صحیفه امام خمینی ره - نامه اخلاقي و عرفاني - پندها و نصايح اخلاقي - عرفاني - 8 ارديبهشت 1361

عنوان : پندها و نصايح اخلاقي - عرفاني
نوع : نامه اخلاقي و عرفاني
تاریخ شمسی : 8 ارديبهشت 1361
تاریخ قمری : 4 رجب 1402
مخاطب : خميني ، سيد احمد
جلد : 16

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين ، و الصلاه والسلام علي محمد و آله الطاهرين ، و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين . اشهدان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، و ان عليا اميرالمومنين و ولاده المعصومين صلوات الله عليهم خل فائه ، و ان ما جا به رسول الله صلي الله عليه و آله حق ، و ان القبر و النشور و الجنه و النار حق ،و ان الله يبعث من في القبور.
وصيتي است از پدري پير كه عمري به بطالت گذرانده و توشه اي براي زندگي ابدي برنداشته و قدمي خالص براي خداوند منان نگذاشته و از هواهاي نفساني و وساوس شيطاني نجات نيافته ، لكن از فضل و كرم خداوند كريم مايوس نيست و به عفو و عطوفت او دل بسته و همين تنها زاد راه او است ، به فرزندي كه از نعمت جواني برخوردار است وفرصت براي تهذيب نفس و خدمت به خلق خدا در دست دارد و اميد است چنانچه پدرپيرش از او راضي است خداوند بزرگ از او راضي باشد و توفيق خدمت به محرومان كه شايستگان ملتند و مورد سفارش اسلامند، هر چه بيشتر به او مرحمت فرمايد.
فرزندم ، احمد خميني - رزقك الله هدايته - ! جهان چه ازلي و ابدي باشد يا نه و چه سلسله هاي موجودات غيرمتناهي باشند يا نه ، همه فقيرند چون هستي ، ذاتي آنان نيست .اگر با احاطه عقلي جميع سلسله هاي غيرمتناهي را بنگري آواي فقر ذاتي و احتياج دروجود و كمال آنها به وجودي كه بالذات موجود است و كمالات ، ذاتي آن است ،مي شنوي ، و اگر به مخاطبه عقلي خطاب به سلسله هاي فقير بالذات نمايي كه "اي موجودات فقير چه كسي قادر است رفع احتياج شما را نمايد؟" همه با زبان فطرتهم صدا فرياد مي زنند كه ما محتاجيم به موجودي كه خود همچون ما فقير نباشد در هستي و كمال هستي ؛ و اين فطرت نيز از خود آنان نيست فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله (1) فطرت توحيد از خداوند است و مخلوقات فقير بالذات مبدل نمي شوند به غني بالذات و امكان ندارد چنين تبديلي . و چون بالذات فقير و محتاجند جز غني بالذات ،كسي رفع فقر آنان را نخواهد كرد. و اين فقر كه لازم ذاتي آنان است هميشگي است ، چه اين سلسله ابدي باشد يا نباشد، ازلي باشد يا نباشد، و از هيچ كس جز او كارگشايي نخواهد شد و هر كس هر كمال و جمالي دارد از خود نيست بلكه جلوه كمال و جمال اوست . و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي (2) در هر چيز و هر فعل و هر گفتار و كردار صادق است و هر كس اين حقيقت را دريابد و ذوق كند، به كسي جز او دل نبندد و از كسي جز اوحاجت نخواهد.
سعي كن در خلوات ، در اين بارقه الهي فكر كني ، و به طفل قلبت تلقين كن و تكراركن تا به زبان آيد و در ملك و ملكوت وجودت اين جلوه خودنمايي كند، و به غني مطلق بپيوند تا از هر كس جز او غني شوي ، و از او توفيق وصول بخواه تا تو را از همه كس وخودي خودت ببرد و تشريف حضور دهد و اذن دخول .
پسر عزيزم او - جل و علا - اول و آخر و ظاهر و باطن است هو الاول و الاخر و الظاهر والباطن (3) ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك ، متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليك و متي بعدت حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك ، عميت عين لاتراك عليها رقيبا. (4)
غايب نبوده اي كه تمنا كنم تراپنهان نئي ز ديده كه پيدا كنم ترا
او ظاهر است و هر ظهوري ظهور اوست و ما خود حجاب هستيم . انانيت و انيتماست كه ما را محجوب نموده ، "تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز"(5) به او پناه ببريم و از او - تبارك و تعالي - با تضرع و ابتهال بخواهيم كه ما را از حجاب ها نجات دهد:الهي هب لي كمال الانقطاع اليك ، و انر ابصار قلوبنا بضيا نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه ، و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ، الهي و اجعلني ممن ناديته فاجابك و لاحظته فصعق لج لالك . (6)
پسرم ! ما هنوز در قيد حجاب هاي ظلماني هستيم و پس از آنها حجاب هاي نور است ،و ما محجوبان هنوز اندر خم يك كوچه ايم .
پسرم ! سعي كن اگر از اهل مقامات معنوي نيستي انكار مقامات روحاني و عرفاني را نكني كه از بزرگ ترين حيله هاي شيطان و نفس اماره كه انسان را از تمام مدارج انساني ومقامات روحاني باز مي دارد، واداري اوست به انكار و احيانا به استهزاي سلوك الي الله كه منجر به خصومت و ضديت با آن شود و آنچه تمام انبياي عظام - صلوات الله عليهم -و اولياي كرام - سلام الله عليهم - و كتب آسماني خصوصا قرآن كريم كتاب جاويد انسان ساز، براي آن به وجود آمده اند در نطفه خفه شود.
