صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - سلب استقلال فكري و روحي ، خطرناكتر از وابستگي سياسي - غربزدگي ووابستگي فكري روشنفكران - 9 خرداد 1358

عنوان : سلب استقلال فكري و روحي ، خطرناكتر از وابستگي سياسي - غربزدگي ووابستگي فكري روشنفكران
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 9 خرداد 1358
تاریخ قمری : 4 رجب 1399(1)
جلد : 8

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
راه طولاني براي رسيدن به جمهوري اسلامي
قزوين هم از شهرهايي بود كه خرابي و مصيبت از اكثر جاها، درش بيشتر واقع شد، وشما قزوينيهاي محترم ؛ هم مصيبت ديديد؛ و هم خرابي در شهرتان زياد واقع شد؛ و هم پايمردي كرديد. و من وقتي كه اين جوانهاي برومند را مي بينيم خوشحال مي شوم ؛ وموجب افتخار است . از خداي تبارك و تعالي سلامت همه را خواستارم .
تاكنون ما از اسلام ، الان باز حرف است . البته جمهوري اسلامي [است ]، همه هم راي داديد به جمهوري اسلامي ؛ لكن باز آنكه بايد بشود - و ان شاءالله بعدها خواهد شد -نشده است . الان باز آن خرابيهاي اخلاقي كه در طول سلطنت اين پدر و پسر در ايران تحقق پيدا كرد و آن فسادهايي كه در اين مملكت پيدا شد و دامن به آن زدند به عنوان "ترقي "؛ به عنوان تعالي ؛ به عنوان "تمدن بزرگ " اينها طولاني است تا اينكه ترميم بشود.آنكه از همه چيز به كشور ما صدمه اش بيشتر بود اين بود كه نيروي انساني ما را خراب كردند و نگذاشتند رشد بكند. مراكز فساد در شهرها، و بخصوص در تهران ، آنقدر زيادبود و آنقدر تبليغ در كشاندن جوانهاي ما به اين مراكز فساد شد، و آنقدر راههاي فساد رابراي جوانهاي ما باز كردند و دامن زدند به اينها اينكه كشاندند اينها را در مراكز فساد، اين خرابي از همه خرابيها بدتر بود. خرابيهاي مادي جبرانش آسانتر است از خرابيهايمعنوي .
سلب استقلال روحي و فكري
نفت ما را دادند و رفت و از بين رفت ؛ حالا نفت را دوباره از سر، براي خود ايران است ؛ كشاورزي از بين رفته بود؛ بعد دوباره قابل جبران است و ان شاءالله زود جبران مي شود؛ لكن مي شود - لكن نيروهاي انساني مهم است . اينها نيروهاي انساني ما را از بين بردند، نگذاشتند رشد بكند. در بين خود كشور ما جوري كردند كه محتواي انسان را ازبين بردند، يك صورتي گذاشتند و محتوا را گرفتند. طوري كردند كه اعتماد ما هم به خودمان تمام شد. استقلال فكري ما را، استقلال روحي ما را، از دست ما گرفتند. اين بدتراز آن استقلال گرفتني بود كه كشور ما استقلال نداشت . ما روحيه خودمان را از دست داده بوديم . هرچه مي شد در ذهن همه اين بود كه بايد از خارج اين كارها درست بشودمي خواستند اسفالت كنند يك خياباني را، يا بين اين شهر با آن شهر يك خطي بكشند،آن بايد از خارج بيايد. اهانت كردند به نيروهاي انساني ما، محتوا را گرفتند. تا يكي مريض مي شد، اين بايد انگلستان برود؛ حالا هم باز تتمه اش هست . اطبا كه گاهي مي آينداينجا، مي گويند ما خودمان مي توانيم معالجه كنيم اينهايي كه مي برند آنجا، ما هم مي توانيم معالجه كنيم ، لكن مردم را جوري بار آوردند كه سلب اطمينان كردند ازخودشان ، استقلال فكري را از ما گرفتند. ما در فكر و در انديشه و در روح وابسته شديم .
وابستگي فكري و روحي ، بدترين وابستگي
اين وابستگي بسيار اسفناك است . وابستگي نظامي را با يك روز، با يك ماه مي شودرفعش كرد؛ بيرونشان كرد؛ وابستگي اقتصادي قابل جبران است ؛ زود مي شود جبران كرد؛ اما وابستگي روحي و انساني است كه بسيار مشكل است . يك بچه را از آن بچگي ،كوچولويي ، كه بوده است در دامن مادرش ، تا رفته است به دبستان ، تا رفته است به دبيرستان ، و تا رفته است در دانشگاه ، هر جا رفته ، تبليغات جوري بوده است كه اين راوابسته بار آورده ؛ اعتقادش اين شده كه به غير ارتباط با خارج نمي شود كاري كرد؛ خودمان چيزي نداريم . حتي گمان اين است كه خودمان ، حتي اخلاقمان هم اخلاق صحيح نباشد، اين است كه مشكل است ترميمش ، به اين زوديها هم ترميم نمي شود وهمه بايد دست به هم بدهند براي ترميم اين جهت كه اين وابستگي از بين برود؛ و يك مملكتي باشد كه هم اقتصادش مستقل باشد؛ هم فرهنگش مستقل باشد؛ هم انسانش مستقل باشد؛ هم فكرش مستقل باشد - استقلال فكري ؛ استقلال روحي - الان هم در هرجا كه برويد، هر مجلسي از اين روشنفكران ما درست مي كنند، باز حرفها همان حرفهاي غربزدگي است ؛ همان حرفهاست . همان حرفهايي كه در زمان طاغوت وقتي جمع مي شدند دور هم مي گفتند، حالا هم باز همان حرفها را مي زنند. از وابستگي و غربزدگي ما بيرون نيامديم و به اين زودي بيرون نمي آييم . آن گوينده شان ، كه خدا رحمتش كندحالا فوت شده است گفته بود كه ما همه چيزمان بايد انگليسي باشد! يكي از معاريف اينها [مي گويد] كه ما همه چيزمان بايد انگليسي باشد اينطور محتوا را از دست داده بود وميان تهي شده بود. صورت صورت يك آدم ، مثل ساير مردم ؛ ولي محتوا محتواي وابسته .
