صحیفه امام خمینی ره - سخنراني - گرفتاريهاي ملت ايران در رژيم پهلوي - پيش از ظهر 28 شهريور 1358 ه. ش .

عنوان : گرفتاريهاي ملت ايران در رژيم پهلوي
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : پيش از ظهر 28 شهريور 1358 ه. ش .
تاریخ قمری : 27 شوال 1399(1)
جلد : 10

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
نقش تكرار در تربيت و آموزش
من مطالبي كه مي خواهم عرض كنم مطالب تازه اي نيست ؛ شما هم اين مطالب رامي دانيد لكن در گرفتاريها، هر كس گرفتار است بايد گرفتاري خودش را تكرار كند.ممكن است در اين تكرارها، گاهي يك وضعي پيش بيايد كه به واسطه آن وضع ،تاثيراتي داشته باشد.
شما مي دانيد كه قرآن كتاب معجزه است ؛ در عين حال در قرآن راجع به مسائل تكرارزياد است . البته در هر تكراري مسائلي طرح شده است ؛ اما براي اينكه براي رشد مردم قرآن آمده است و براي انسانسازي ، مسائلي كه براي ساختمان انسان است نمي شود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند. بايد هي بخوانند؛ توي گوشش مكرر كنند، تلقين است .تلقين با يك دفعه درست نمي شود. بايد اگر بخواهيد يك بچه اي را شما تربيت بكنيد،بايد يك مسئله را چندين دفعه با چند زبان ، با چند وضع ، به او بخوانيد. مطلب يكي باشد،لكن طرز بيان اينها به طوري كه در قلب او نقش ببندد.
وضعيت روحانيون در دوره رضاخان پهلوي
مسائلي كه من مكررا عرض كردم ، و حالا هم تكرار است ، اين است كه گرفتاري ما درطول تاريخ ، و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير، اين بود كه آني كه به ميدان ماآمده بود آگاهانه آمده بود، طرحريزي شده بود، برنامه داشت ؛ همين طور خودبخودواقع نمي شد و هر جا را شما ملاحظه كنيد، اگر درست مطالعه بشود، انسان مي بيند كه يك برنامه خاصي است براي يك مقصد خاص . از اولي كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كودتا را كرد - كه شايد شماها يادتان نباشد. اكثرا يادتان نيست ، شايد بين شما كسي باشديادش باشد، لكن من يادم هست و شاهد قضايا بودم - از اول ، بتدريج البته ، نه يكدفعه ،آن وقتي كه آمد، ابتدائا شروع كرد همان مقدسبازيها كه پسرش در مي آورد و سالوسي راآن هم شروع كرد. مثلا در يك محرمي من يادم است كه گفتند كه همه تكاياي تهران رااين رفته ديدن كرده ، شركت كرده در عزا. و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغي وهمه اينها را داشتند. تا كم كم وقتي مستقر شد، پايش محكم شد، آن وقت آن صورت ديگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد! در قم ، مجلس اينطوري بود كه آقاي صدوقي (2) يك مجلس داشتند قبل از اذان صبح شروع مي شد، اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر. و احتمال مي دهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايي كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها رايكي يكي جلويش را گرفت . شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد. به طوري كه من در مدرسه فيضيه آن وقت يك درسي مي گفتم ، يك عده چند نفري بودند، يك روز كه رفتم ، يك نفر بود. اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات .طلبه هاي مدرسه هم قبل از آفتاب ، آن طور كه مي گفتند، فرار مي كردند به باغات مي رفتند؛ و آخر شب آن وقتها مي آمدند. و بنابراين بود كه اين لباس به كلي خلع بشود. وآنها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيري كردند.
وضعيت دانشگاهها در رژيم طاغوت
در دانشگاهها، كه بعدها هم باز در زمان اين بدتر از او شد، اينطور عمل نكردند كه يك جور با شيطنت بيشتر، و اخيرا هم در حوزه هاي ما باز با يك شيطنت ديگر. دردانشگاهها دنبال اين بودند كه آنهايي كه مي خواهند بچه ها را تربيت كنند اشخاصي باشند كه تربيتي كه مي كنند تربيت نباشد؛ عقب راندن باشد. و از حيث اخلاق هم تربيت اخلاقي نباشد به آن معنايي كه ما مي گوييم ؛ تربيت اسلامي در كار نباشد؛ بلكه يك تبليغاتي باشد كه اين جوانهاي ما را تباه كند. برنامه آنكه از روي هم رفته مسائل كه حالاآدم بخواهد بگويد محتاج به يك كتابي است .