قرآن اين كتاب معرفه الله و طريق سلوك به او، با دست دوستان جاهل از طريق خودبه انحراف و انزوا كشيده شد و آراي انحرافي و تفسيرهاي به راي كه آن همه ائمه اسلام -عليهم السلام - از آن نهي فرمودند، در آن راه يافت و هر كس با نفسانيت خود در آن تصرف نمود. اين كتاب عزيز در محيطي و عصري نازل شد كه تاريك ترين محيط وعقب افتاده ترين مردم در آن زندگي مي كردند و به دست كسي و قلب الهي كسي نازل شد كه زندگي خود را در آن محيط ادامه مي داد، و در آن حقايق و معارفي است كه درجهان آن روز - چه رسد به محيط نزول آن - سابقه نداشت و بالاترين و بزرگ ترين معجزه آن همين است . آن مسائل بزرگ عرفاني كه در يونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و كتب ارسطو و افلاطون بزرگ ترين فلاسفه آن عصرها از رسيدن به آن عاجزبودند، و حتي فلاسفه اسلام كه در مهد قرآن كريم بزرگ شدند و از آن استفاده ها نمودندبه آياتي كه صراحت زنده بودن همه موجودات جهان را ذكر كرده ، آن آيات را تاويل مي كنند، و عرفاي بزرگ اسلام كه از آن ذكر مي كنند همه از اسلام اخذ نموده و از قرآن كريم گرفته اند، و مسائل عرفاني به آن نحو كه در قرآن كريم است در كتاب ديگر نيست .
و اينها معجزه رسول اكرم است كه با مبداء وحي آن طور آشنايي دارد كه اسرار وجودرا براي او بازگو مي نمايد و خود با عروج به قله كمال انسانيت حقايق را آشكارا و بدون هيچ حجاب مي بيند و در عين حال در تمام ابعاد انسانيت و مراحل وجود، حضور دارد ومظهر اعلاي هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (7) مي باشد، و مي خواهد همه انسان ها به آن برسند و چون نرسيده اند گويي رنج مي برد، و شايد طه . ما انزلنا عليه القرآن لتشقي (8) اشاره لطيفه اي به آن باشد و شايد ما اوذي نبي مثل ما اوذيت (9) نيز مربوط به همين معني باشد.
آنان كه به اين مقام يا شبيه به آن رسيده اند اعتزال از خلق و انزوا اختيار نمي كنند، بلكه مامور به آشنا نمودن و آشتي دادن گمراهان ، با اين جلوه ها هستند، اگر چه كم توفيق يافته اند. و آنان كه با رسيدن به بعض مقامات و نوشيدن جرعه اي از خود بي خود شدند ودر صعق باقي مانده اند گرچه به كمالاتي بزرگ راه يافته اند لكن به كمال مطلوب نرسيده اند. موسي كليم - صلوات [الله ] و سلامه عليه - كه از تجلي حق به حال صعق افتادبا عنايت خاصه افاقه يافت و مامور خدمت شد، و رسول الله خاتم با رسيدن به مرتبه عالي انسانيت و آنچه در وهم كس نيايد، به مظهريت اسم جامع اعظم با خطاب يا ايها المدثر. قمفانذر(10) مامور هدايت شد.
پسر عزيزم ! آنچه اشاره كردم با آن كه خود، هيچم و از هيچ هيچ تر، براي آن است كه اگر به جايي نرسيدي انكار مقامات معنوي و معارف الهي را نكني و از كساني باشي كه دوستدار صالحين و عارفين باشي هر چند از آنان نيستي و با دشمني دوستان خداي متعال از اين جهان رخت نبندي .
فرزندم ! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو اگرچه با قرائت آن ؛ و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است . آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس ، و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اين كه قرآن كتاب ما است به سجده رويم از عهده برنيامده ايم .
پسرم ! دعاها و مناجات هايي كه از ائمه معصومين - عليهم السلام - به ما رسيده است بزرگ ترين راهنماهاي آشنايي با او - جل و علا - است و والاترين راهگشاي عبوديت ورابطه بين حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهي و وسيله انس با او است و ره آوردخاندان وحي است و نمونه اي از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوك است . وسوسه هاي بي خبران تو را از تمسك به آنها، و اگر تواني از انس با آنها، غافل نكند. ما اگر تمام عمر به شكرانه آنكه اين وارستگان و واصلان به حق ، ائمه ما و راه نمايان مايند به نيايش برخيزيم از عهده برنخواهيم آمد.
از وصيت ها[ي ] من كه در آستان مرگ ، و نفس هاي آخر را مي كشم به تو كه از نعمت جواني برخورداري ، آن است كه معاشران خود و دوستان خويش را از اشخاص وارسته ومتعهد و متوجه به معنويات و آنانكه به حب دنيا و زخارف آن گرايش ندارند و از مال ومنال به اندازه كفايت و حد متعارف پا بيرون نمي گذارند و مجالس و محافلشان آلوده بهگناه نيست و از اخلاق كريمه برخوردارند، انتخاب كن كه تاثير معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتناب ناپذير است ، و سعي كن از مجالسي كه انسان را از ياد خدا غافل مي كند پرهيز نمايي كه با خو گرفتن به اين مجالس ممكن است از انسان سلب توفيق شود،كه خود مصيبتي است جبران ناپذير.
بدان كه در انسان - اگر نگويم در هر موجود - به حسب فطرت ، حب به كمال مطلق است و حب به وصول به كمال مطلق ، و اين حب محال است ازا و جدا شود و كمال مطلق محال است دو باشد و مكرر باشد، و كمال مطلق ، حق - جل و علا - است ، همه او رامي خواهند و دلباخته به اويند گرچه خود نمي دانند و در حجب ظلمت و نورند و با اين حجب ، پندارند چيزهاي ديگر مي خواهند و به هر كمال يا جمال يا قدرت يا مكانت كه رسيدند به آن حد قانع نيستند و گم شده خود را در آن نمي يابند.
قدرتمندان و ابرقدرتان به هر قدرتي برسند دنبال قدرت فوق آن مي گردند، وعلم طلبان به هر مرتبه از علم برسند مافوق آن را مي خواهند و گم شده خود را كه خودغافل از آنند در آن نمي يابند. اگر به قدرت طلبان ، قدرت تسلط و تصرف در همه عالم مادي ، از زمين ها و منظومه هاي شمسي و كهكشان ها و هر آنچه فوق آنها است ، بدهند وبگويند: "قدرت ديگري فوق اينها و عالمي يا عوالمي ديگر فراتر از اينها است ، آيامي خواهي به آنها برسي ؟" محال است تمناي آن را نداشته باشند، بلكه به لسان فطرت مي گويند: "اي كاش به آنها نيز دست يابيم ! ". و به همين گونه است طالب علوم ، بلكه اگرشك كند كه مقام ديگري - فوق آنچه دارد - هست ، فطرت مطلق جوي او گويد: "اي كاش بود و من هم قدرت تصرف در آن داشتم ، يا سعه علم من آن را نيز شامل بود! ".