غرب زدگي و وابستگي فكري روشنفكران
به اين زوديها ما نمي توانيم اين قشرهاي روشنفكر و اين قشرهاي "آزادي " طلب را ازآن محتوايي كه در [مغز]شان پنجاه سال ، سي سال ، بيست سال تزريق شده است و تهي كردند خودشان را از خودشان ، خودشان از خودشان غافل شدند، به اين زودي ،نمي شود اصلاحشان كرد. يك فرهنگ تازه مي خواهد؛ يك فرهنگ متحول مي خواهد؛ كه حالا از اول بچه هاي ما را بار بياورند به يك فرهنگ انساني ، اسلامي ،استقلالي . يك فرهنگي كه مال خودمان باشد. كه اين بچه از اول بار بيايد به اينطور كه من خودم هستم كه سرنوشتم را مي توانم دستم بگيرم . هي تو گوشش نخوانند كه فرنگ - نمي دانم - اروپا، امريكا. هي تو گوشها خواندند اين را؛ همه چيز بايد از آنجا باشد؛ همه چيز ما وابسته بايد باشد، اخلاقمان هم بايد وابسته باشد؛ وقتي هم كه آزادي مي خواهيميك آزادي غربي مي خواهيم ؛ ما بايد غربي باشيم ؛ يك آزادي مي خواهيم كه همان شبيه آزادي غرب باشد. اين معنا به اين زودي از توي مغزهايي كه شستشو شده است ،چهل - پنجاه سال ، بيست - سي سال و به جاي مغز ايراني مغز اروپايي آمده است ، به جاي فكر ايراني فكر غربي جانشين آن شده است - اين - به اين زودي نمي شود رفعش كرد.اين محتاج به يك طول مدتي است كه فرهنگ يك فرهنگ مستقل ؛ نه يك فرهنگ استعماري كه آنها براي ما ديكته كردند. آنها براي ما ديكته كردند. فرهنگ ما را طوري كردند كه ما همه چيزمان الان عوض شده ؛ غربي شده ، وقتي هم حرف مي زنيم حرفمان غربي است . وقتي اسم خيابان مي گذاريم اسم خيابانهاي غرب را مي گذاريم ؛ اسم اشخاص غربي را مي گذاريم : خيابان "روزولت "! خيابان "كندي "! خيابان كذا. اينهاغربزدگي است . در تمام اروپا بگرديد يك خيابان "محمدرضا" پيدا نمي كنيد؛ يك خيابان "نادر" پيدا نمي كنيد. خيابانهايمان هم خيابان غربي است ! تعارفهايمان هم با هم تعارف غربي است . آداب و معاشرتمان هم ، با هم معاشرت غربي است . همه چيز. ما يك وابستگي روحي پيدا كرديم . اين وابستگي روحي از همه چيزها براي ما بدتر است .
اسلام يك وقتي سيطره اش بر همه ممالك بود، آن وقت روم و ايران بود؛ كه هر دوي اينها از همه ممالك - آنهاي ديگر آن وقت به وحشيگري بودند، اين دو تا مملكت مستقل متمدن - آن روز اسلام سيطره اش بر اينها شد و همه را اسلامي مي خواست بكند.
قلمهاي مسموم
در هر صورت ، من از شما جوانها متشكرم كه آمديد از نزديك با هم ملاقات كنيم ودرددلمان را بگوييم . زياد است ، درد دلها زياد است . ما از سرنيزه ها و مسلسلها و اينهافارغ شديم ، سر قلمها حالا بر ضد ماست . قلمها به جاي نيزه ها آمده است ! مقاله ها به جاي مسلسلها، حالا به روي اسلام بسته شده است . الان ما گرفتار سرنيزه نيستيم ، ما گرفتارقلم هستيم ، اهل قلم ؛ ما گرفتار روشنفكرها هستيم . ما گرفتار آزاديخواهها هستيم كه آزادي را نمي دانند چي است ! يعني چه آزادي ؟ ما الان گرفتار اينها هستيم و من اميدوارمكه بيدار بشوند - يك وقت ملت ما - ؛ يكوقت آزاديخواههاي ما هم بيدار بشوند؛ از اين غربي بودن بيرون بيايند؛ توجه بكنند به خودشان ؛ خودشان را مستقل قرار بدهند.يكوقت از اسلام به همه جا چيز صادر مي شد، فرهنگ صادر مي شد؛ حالا ما همه چيزمان بايد تبع باشد.
خداوند ان شاءالله همه شما را توفيق بدهد، و براي مملكتتان مفيد باشيد؛ و براي اسلام مفيد باشيد. و مملكت خودتان را خودتان حفظ كنيد. ديگر ننشينيد به اينكه ژاندارمري وپاسبان اينها بيايند؛ خودتان همه پاسبان و خودتان همه ژاندارمري و خودتان همه ارتشي و همه چيز خودتان هستيد، مملكت هم مال خودتان است ؛ خودتان حفظش كنيد [يكي ازحضار: در سايه رهبري شما، حضرتعالي ] خداوند همه تان را حفظ كند.
پانویس :
1- تاريخ اين سخنراني در صحيفه نور 8/3/58 درج گرديده است .



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 181,271,239