كردند مردم ! من به اين پسر نادانش گفتم (1) كه تو نكن كاري كه همان طوري كه پدرت رفت و شادي كردند،براي رفتن تو هم شادي بكنند. و نشنيد. و ديديد كه براي اين بيشتر شادي كردند! و حق هم همين بود؛ چرا؟ براي اينكه بين مردم پايگاه نداشت . اساس اين بود كه يك دولتي كه خيانتكار است ، اين نمي تواند با مردم بسازد. و براي خيانتكاري اي كه دارد وچپاولگري اي كه مي كند و وابستگي به بيگانگان كه دارد، اين هميشه از خودش مي ترسد. يك دولت هميشه نگران است كه مبادا اين خيانتها كه كرده است ، ملت جبرانبكند و ملت تلافي كند. از اين جهت ، اينها مجبورند به اينكه با ملت به فشار و ارعاب عمل كنند. و لهذا هر روز كه مي گذرد فشار آنها زيادتر مي شود؛ تنفر ملت هم از اين طرف زيادتر. در اين پنجاه و چند سال ، اينها هر روز فشارشان زيادتر شد؛ و هر روز ملت از آنها تنفرش زياد شد؛ تا رسيد به آنجايي كه ديديد كه تمام ملت ، نه يك قشر، دو قشر،همه ملت ، يكدفعه از او روبرگرداندند. و چون بين مردم هيچ پايگاه نداشت نتوانست . نه خودش توانست ؛ و نه قدرتهاي بزرگ توانستند او را نگه دارند.
سرنوشت شاه ، درسي براي دولتها
وقتي يك ملت يك چيزي را خواست ، نمي شود خلافش را كسي عمل بكند. و ملت ما همه با هم خواستند كه رژيم طاغوتي نباشد، و لهذا كوششهايي كه دولتهاي بزرگ وابرقدرتها هم كردند براي نگهداشتن او به جايي نرسيد و نتوانستند نگهش دارند. اين بايديك سرمشقي براي دولتها باشد.
دولتهايي كه در عالم هستند كه ببينند كه چه شد كه يك همچو قدرت بزرگي كه همه قدرتها هم دنبالش بودند، همه هم از او پشتيباني مي كردند، نه فقط ابرقدرتها، اين قدرتهاي كوچكتر هم ، اينها هم از او پشتيباني مي كردند و مي شود گفت كه همه قدرتهاي شيطاني جمع شده بودند با هم كه اين را حفظش كنند و نتوانستند. اين بايد يك سرمشقي باشد از براي دولتها كه وظيفه خودشان را بدانند. چه دولتهايي كه بعدها در ايران تشكيل مي شود، و اميد است كه دولت اسلامي - انساني باشد، و چه دولتهايي كه در خارج اين مملكت هستند، اين بايد يك سرمشقي براي آنها باشد كه با ملت چه بكنند، چه جوررفتار بكنند. اگر با ملت اينها رفتار خوب كرده بودند، همه قدرتها مي خواستند اخراجش كنند نمي توانستند. اگر ملت پشتيبان او بود و مردم مي خواستند او را، فرض كنيد كه دولتهاي بزرگ مي خواستند او را بيرونش كنند، قدرت ملت او را نگهش مي داشت ؛نمي توانستند كاري با او بكنند. چنانكه عكسش هم همين طور بود، كه همه خواستندباشد، ملت گفت نه ، تمام شد. مردمي بودن دولتمردان
ملتها و دولتها بايد با هم تفاهم داشته باشند. يعني دولت جوري باشد، ارتش جوري باشد، شهرباني جوري باشد، ژاندارمري جوري باشد، كه مردم به آنها محبت داشته باشند؛ احساس دوستي و محبت بكنند. نه اينكه وقتي كه شهرباني بيايد يا مامور شهرباني بيايد توي بازار، مردم از او بترسند و از او تنفر داشته باشند. چنانكه در اين نقاط اينطوربود. بلكه در طول سلطنت اينطور بودند. در سلطنتي كه - يعني در حكومتي كه ، "سلطنت "كه نبايد گفت - در حكومتي كه در اسلام هست اينطور است كه آنكه راس است با آنكه در لشكر واقع شده است و در ارتش واقع شده است ، و آنكه در ادارات واقع شده ، همه اينها با ساير ملت فرقي ندارند كه از هم جدا باشند، همين ملت هستند كه يك مقداري ازآنها ارتش شده ، و يك چند تا از آنها هم حكومت را اداره مي كنند و اينها. و وقتي كه رئيسشان بيايد توي جمعيت ، هيچ باكي از اين ندارد كه مردم با او چه مي كنند. هيچ . براي اينكه با آنها خوبي كرده است . وقتي خوبي كرد، مردم هم با او خوب هستند. شما ديديدكه يك روز نمي توانست ، يك ساعت نمي توانست ، محمدرضا بيايد توي مردم ! اگرمي خواست از اين خيابان عبور كند، قبل از اينكه بيايد از اين عبور كند، تمام منازل -آنطور كه مي گفتند - تمام منازلي كه در سر راه او بود كنترل مي شد! سازمان امنيت مي فرستاد تمام اينجاها را مي ديدند مي گرفتند و كنترل مي كردند. براي چه ؟ براي اينكه خوف اين را داشتند كه از اينجاها يك كسي سوءقصد بكند به او. كه حسن قصد اسمش بود! اما يك حكومتي كه براي مردم باشد، مردم آن را بخواهند، اين نمي ترسد از اينكه توي بازار مردم بيايد، توي جمعيتها بيايد و با آنها بنشيند صحبت كند؛ هيچ از اينها باكي ندارد. چنانكه صدر اسلام اينطور بوده است كه آنكه راس هم بوده هم توي مسجدمي آمده مي نشسته و منبر مي رفته و مي نشسته و با مردم صحبت مي كرده .
حكومت ضد مردمي معاويه
بلي ، وقتي كه بساط مثل معاويه شد، آن وقت او هم ديگر نمي توانست ، او مي آمدنماز، اما برايش يك محفظه اي درست كردند و درش را قفل مي كردند كه او توي آنجانماز مي خواند، و مردم بيرون به او اقتدا مي كردند و با او نماز مي خواندند! يعني آنهايي كه بايد با او نماز بخوانند. او نمي توانست بيايد توي صفوف بايستد. او را قواي انتظامي مي آوردند و مي كردندش توي آن سوراخ و در آن را مي بستند! آنجا دربسته نمازمي خواند! و بعد هم مي آمدند در را باز مي كردند و با قواي انتظامي مي رفت . براي اينكه پايگاه نداشت در بين مردم . اما آنكه [به ] عدل حكومت مي كرد توي مردم بود و با هم بودند و عرض بكنم كه رفاقت داشتند. نه آنها از او خوف داشتند، و نه او از آنها. چرا بايدمردم از ارتش بترسند؟ چرا بايد مردم از قواي انتظامي بترسند؟ از ژاندارمري بترسند؟ ازشهرباني بترسند؟ خوب ، اينها به حسب قاعده بايد شهرباني بايد شهر را حفظ كند؛ بايدمردم او را اينطور ببينند كه حافظ جانشان هست ، نه دشمن جانشان . ارتش بايد مملكت راحفظ كند؛ نه اينكه مردم خيال كنند كه اين ارتش مي خواهد با مردم چه بكند و مي خواهدمردم را اذيت بكند.
حكومت آرماني
حكومت اسلامي كه ما مي خواهيم يك همچو چيزي ما مي خواهيم كه آن كسي كه در راس است ، آن هم با مردم رفيق باشد. و بنشيند و خودش را نگيرد؛ در بين مردم بنشيند با آنها صحبت بكند؛ هركس حاجتي دارد به او بگويد، وقت داشته باشد با اوصحبت بكند. آن هم كه رئيس ارتش است و آن هم كه رئيس شهرباني است و آن هم كه رئيس ژاندارمري است ، آن هم در بين مردم همان طور باشد. وارد بشود بين مردم ، نه اواز مردم وحشت كند؛ نه مردم از او وحشت بكنند. اين بايد دستور باشد براي همه حكومتها و ملتها. وقتي يك حكومت اينطور شد، ملت دنبالش است ؛ ملت حافظش است . همان طور كه او حافظ ملت است ، ملت هم حافظ او هستند. و ما مي خواهيم يك همچو چيزي پيدا بشود كه ملت حافظ دولت به همه جهات باشد؛ دولت هم حافظ منافع ملت به همه جهات باشد. اگر يك همچو چيزي شد، يك مملكت آرامي [پديد مي آيد]كه هيچ كس هم نمي تواند در آن تصرف بكند. تا خيانت بزرگان نباشد، دولتهاي خارج نمي توانند تصرف بكنند. خيانت هست كه اسباب اين مي شود كه اينها راهشان را بازمي كنند؛ مستشار مي آورند - نمي دانم - كارشناس مي آورند؛ از اين بساط درست مي كنند. اين خيانت است كه راه آنها را باز مي كنند. اگر يك دولت غيرخائن باشد، راه بازنمي شود بر آنها كه بيايند منافع ما را ببرند و حالايي كه مملكت رسيده به خودمان ببينيم كه يك مملكت آشفته و از بين رفته و همه چيزش از بين رفته ، و بايد همه با هم كمك كنند تا اينكه اصلاح بشود.