برنامه اين بود كه اين دو قشري كه ممكن بود كه براي يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قشرها هم دنبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طوري كه شايسته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت ، از باب اينكه اختيار معلم ومتعلم به آن وضع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند؛ به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانه ها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزه ها را. و در قشرفرهنگ ، كه اختيارات را دستشان گرفته بودند، مي خواستند كه باز اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خودشان ، بلكه دلخواه آنهائي كه مي خواهند استفاده از ما بكنند، قراربدهند. و اين دو تا قوه اي كه به منزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند؛ وكسي پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتي بكند يا يك چيزي بنويسد.روي هم رفته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهايي كه در آن زمان انجام مي گرفت ، در زمان اين پدر و پسر - در زمان پسر شايد بيشتر - در يك معنا مشترك بود و آن اينكه جوانها رابكشند به غير آنطوري كه بايد تربيت بشوند.
سياست رژيم طاغوت درباره جوانان
اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بكنيم كه بدون نقشه ، قضيه اينطور بشود كه اينقدرمشروبخانه در سرتاسر ايران باز باشد؛ و اينقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكي مراكز فساد، هر جوري كه جوان مي پذيرد براي آن فراهم كنند ودامن بزنند. نمي توانيم ما باورمان بيايد كه اين مجله ها و اين مطبوعات ، اين مجله هايي كه هم جوان وقتي چشمش بيفتد به آن و هم وقتي بخواند - جوان است و به تباهي كشيدهمي شود - اين بدون اينكه نقشه اي باشد و اينها من باب اتفاق اين جور شده باشد، مسئله اينها نيست . يك طرحي بوده است كه جوانهاي ما را آنهايي كه مي خواهند، مي توانند،تربيت كنند، آنها را يك جوري كنند كه نتوانند. از ايشان قدرت تربيت را بگيرند. يااشخاصي را كه خودشان مي خواهند در دانشگاهها و در دبيرستانها و آنجا بگذارند به آن طوري كه مي خواهند تربيت كنند. و از آن طرف ، تمام راههاي تعيش را به روي جوانهاباز كنند كه هر ساعتي كه اين بخواهد يك عيش و نوشي بكند برايش فراهم باشد، آسان باشد. و دامن هم به آن بزنند، تبليغات هم بكنند - عرض كنم - اعلام هم بكنند و اينها رابكشند به طرف آن ، نتيجه چي مي شد؟ نتيجه اين مي شد كه اين نسل جواني كه بايد براي اين كشور مفيد باشد، اين نسل جوان بي تفاوت باشد نسبت به مسائل جدي ، يك مغزي كه دنبال اين رفت كه موسيقي گوش كند - موسيقي كه الان هم هست كه خير، موسيقي يك چيزي مثلا تربيتي است - يك مغزي كه دنبال اين رفت كه موسيقي گوش بكند، وعادت به اين [كرد] اين مغز مريض مي شود، اين نمي تواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حال دارد مي گذرد، چه مي گذرد در آن ؛ ديگر دنبال اين نيست ، مثل يك آدم هروئيني مي ماند. اينهايي كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مي كند، من جمله همينهايي كه مثلا سينماهايي كه اينها درست كرده بودند، تئاترهايي كه اينها درست كرده بودند، اينها تمام يك نقشه اي بوده است كه ما را، جوانهاي ما را نگذارند به مسائل روزشان ، به مسائل جديشان ، فكر بكنند، در ذهنشان هم نيايد همچو فكري . همه چيز هم براي آنها فراهم كردند؛ همه جور هم فراهم كردند. خوب ، جوان هم وقت جواني اش است و وقتي عيش و نوش برايش فراهم باشد، كشيده مي شود به آنجا. اين همه نقشه هابراي اين بود كه از آن طرف نيروهايي كه مي توانند تربيت كنند جوانها را يا از بين ببرند، يالااقل محدودش كنند، و يك طورش كنند كه روي همان مسائل آنها فكرها به كار بيفتد.و از آن طرف ، باز به اين قانع نشدند، جوانها را از راههاي ديگر، باز كردن مراكز فساد وفحشا و همه چيز، اينها را به تباهي بكشند به صورتهاي مختلف ؛ با وضعهاي مختلف ؛ بابرنامه هاي مختلف . همه شركت در اين معنا داشتند كه ما از آن چيزي كه هستيم تهيبشويم ؛ مغزهاي ما از آني كه هست تهي بشود. به جاي مغز آدم جدي ، يك مغز لهو ولعبي جايش بنشيند؛ يا يك مغز غربي جايش بنشيند.