آنچه همه را مطمئن مي كند و آتش فروزان نفس سركش و زيادت طلب را خاموش مي نمايد وصول به او است ، و ذكر حقيقي او - جل و علا - چون جلوه او است استغراق درآن آرامش بخش است . الا بذكر الله تطمئن القلوب (11) گويي فرمايد: توجه توجه ! به ذكر اوفرو رو، تا قلبت كه سرگشته و حيرت زده از اين سو به آن سو و از اين شاخه به آن شاخه پرواز مي كند طمانينه حاصل كند.
پس اي فرزند عزيزم ! كه خداوند تو را با ذكر خود مطمئن القلب فرمايد، نصيحت ووصيت پدر سرگشته و حيرت زده ات را بشنو و به اين در و آن در براي رسيدن به مقام وشهرت آنچه مورد شهوات نفسانيه است مزن ، كه به هر چه برسي از نرسيدن به مافوق اومتاثر مي شوي و حسرت بالاتر را مي بري و ناراحتي هاي روحيت افزون مي شود؛ اگرگويي : تو خود چرا به خود اين نصيحت را نكني ؟ گويم : انظر الي ما قال ، لا الي من قال (12) اين حرف صحيح است ، اگرچه از مجنوني يا مفتوني صادر شود، در قرآن كريم پس از آن كه مي فرمايد: "آنچه مصيبت در زمين و در نفوس شما وارد مي شود قبلا ثبت است دركتاب "(13) گويد: لكيلا تاسوا علي مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا يحب كل مختال فخور(14) انسان در اين عالم در معرض تحولات است ، گاهي مصيبت هايي بر او وارد مي شود و گاهي دنيابه او رو مي آورد و به مقام و جاه و مال [و] منال و قدرت و نعمت مي رسد و اين هر دوپايدار نيست ، نه آن كم و كاستي ها و مصيبت ها تو را محزون كند كه عنان صبر از دستت برود، كه گاه شود آنچه مصيبت و كمبود است براي تو خير و صلاح باشد: عسي ان تكرهواشيئا و هو خير لكم (15) و در اقبال دنيا و رسيدن به آنچه شهوات اقتضا مي كند خود را مباز وتكبر و فخر بر بندگان خدا مكن كه بسا باشد كه آنچه را خير مي داني شر باشد براي تو.
پسرم ! آنچه مورد نكوهش و سرمايه و اساس شقاوت ها و بدبختي ها و هلاكت ها وراس تمام خطاها و خطيئه ها است حب دنيا است كه از حب نفس نشات مي گيرد. عالم ملك مورد نكوهش نيست بلكه مظهر حق و مقام ربوبيت او است و مهبط ملائكه الله ومسجد و تربيت گاه انبيا و اوليا - عليهم سلام الله - است و عبادتگاه صلحا و محل جلوهحق بر قلوب شيفتگان محبوب حقيقي ، و حب به آن اگر ناشي از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او - جل و علا - باشد، مطلوب و موجب كمال است و اگر ناشي از حب به نفس باشد راس همه خطيئه ها است ، پس دنياي مذموم در خود تو است ، علاقه ها ودلبستگي ها به غير صاحب دل موجب سقوط است . همه مخالفت ها با خدا و ابتلا به معصيت ها و جنايت ها و خيانت ها از حب خود است ، كه حب دنيا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشات مي گيرد در عين حال كه هيچ دلي به غير صاحب دل به حسب فطرت بستگي نتواند داشت لكن اين حجاب هاي ظلماني و نوراني كه ما را وهمه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غير صاحب دل را دلدارمي داند، ظلمات فوق ظلمات است . ما و امثال ما به حجاب ها[ي ] نوراني نرسيديم و درحجاب هاي ظلماني اسير هستيم . آنكه گويد: هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضيانظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه از حجاب هاي ظلماني گذشته است شيطان كه در مقابل امر خدا ايستاد و به آدم خضوع نكرد، در حجاب ظلماني خودبزرگ بيني بود و خلقتني من نار و انا خير منه (16) گويان از ساحت ربوبي مردود شد، و ما نيز تادر حجاب خودي هستيم و خودبين و خودخواه هستيم ، شيطاني هستيم و از محضررحمان مطرود، و چه مشكل است شكستن اين بت بزرگ كه مادر بت ها است !
و ما تا خاضع او و فرمانبردار او هستيم خاضع براي خدا و فرمانبردار او - جل و علا -نيستيم و تا اين بت شكسته نشود حجاب هاي ظلماني دريده و برداشته نشود. اول بايدبدانيم كه حجاب چيست كه اگر ندانيم ، نخواهيم توانست درصدد رفعش - يا لااقل تضعيفش - برآييم و يا لااقل هر روز به غلظت و قوت آن نيفزاييم . در حديثي است كه "بعض اصحاب رسول الله - صلي الله عليه و آله - خدمت ايشان بودند صدايي به گوششان رسيد، سئوال كردند: چه صدايي است ؟ فرمودند: صداي سنگي بود كه هفتاد سال قبل ، ازلب جهنم حركت كره بود و حال به قعر جهنم رسيد، آنگاه مطلع شدند كه كافري هفتادساله مرده است ". (17) اگر حديث صادر شده باشد، شايد آن بعض از اهل حال بوده يا باتصرف رسول خدا - صلي الله عليه و آله - به گوششان رسيده ، براي تنبيه غافلان و هوشيارجاهلان ، اگر هم حديث - كه الفاظش را ياد ندارم - صادر نشده باشد لكن مطلب همين است ، ما يك عمر رو به جهنم سير مي كنيم و يك عمر نماز - كه بزرگ ترين يادگاه خداي متعال است - پشت به حق و خانه او - جل و علا - و رو به خود و خانه نفس به جا مي آوريم و چه دردناك است كه نماز ما كه بايد معراج ما باشد و ما را به سوي او و بهشت لقاي اوبرد به سوي خود ما و تبعيدگاه جهنم برد.