وظيفه سازندگي ، واجب عيني
حالا از اين به بعد تكليف همه ما چيست ؟ تكليف همه ما اين است كه همه كمك كنيم براي ساختن اين مملكت . شما در هر جا كه هستيد كمك كنيد. ما هم اگر كاري ازمان برآيد كمك بكنيم . كشاورزها هم كمك بكنند، كارگرها هم كمك بكنند؛ همه كارمندهاهم كمك بكنند.
تا كمك همه نباشد نمي شود اين خرابه را آبادش كرد. كمك لازم است . خيال نكنديك كسي كه من يك نفرم ، من يك نفر چه از من برمي آيد. هر يك نفري به اندازه يك نفر از او كار مي آيد. به اندازه همان يك نفر مكلف است كارش را انجام بدهد. الان همه ما، همه قشرهاي اين ملت ، مكلفند كه براي اين مملكت كار بكنند، تا اينكه با كار اينها اين مملكت اداره بشود؛ درست بشود. مملكت مال خودتان است . خودتان براي خودتان داريد كار مي كنيد.
و ان شاءالله من اميدوارم كه همه ما به وظايفمان آشنا بشويم . و شما، كه محلتان هم حساس است ، ان شاءالله وظايفتان را خوب عمل كنيد. و اين كم كاري كه گفته مي شود دربين ادارات هست ، ان شاءالله نباشد. بلكه گفته مي شود گاهي بيكاري هست . امروزكم كاري مخالف با نهضت است . بايد كار بكنيم همه مان . بايد براي مملكتمان ، براي كشورمان ، كه از خودمان هست الان ، الان كسي در آن دخالت ندارد. طاغوتيان وحشتزده و فراري
البته در بين اين مملكت اشخاصي الان هستند خائن ؛ لكن رئوسشان از بين رفت .آنهايي كه سر بودند از بين رفتند. ديگر هم قابل عود نيست . اين حرفهايي كه مي زنند كه نمي دانم در سرحدات فلان آقا هست و فلان هست ، اينها اصلا جرات نمي كنند در يك مملكتي كه مجاور اينجا هم باشد، باشند! اينها از اين مملكتها فرار كردند، و آن دوردورها رفته اند. خيال نكنيد اويسي مي تواند در سرحدات اينجا باشد؛ يا پاليزبان مي تواند در سرحدات . اينها از سرحدات اينجا همچو مي ترسند كه شيطان از "بسم الله "مي ترسد! اينها فرار كردند. پولها را برداشتند رفتند آن طرف در امريكا و آن دوردورهازندگي مي كنند. اين حرفها را هيچ وقت خيال نكنيد كه واقع بشود. البته شلوغي مي كنند.الان البته شلوغيهايي هست . آن هم از يك دسته مفسدي كه نمي خواهند اين مملكت آباد بشود؛ مي خواهند هميشه آشوب باشد تا استفاده بكنند، اين هست . البته اين هم ان شاءالله با عمل خود شما جوانها و خود شما ملت ان شاءالله اصلاح خواهد شد. خداوندهمه تان را حفظ كند و همه موفق باشيم و همه وظيفه شناس باشيم ؛ و هركس در هر عملي مي كند خوب انجام بدهد.
پانویس :



بزرگتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 182,416,141