معناي آزادي در رژيم طاغوت
آن مقدار از آزادي كه براي مملكت ما در اين زمانها بود اين آزاديهاي تباهي آور بود.آزادند كه شرب خمر كنند! آزادند قمار كنند! آزادند لب دريا زن و مرد با هم بريزند به جان هم ! آزادند در اين مراكز فساد بروند. اينها آزادند. آني كه آزاد نبود؟ آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا بر مصلحت مملكت بنويسند؛ آزاد نيستند يك كلمه راجع به او بگويند. اين "آزاد زنان و آزاد مردان " درست مي گفت ، اما آزادي چي بود؟ آن بود كه آنها مي خواستند، كه من از آن تعبير مي كنم به "آزادي وارداتي " ، "آزادي استعماري ".اينها نقشه بوده است ؛ نه اين است كه همين طوري . مغز خود اين پدر و پسر هم آن قدرهاكار نمي كرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند. اينها يك چيزهايي بوده است كه متفكرها - آنهايي كه در اين امور نقشه دارند، در اين امور تحصيل كردند - اينها طرح مي كردند و چي مي كردند، آن وقت يك كسي هم براي اين (3) كتاب مي نوشت ، اسمش را هم مي گذاشت مثلا "تمدن بزرگ "! اسم چي . و آن لاطائل ها را مي نوشت براي اغفال ما و براي اينكه مردم خيال كنند كه نه ، الحمدلله اگر يكي - دو سال ديگر ايشان باشند،ديگر اينجا مي شود ژاپن ! ديگر مملكت ما مي شود ژاپن كه ادعايش هم همين بود كه مابه همين زودي ، ما جزو ابرقدرتها مي شويم ! اين مغز خود اين كار نمي كرد؛ نقشه اي بودكه آنها مي دادند و چي مي دادند و آنهايي كه اطراف بودند و عرض مي كنم كه . . . داشتنددر اطراف . و آنها هم براي او مي نوشتند و براي او مي گفتند و ترويج مي كردند.
تحول روحي جوانان در نهضت اسلامي
اين اجمالي است از اين تفصيل 50 سال . كه موفق هم خوب شدند، و جوانهاي ما راهم خوب تباه كردند و اگر به اين منوال مي رفت ، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چيز. لكن خداوند خواست كه به داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوق الطبيعه . هيچ قدرتي نمي توانست يك همچو چيزي كه در ظرف پنجاه و چند سال اقلا؛ و به حسب واقع در طول تاريخ ، اين مملكت را به يك جور ديگر درست كرده بودند، و اين مرد و زن را يك جور ديگري درستشان كرده بودند و تربيت كرده بودند، هيچ قدرتي نمي توانست كه در ظرف مثلا يك سال ، يك سال و كمتري يا بيشتر،همچو تحولي درست كند. همچو تحولي كه الان هر جا برويد مي بينيد كه انسانهايش غيرآن انسانهايي اند كه بودند. همين جوانهايي كه آن وقت كشيده مي شدند طرف شميران وآن قضاياي شميران ، حالا كشيده مي شوند طرف جاهايي كه جهاد سازندگي است .همين ، همين جوانها. همان زنهايي كه آن وقت - هيچ - بي تفاوت بودند راجع به كشورخودشان ، راجع به همه چيز، همين ها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مي توانند انجام وظيفه بكنند. اين يك تحول روحي بود كه با دست خداي تبارك و تعالي و اراده خداي تبارك و تعالي براي نجات ملت ما آمد، و ما متحول شديم از يك صورتي كه آن طور بود به يك صورت ديگري . از امريكا يك عده جوان ، چند روز، چند وقت پيش از اين ، آمده بودند كه ما آمديم براي جهاد سازندگي ، اين يك تحولي است . جوان در امريكا - براي ، عرض بكنم كه - بيايد، از آنجا راه بيفتد، كه برود توي دهات اينجا براي جهاد سازندگي . من به آنها گفتم كه شما - البته هم آنها هم شماها فرق ندارد البته - شمانمي توانيد مثل رعيتها برويد و كار بكنيد، شما يك جور ديگر زندگي كرديد؛ اما اين رابدانيد كه وقتي اين رعيت ، اين كشاورز، ديد از امريكا يك عده محصل ، يك عده مهندس ، يك عده دكتر، آمدند توي صحراي مثلا كجا مشغول شدند به درو. اين يك قدرت فوق العاده اي به آنها مي دهد؛ يعني آنها اميدوار مي شوند به مملكت خودشان ؛اميدوار مي شوند به - عرض مي كنم كه - نظام خودشان . آن قدرتي كه آنها دارند، و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت ، شش ساعت ، كار مي كنند، اينكه شما حالا آمديد و رفتيد وآنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مي كنند. آني كه يك جريب زمين را درومي كرد، حالا دو جريب زمين را درو مي كند. ضميمه كنيد به اينكه وقتي چشم اينكشاورزها بيفتد كه يك عده زنها از توي خانه هايشان در آمدند، كساني كه خوب هيچ اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگي و بروند با رعيتها شركت كنند در درو،وقتي كه ببينند اينها كه يك همچو جمعيتي ، زنها آمدند برايشان دارند كمك مي كنند،اين ارزشش پيش آنها خيلي زياد است . واقع ارزش هم زياد است ، ولو كارش كم است ،نمي تواند يك زن يك كار مثبت زيادي انجام بدهد، لكن ارزش زياد است . كارهايي كه الان مي شود كارهاي ارزشداري است . در نظر من بسيار بعضي از اين كارها ارزشداراست ولو كم باشد، ارزشش زياد است ؛ يعني كم كم اين اسباب اين مي شود كه زياد بشوداين ، و موج پيدا بكند و سرتاسر كشور را بگيرد.