پسرم ! اين اشارت ها نه براي آن است كه امثال من و شما راهي براي معرفت الله وعبادت الله به آن گونه كه حق او است ، پيدا كنيم با آن كه از اعرف موجودات به حق تعالي و حق عبادت و بندگي او - جل و علا - نقل شده است : ما عرفنا حق معرفت و ما عبدنا حق عبادتك (18) بلكه براي آن است كه عجز خويش را بفهميم و ناچيزي خود را درك كنيم وخاك بر فرق انانيت و انيت خود ريزيم بلكه از سركشي اين غول بكاهيم ، باشد كه توفيق يابيم مهاري و لگامي بر او زنيم ، كه از خطر عظيمي كه جان را يادش مي سوزاند، رهايي يابيم .
و هان ! آن خطر كه در لحظات آخر جدايي از اين عالم و كوچ به سوي جايگاه ابدي است ، آن است كه آن كس كه مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنيا - با ابعادمختلف آن - است كه در حال احتضار و كوچ بعض امور بر انسان ممكن است كشف شودو دريابد كه مامور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا مي كند، با دشمني خدا وغضب و نفرت از او - جل و علا - كوچ كند و اين عاقبت و پيامد حب نفس و دنيا است ودر روايات اشارت به آن شده است . شخصي متعبد و مورد وثوق نقل مي كرد كه "بر بالين محتضري رفتم و او گفت : ظلمي را كه خدا بر من مي كند هيچ كس نكرده ، او مرا از اينبچه هايم كه با خون دل پرورش دادم مي خواهد جدا كند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد" شايد بعض عبارات كه نقل كردم اختلاف مختصري با آنچه آن عالم متعبد گفتندداشته باشد، در هر صورت آنچه گفتم اگر احتمال صحت هم داشته باشد، به قدري مهم است كه انسان بايد براي چاره آن فكري بكند.
ما اگر ساعتي تفكر كنيم در موجودات عالم ، كه خود نيز از آنهاييم و بيابيم كه هيچ موجودي از خود چيزي ندارد و آنچه به او همه رسيده ، الطافي است الهي و موهبت هايي است عاريت ، و الطافي كه خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه درحال زيستن از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگاني كه مامور هدايت ما بوده اند، شايد بارقه اي از حب او - جل و علا - كه محجوب از آن هستيم در ما پيدا شود و پوچي و بي محتوايي خود را دريابيم و راهي به سوي او - جل و علا -براي ما باز شود يا لااقل از كفر جحودي نجات يابيم و انكار معارف الهي و جلوه هاي رحماني را براي خود مقامي محسوب نكنيم و به آن افتخار نكنيم كه تا ابد محبوس درچاه ويل خود خواهي و خودبيني شويم .
در نقلي است كه "خداوند تعالي به يكي از انبياي خود خطاب كرد كه يكي را كه ازخود بدتر مي داني به ما عرضه كن ، و او لاشه مردار حماري را چند قدم كشاند كه عرضه كند و پشيمان شد خطاب شد كه اگر آورده بودي از مقام خود سقوط كرده بودي ". من نمي دانم كه اين نقل اصلي دارد يا نه ، لكن در آن مقام كه اوليا هستند شايد نظر به برتري خود سقوط آورد كه آن خودبيني و خودخواهي است ، اگرچه به اين گونه .
راستي چرا پيمبر خاتم - صلي الله عليه و آله و سلم - از ايمان نياوردن مشركان آن گونه تاسف و تاثر جان فرسا داشت كه مخاطب شد به خطاب لعلك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا(19) جز آن كه به همه بندگان خدا عشق مي ورزيد و عشق به خداعشق به جلوه هاي او است . او از حجاب هاي ظلماني خودبيني ها و خودخواهي هايمنحرفان كه منجر به شقاوت آنان و منتهي به عذاب اليم جهنم كه ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج مي برد و سعادت همه را مي خواست ؛ چنانچه براي سعادت همه مبعوث شده بود و مشركان و منحرفان كوردل با او كه براي نجات آنان آمده بود دشمني مي كردند.
ما و تو اگر توفيق يابيم كه بارقه اي از اين عشق به جلوه هاي حق كه در اولياي او است در خود ايجاد كنيم و خير همه را بخواهيم به يك مرتبه از كمال مطلوب رسيده ايم .خداوند تعالي دلهاي مرده ما را به فيض رحمت خود و رحمت برگزيده خود كه رحمه للعالمين است حيات بخشد.
و اهل معرفت مي دانند كه شدت بر كفار كه از صفات مومنين است و قتال با آنان نيز رحمتي است و از الطاف خفيه حق است ، و كفار و اشقيا در هر لحظه كه برآنان مي گذرد بر عذاب آنان كه از خودشان است افزايش كيفي و كمي الي ما لا نهايه له حاصل مي شود. پس قتل آنان كه اصلاح پذير نيستند رحمتي است در صورت غضب ونعمتي است در صورت نقمت ، علاوه بر آن رحمتي است بر جامعه ، زيرا عضوي كه جامعه را به فساد كشاند چون عضوي است در بدن انسان كه اگر قطع نشود او را به هلاكت كشاند.
و اين همان است كه نوح نبي الله - صلوات الله و سلامه عليه - از خداوند تعالي خواست و قال نوح رب لا تذر علي الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجراكفارا(20) و خداوند تعالي مي فرمايد و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه . (21) و بدين انگيزه و نيز انگيزه سابق ، تمام حدود و قصاص و تعزيرات از طرف ارحم الراحمين رحمتي است بر مرتكب و رحمتي است بر جامعه . از اين مرحله بگذرم .
پسرم ! اگر مي تواني با تفكر و تلقين نظر خود را نسبت به همه موجودات به ويژهانسان ها نظر رحمت و محبت كن ، مگر نه اين است كه كافه موجودات از جهات عديده كه به احصا در نيايد مورد رحمت پروردگار عالميان مي باشند، مگر نه آنكه وجود حيات و تمام بركات و آثار آن از رحمت ها و موهبت هاي الهي است بر موجودات ، و گفته اند:كل موجود مرحوم (22) مگر موجودي ممكن الوجود امكان دارد كه از خود، به نفسه ، چيزي داشته باشد يا موجودي مثل خود ممكن الوجود به او چيزي داده باشد، در اين صورت رحمت رحمانيه است كه جهان شمول است . مگر خداوند كه رب العالمين است و تربيت او جهان شمول است تربيتش جلوه رحمت نيست ، مگر رحمت و تربيت بدون عنايت والطاف جهان شمول مي شود. پس آنچه و آن كس كه مورد عنايات و الطاف ومحبت هاي الهي است چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد اين نقصي نيست براي ما؟و كوتاه بيني و كوتاه نظري نيست ؟
هان ! من پير شدم و نتوانستم اين نقيصه و ساير نقيصه هاي بي شمار را از خود بزدايم ،تو جواني و به رحمت و ملكوت حق نزديكتري ، سعي كن اين نقيصه را از خود بزدايي .خداوند تبارك تو را و همه را و ما را توفيق آن دهد كه اين حجاب را برداريم و آنچه مقتضاي فطرت الله است بيابيم . در سابق ، از اين مقوله شمه اي گفتم ، اكنون اشارتي به آن مي رود كه كمك به رفع اين حجاب مي كند.
ما به فطرت الهي عشق به كمال مطلق داريم و از اين عشق ، عشق به مطلق كمال كه آثاركمال مطلق است خواهي نخواهي داريم ، و لازمه اين فطرت گريز از نقص مطلق كه لازمه اش گريز از مطلق نقص است نيز داريم . پس ما خود هر چند ندانيم و نفهميم عاشق حق تعالي كه كمال مطلق است و عاشق آثار او كه جلوه كمال مطلق است مي باشيم ، و باهر كس و هر چه دشمني داريم و از هر چه و هر كس گريز داريم نه كمال مطلق است و نه مطلق كمال ، بلكه نقص مطلق است يا مطلق نقص كه در طرف مقابل است و نقيض آن است ، و نقيض كمال عدم آن است . و چون در حجاب هستيم در تشخيص گمراهيم و اگرحجاب برخيزد آنچه از او - جل و علا - است محبوب است و آنچه مبغوض است از اونيست ، پس موجود نيست .
و بدان كه در تعبيرات نسبت به مقابلات مسامحات است و مطلب فوق هر چند موافق برهان متين است و موافق نظر عرفاني و شناخت است و در قرآن كريم به آن اشارت رفته است لكن باور كردن و ايمان به آن بسيار مشكل است و منكران بسيار زيادند و مومنان بسيار كم ، و حتي آنان كه از طريق برهان اين حقيقت را ثابت مي دانند كمتر به آن باوردارند و مومن هستند، و ايمان به امثال اين حقايق حاصل نشود مگر با مجاهدت و تفكر وتلقين .
و شايد خود اين مدعي كه بعض امور برهاني مي تواند مورد باور و ايمان نباشد، به نظرمشكل باشد يا بي پايه ، ولي بايد دانست كه امري است وجداني و در قرآن كريم به آن اشارت رفته است مثل آيات كريمه سوره تكاثر. و اما وجدان ، شما مي دانيد كه مردگان هيچ حركتي ندارند و نمي توانند به شما آسيب رسانند و هزاران مرده به قدر يك مگس فعاليت ندارند و در اين عالم پس از مرگ و قبل از روز نشور زنده نخواهند شد، لكن قدرت آرام خوابيدن ، به تنهايي با مرده نداريد، و نيست اين مگر براي آنكه علم شما راقلب شما باور نكرده ، ايمان به آن در شما حاصل نشده ، لكن مرده شوران كه با تكرارعمل باورشان آمده با آرامش خاطر با آنان خلوت مي كنند.
و فيلسوفان با براهين عقليه ثابت مي كنند حضور حق تعالي را در هر جا، لكن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده ، به دل نرسد و قلب به آن ايمان نياورد، ادب حضور به جانياورند، و آنان كه حضور حق تعالي را به دل رساندند و ايمان به آن آورده اند گرچه بابرهان سر و كار نداشته باشند ادب حضور به جا آوردند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب كنند. پس علوم رسمي هر چند فلسفه و علم توحيد خود حجابند و هر چه بيشتر شوند حجاب غليظتر و افزون تر گردد.
و چنانچه مي دانيم و مي بينيم لسان دعوت انبيا - عليهم السلام - و اولياي خلص - سلام الله عليهم - لسان فلسفه و برهان رايج نيست بلكه آنان با جان و دل مردم كار دارند و نتايجبراهين را به قلب بندگان خدا مي رسانند و آنان را از درون جان و دل هدايت مي نمايند. ومي خواهي بگو: فلاسفه و اهل براهين حجاب ها را افزون كنند و انبيا - عليهم السلام - واصحاب دل كوشش در رفع حجاب كنند، لهذا تربيت شدگان اينان ، مومنان و دل باختگانند و تربيت شدگان و شاگردان آنان ، اصحاب برهان و قيل و قالند و با دل و جان ،سر و كار ندارند.
و آنچه گفتم به آن معني نيست كه به فلسفه و علوم برهاني و عقلي نپرداز و از علوم استدلالي روي گردان كه اين خيانت به عقل و استدلال و فلسفه است ، بلكه به آن معني است كه فلسفه و استدلال راهي است براي وصول به مقصد اصلي و نبايد تو را از مقصد ومقصود و محبوب محجوب كند، يا بگو اين علوم عبورگاه به سوي مقصد هستند و خودمقصد نيستند و دنيا مزرعه آخرت است (23) و علوم رسمي مزرعه وصول به مقصودند،چنانچه عبادات نيز عبورگاه به سوي او - جل و علا - است ، نماز بالاترين عبادات و معراج مومن است و همه از اوست و به سوي اوست . مي خواهي بگو: تمامي معروف ها پله هايي است از نردبان وصول به او - جل و علا - و همه منكرات بازدارندگان راه وصول هستند وعالم همه سرگشته او و پروانه جمال جميل اويند.
و اي كاش كه ما از خواب برخيزيم و در اول منزل كه يقظه است وارد شويم ؛ و اي كاش كه او - جل و علا - با عنايات خفيه خود از ما دستگيري فرمايد و به خود و جمال جميلش رهنمود فرمايد؛ و اي كاش كه اين اسب سركش چموش نفس ، آرام شود و ازكرسي انكار فرود آيد؛ و اي كاش اين محموله سنگين را زمين مي گذاشتيم و سبك بارتررو به سوي او مي كرديم ؛ و اي كاش كه چون پروانه در شمع جمال او مي سوختيم و دم درنمي آورديم ؛ و اي كاش كه يك گام به قدم فطرت بر مي داشتيم و اين قدر پاي به فرق فطرت نمي گذاشتيم و اي كاش هاي بسيار ديگر كه من در پيري و در آستان مرگ از آنهاياد مي كنم و دسترسي به جايي ندارم . و تو اي فرزندم ، از جواني خود استفاده كن و با ياد او - جل و علا - و محبت به او ورجوع به فطرت الله بزيست و عمر را بگذران . و اين ياد محبوب هيچ منافات بافعاليت هاي سياسي و اجتماعي در خدمت به دين او و بندگان او ندارد بلكه تو را در راه اواعانت مي كند، ولي بدان كه خدعه هاي نفس اماره و شيطان داخلي و خارجي زياد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز مي دارد و به سوي خود و آمال خود سوق مي دهد.
مراقبت و محاسبه نفس در تشخيص راه خودخواهي و خداخواهي از جمله منازل سالكان است . خداوند ما و شما را در آن توفيق دهد. و چه بسا شيطان باطني با ما پيران به گونه اي و با شما جوانان به گونه ديگري خدعه كند.
با ما پيران با سلاح ياس از حضور و ياد حاضر براند كه هان از شماها گذشته وشماها اصلاح شدني نيستيد و ايام جواني كه وقت كشت و درو بود رفت و در ايام ضعف پيري و كهولت كه قدرت اصلاح از دسته رفته و ريشه هواها و معاصي درتمام اركان وجود نفوذ كرده و شاخه دوانده و تو را از لياقت محضر او - جل و علا -انداخته و كار از كار گذشته ، چه بهتر كه اين چند روز آخر عمر از دنيا استفاده هرچه بيشتر كني .
و گاه با ما پيران نيز مانند شما جوانان عمل مي كند، به شما مي گويد شما جوانيد ودر اين فصل جواني وقت تمتع و لذات است ، اكنون مطابق شهوات خود رفتار كن ،ان شاءالله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الراحمين است ، و هر چه گناهان بزرگتر و بيشتر باشد پشيماني و رجوع به حق در آخر عمر زيادتر وتوجه به خداي تعالي بيشتر و اتصال به او - جل و علا - افزون تر خواهد بود، چه بسيارمردم بوده اند كه در جواني بهره هاي جواني را برده و در ايام پيري تتمه عمر را با عبادت و ذكر و دعا و زيارت ائمه - عليهم السلام - و توسل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمنداز دنيا رفته اند. به ما پيران نيز از اين وسوسه ها مي شود كه معلوم نيست به اين زودي بميري ، فرصت باقي است ، چندروز آخر عمر توبه كن ، علاوه باب شفاعت پيامبر - صلي الله عليه و آله - باز است و مولااميرالمومنين - عليه السلام - نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب كنند و در وقت مردن اورا خواهي ديد و از تو دستگيري خواهد كرد و از اين مقوله هاي فراوان كه به گوش انسان مي خواند.
پسرم ! اكنون با تو كه جواني صحبت مي كنم . بايد توجه كني كه براي جوانان توبه آسان تر و اصلاح نفس و تربيت باطن سريع تر مي تواند باشد. در پيران هواهاي نفساني وجاه طلبي و مال دوستي و خود بزرگ بيني بسيار افزون تر از جوانان است ، روح جوانان لطيف است و انعطاف پذير و آن قدر كه در پيران حب نفس و حب دنيا است ، در جوانان نيست . جوان مي تواند با آساني نسبي خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنويات گرايش پيدا كند. در جلسات موعظه و اخلاق آن قدر كه جوانان تحت تاثير واقع مي شوند، پيران نمي شوند. جوانان متوجه باشند و گول وسوسه هاي نفساني و شيطاني رانخورند. مرگ به جوانان و پيران به يك گونه نزديك است . كدام جوان مي تواند اطمينان حاصل كند كه به پيري مي رسد و كدام انسان از حوادث دهر مصون است ؟ حوادث روزانه به جوانان نزديك تر است .
پسرم ! فرصت را از دست مده و در جواني خود را اصلاح كن . پيران نيز بايد بدانند كه تا در اين عالم هستند مي توانند جبران تبهكاري ها و معصيت ها را بكنند و اگر از اين جامنتقل شدند كار از دست آنان خارج است . دل بستن به شفاعت اوليا - عليهم السلام - وتجري در معاصي از خدعه هاي بزرگ شيطاني است . شما به حالات آنان كه دل به شفاعتشان بسته و از خدا بي خبر شده و به معاصي جرات مي كنيد بنگريد، ناله ها و گريه هاو دعاها و سوز و گدازهاي آنان را ببينيد و عبرت بگيريد. در حديث است كه حضرت صادق - عليه سلام الله - در اواخر عمر، بستگان و فرزندان خود را احضار نمود و قريب به اين مضمون به آنان فرمود كه : "فردا با عمل بايد در محضر خداوند برويد و گمان نكنيدبستگي شما به من فايده دارد".
علاوه بر آن احتمال دارد كه شفاعت نصيب آنان شود كه با شفيع ارتباط معنويشانحاصل باشد و رابطه الهي با آنان طوري باشد كه استعداد براي نائل شدن به شفاعت داشته باشند و اگر اين امر در اين عالم حاصل نشود شايد بعد از تصفيه ها و تزكيه ها درعذاب هاي برزخ ، بلكه جهنم ، لايق شفاعت شوند و خدا دانا است كه امد آنان تا چه اندازه است .
علاوه بر آن ، آياتي در قرآن كريم درباره شفاعت وارد شده است كه با توجه به آنهانمي توان براي انسان آرامش پيدا شود، خداوند مي فرمايد: من ذاالذي يشفع عنده الا باذنه (24)و مي فرمايد: و لا يشفعون الا لمن ارتضي (25) و امثال آن ، كه در عين حال كه شفاعت ثابت است لكن نصيب چه اشخاصي و چه گروهي و با چه شرايطي و در چه وقت شامل حال مي شود، امري است كه نمي توان انسان را مغرور و جري كند. اميد به شفاعت داريم لكن اين اميد بايد ما را به سوي اطاعت حق تعالي كشاند، نه معصيت .
پسرم ! سعي كن كه با حق الناس از اين جهان رخت نبندي كه كار بسيار مشكل مي شود.سر و كار انسان با خداي تعالي كه ارحم الراحمين است بسيار سهل تر است تا سر و كار باانسانها. به خداوند تعالي پناه مي برم از گرفتاري خود و تو و مومنين در حقوق مردم و سرو كار با انسان هاي گرفتار. و اين نه به آن معني است كه در حقوق الله و معاصي سهل انگاري كني ، اگر آنچه از ظاهر بعض آيات كريمه استفاده مي شود در نظر گرفته شود، مصيبت بسيار افزون مي شود و نجات اهل معصيت به وسيله شفاعت ، به گذشت مرحله هاي طولاني انجام مي گيرد.
تجسم اخلاق و اعمال و لوازم آنها و ملازمه آنها با انسان ، از مابعد موت تا قيامت كبري و از آن به بعد تا تنزيه و قطع رابطه به وسيله شدت ها و عذاب ها در برازخ و جهنم وعدم امكان ربط با شفيع و شمول شفاعت امري است كه احتمال آن كمر انسان رامي شكند و مومنان را به فكر اصلاح به طور جدي مي اندازد. هيچ كس نمي تواند ادعا كندكه قطع به خلاف اين احتمال دارد مگر آنكه شيطان نفسش چنان بر او مسلط باشد و با اوبازي كند و راه حق را بر او ببندد كه او را منكر روشن و تاريك كند. و چنين كوردلان بسيار هستند. خداوند منان ما را از شر خودمان حفظ فرمايد.
وصيت من به تو اي فرزندم آن است كه مگذار خداي نخواسته فرصت از دستت برودو در اصلاح اخلاق و كردار خود بكوش هر چند با تحمل زحمت و رياضت ، و از علاقه به دنياي فاني بكاه و در دو راهي هايي كه برايت پيش آيد راه حق را انتخاب كن و از باطل بگريز و شيطان نفس را از خود بران .
و از امور مهمي كه لازم است وصيت نمايم اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصامحرومان و مستمندان كه در جامعه ها مظلوم و بي پناهند، هر چه توان داري در خدمت اينان - كه بهترين زاد راه تو است و از بهترين خدمت ها به خداي تعالي و اسلام عزيز است - به كار بر و هر چه تواني در خدمت مظلومان و حمايت آنان در مقابل مستكبران وظالمان كوشش كن . دخالت در امور سياسي سالم و اجتماعي يك وظيفه است در اين حكومت اسلامي ، و كمك به متصديان امر و دولت مردان وفادار به جمهوري اسلامي نيز يك وظيفه اسلامي - انساني - ملي است كه اميدوارم ملت شريف و بيدار از آن غفلت نكنند و همان گونه كه تاكنون در صحنه حاضر بودند و هستند و با كمك آنان حكومت اسلامي و جمهوري مي توانست استقرار و استدامه پيدا كند از اين پس نسل حاضر ونسل هاي آينده با وفاداري بر آن و پشتيباني از آن ، هر چه بيشتر استقرار يابد و ادامه داشته باشد. و همه بايد بدانيم كه تا بر عهد خداوند تعالي باقي باشيم خداوند از ما پشتيباني مي فرمايد و همان گونه كه تاكنون توطئه هاي تبهكاران داخل و خارج را به طورمعجزه آسا خنثي فرموده ، از اين پس ان شاءالله تعالي با تاييدات خود خنثي خواهد فرمود.
و اميد است ارتش معظم و سپاه پاسداران عزيز و بسيج و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي و مردمي طعم شيرين استقلال و خروج از اسارت ابرقدرت هاي عالم خواررا چشيده باشند و آزادي خود را از اسارت اجنبي ها بر هر چيز و هر زندگي مرفه ترجيح داده و عار وابستگي به قدرت هاي شيطاني را بر دوش خويش نكشيده ودر ميدان مردانگي و فرزانگي مرگ سرخ شرافتمندانه در راه هدف و خدا را برزندگي ننگين ترجيح داده و راه انبيا عظام و اولياي معظم - عليهم سلام الله و صلواته - راانتخاب نمايند. از خداوند متعال عاجزانه خواستارم كه اين شور و شعف و عشق و علاقه مرد و زن و بچه و بزرگ ملت عزيز را هر چه بيشتر و آنان را در راه خداي بزرگ هر چه بيشتر پايدار فرمايد و اسلام عزيز و احكام نوراني آن را در جهان گسترش دهند.
پسرم ! چند جمله هم در احوال شخصي و خانوادگي بگويم و پرگويي را خاتمه دهم :بزرگ ترين وصيت من به تو فرزند عزيز، سفارش مادر بسيار وفادار تو است . حقوق بسيار مادرها را نمي توان شمرد و نمي توان به حق ادا كرد. يك شب مادر نسبت به فرزندش از سال ها عمر پدر متعهد ارزنده تر است . تجسم عطوفت و رحمت در ديدگان نوراني مادر، بارقه رحمت عطوفت رب العالمين است . خداوند تبارك و تعالي قلب وجان مادران را با نور رحمت ربوبيت خود آميخته آن گونه كه وصف آن را كس نتوان كرد و به شناخت كسي جز مادران درنيايد و اين رحمت لايزال است كه مادران را تحملي چون عرش در مقابل رنج ها و زحمت ها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل ووقت زائيدن و از نوزادي تا به آخر، مرحمت فرموده ؛ رنج هايي كه پدران يك شب آن راتحمل نكنند و از آن عاجز هستند. اين كه در حديث آمده است كه "بهشت زير قدمهاي مادران است "(26) يك حقيقت است و اين كه با اين تعبير لطيف آمده است براي بزرگي عظمت آن است و هشياري به فرزندان است كه سعادت و جنت را در زير قدم آنان وخاك پاي مبارك آنان جستجو كنيد و حرمت آنان را نزديك حرمت حق تعالي نگهداريد و رضا و خشنودي پرودگار سبحان را در رضا و خشنودي مادران جستجوكنيد. مادران گرچه همه نمونه اند لكن بعض آنان از ويژگي هاي خاصي برخوردارند و من در طول زندگي با مادر محترم تو و خاطراتي كه از او - در شب هايي كه با اطفال خودمي گذراند و در روزها نيز - دارم ، او را داراي اين ويژگي ها يافتم . اينك به تو اي فرزند وبه ساير فرزندانم وصيت مي كنم كه كوشش كنيد در خدمت به او و در تحصيل رضايت اوپس از مرگ من ، همان گونه كه او را از شماها راضي مي بينم در حال زندگي و پس از من بيشتر در خدمتش بكوشيد.
و به احمد، پسرم وصيت مي كنم كه با ارحام و اقربا خود خصوصا خواهران و برادر وخواهرزادگان ، با مهر و محبت و صلح و صفا و ايثار و مراعات رفتار كند. و به همه فرزندانم وصيت مي كنم كه با هم يك دل و يك جهت باشند و با مهر و صفا رفتار نمايندو همه در راه خداوند و بندگان محروم او قدم بردارند كه خير و عافيت دنيا و آخرت درآن است . و به نور چشمي ، حسين وصيت مي كنم كه از اشتغال به تحصيل علوم شرعيه غفلت نكند و استعدادي را كه خداوند به او مرحمت فرموده ضايع نكند و با مادر وخواهر خود با مهر و صفا عمل كند و دنيا را سبك شمارد و در جواني راه مستقيم عبوديت را پيش گيرد.
و آخرين وصيتم به احمد آن است كه فرزندان خود را خوب تربيت كند و از كودكي با اسلام عزيز آشنا كند و مادر محترم مهربانشان را مراعات كند و خدمت گزار همه فاميل و همه متعلقان خود باشد. سلام خداوند بر همه صالحان . و از همه قربا خصوصا فرزندانم تمنا دارم كه مرا از تقصير و قصوري كه درباره آنان كردم و اگر ظلمي نمودم ببخشند و ازخداوند برايم طلب مغفرت و رحمت كنند، انه ارحم الراحمين . و از خداوند منان عاجزانه مي خواهم كه بستگان مرا در راه سعادت و استقامت توفيق مرحمت فرمايد و آنان را به رحمت واسعه خود غريق نمايد و اسلام و مسلمين را قدرت بخشد و دست مستكبران وابرقدرتان ظالم را از ستمكاري قطع فرمايد.
و السلام و الصلاه علي رسول الله خاتم النبيين و علي آله المعصومين ، و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين الي يوم الدين .
چهارشنبه 8 ارديبهشت 1361 - 4 رجب 1402
روح الله الموسوي الخميني
پانویس :
1- سوره روم ، آيه 30: فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد، آفرينش خدا را دگرگوني نيست .
2- سوره انفال ، آيه 17: و "اي پيامبر" هنگامي كه تو تير افكندي ، نه تو، بلكه خدا افكند.
3- سوره حديد، آيه 3: اوست اول و آخر و پيدا و پنهان .
4- آيا ممكن است براي غير تو از ظهور نصيبي باشد كه براي تو نيست ، تا آن كه او وسيله ظهور تو گردد؟! كي غايب بوده اي كه نيازمند برهان باشي تا به تو دلالت كند؟ و كي دور بوده اي تا آثار "مخلوقات " وسيله رسيدن به تو باشند، كورباد چشمي كه تو را مراقب خود نبيند. اقبال الاعمال : 349. 5- ديوان حافظ.
6- بارالها بريدگي كامل "از تعلقات " را براي توجه به خودت ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان ، تا ديدگان دل ، پرده هاي نور را دريده و به معدن عظمت و جلال برسد، و جانهايمان به عز قدس توتعلق يابند.الها، مرا در شمار آنان قرار ده كه صدا زدي پس پاسخت داد و نيم نگاهي به آنان كردي پس در برابر جلال تو مدهوش شدند. اقبال الاعمال : 687. 7- سوره حديد، آيه 3: اوست اول و آخر و پيدا و پنهان .
8- سوره طه ، آيه 1-2: طه "اي طاهر و اي رسول " ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه به مشقت بيفتي .
9- هيچ پيامبري آن گونه كه من اذيت شدم آزار نديد. الجامع الصغير 2: 144. 10- سوره مدثر، آيه 1-2: اي جامه به خود پيچيده ، برخيز و بيم بده . 11- سوره رعد، آيه 28: آگاه باشيد كه ياد خدا باعث آرامش دلهاست . 12- "به گفته بنگر، نه به گوينده ". غررالحكم و دررالكلم 1: 394/11.
13- سوره حديد، آيه 22: ما اصاب من مصيبه في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها.
14- سوره حديد، آيه 23: تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشويد، و به آنچه به شما رسد دلشاد نگرديد وخداوند دوستدار هيچ متكبر و خودستايي نيست .
15- سوره بقره ، آيه 216: چه بسا چيزي را ناگوار شماريد در حالي كه براي شما خير است . 16- مرا از آتش آفريدي و من از او برترم . اشاره است به آيه 12، سوره اعراف . 17- علم اليقين 2: 1002، مسند احمد بن حنبل ، 2: 371.
18- آن چنانكه حق معرفت تو است ، تو را نشناختيم و آنگونه كه حق عبادت تو است ، تو را عبادت نكرديم . مرآه العقول 8: 146. 19- سوره كهف ، آيه 6: "اي رسول نزديك است كه اگر امت به قرآن ايمان نياوردند جان عزيزت را از شدت حزن وتاسف بر آنان هلاك سازي ". 20- سوره نوح ، آيه 26-27: و نوح عرض كرد: خدايا هيچ يك از كافران را در روي زمين زنده مگذار، اگر آنها راباقي گذاري بندگانت را گمراه مي كنند و فرزندي جز فاجر و كافر به دنيا نمي آورند.
21- سوره بقره ، آيه 193: و با آنان "كافران " جهاد كنيد تا فسادي باقي نماند. 22- هر موجودي مشمول رحمت خداوند است . فصوص الحكم 1: 178، فص زكرياويه . 23- الدنيا مزرعه الاخره . عوالي اللالي 1: 267/66. 24- سوره بقره ، آيه 255: چه كسي ، جز به فرمان او، مي تواند در پيشگاهش به شفاعت برخيزد.
25- سوره انبيا، آيه 28: و هرگز شفاعت نمي كنند مگر آنان را كه مورد رضايت "خدا" هستند. 26- قال رسول الله "ص ": الجنه تحت اقدام الامهات . كنزالعمال 16: 461/45439.



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 180,873,746