تحول فرهنگي ملت
شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگي مثبت انجام بدهيد، شما مواجه هستيد با يك فرهنگي كه از خودتان نبوده است ، فرهنگ غير، تحميل به ما بوده است . وقتي مواجه با اين هستيد، و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم ، اين خودش يك تحولي است ،يك چيزي است كه خدا اين كار را انجام داده است . و من از باب اينكه كارها دارد يك وضع غير عادي انجام مي گيرد، اگر ما، اين قدرت را، ملت ما، اين قدرت را شكست داد،اين يك امر عادي نبود، كه ما حساب كنيم يك امر عادي بود و ما جمع شديم ، ما مگرمي توانستيم ؟ اين يك امر مهمي كه خداوند براي ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را منصرف كرد از اينكه با فشار عمل كنند.
ايجاد رعب در دل دشمنان
شما خيال كرديد كه اگر اينها مي خواستند با فشار عمل كنند و طياره ها را از بالا و- عرض مي كنم كه - چيزهاي ديگر را از پايين و قواي انتظامي و كذا، ما مي توانستيم به اين زودي كارمان را انجام بدهيم ؟ اگر هم مي شد، مثل افغانستان مي شد كه حالا هم بيچاره هامبتلا هستند. اما كار يك كاري بود كه بزرگترها ترسيدند. خدا نصر [داد] گاهي نصر به"رعب " است . در اسلام اينطور بوده است كه گاهي پيغمبر اسلام را نصر مي داد خدا به اينكه طرف مقابل مي ترسيد. شايد در ذهنشان مي آمد كه اين عربها ما را مي خورند! اين ،اينطور بود. اينطور به نظرشان وحشتناك مي آمد. يكوقت مي ديدي يك گروه زيادي درمقابل چند نفر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مي كردند. اين نصربه رعب بود. در ذهنشان القا مي شد به اينكه خوب ملت ما را چه مي كند؟ همينجا اينطوربود، بزرگهايشان ترسيدند. و اين ترسيدن يك نصرتي بود كه خدا به ما مرحمت فرمود.دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دسته جاتي كه مال آنها بود به ما. اين يك امر عادي نبود كه يكوقت ما ديديم كه نيروي زميني و نيروي هوايي و نيروي نمي دانم چه و همه اينها متصل شدند يكوقت به خود مردم ، و كار را آسان كردند. نتوانستند- آن طوري كه به ما گفتند - بختيار وقتي كه مي خواسته برود، امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به اوگوش نكردند. و در اين آخري كه يك بناي كودتا داشتند، و بعد به ما اطلاع دادند. آن وقتي كه روز حكومت نظامي را اعلام كردند، ما اطلاعي نداشتيم از چيزي ، بعد به مااطلاع دادند كه اين براي اين بود كه مردم در خيابانها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود،يعني همه قواي انتظاميه هم با جهازاتشان بيايند و خيابانها را بگيرند، و شب بناي بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامي درست كردند شبش كودتا كنند، و هر كس رااحتمال بدهند كه يك حرفي بزند، بكشند. اين هم خدا خواست - ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم - اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بياييد بيرون . و مردم آمدند بيرون ، آن خنثي شد. آن نقشه اي كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانكهايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براي كار، اين هم خنثي شد. اين هم يك كار غيبي بود؛ يك كار الهي بود. هيچ كار بشر اينها نبوده . همه يك كارهايي بود كه بر خلاف عادت واقع شد.
معلمي ، شغل انبيا
و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعي كه داريد؛ يعني شماها يكشغل بسيار شريفي داريد؛ يعني شغل آدمسازي ؛ يعني شغل انبيا. همه انبيا، از اول تا آخر،يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند. براي آدمسازي آمده بودند؛ براي هدايت آمده بودند. اين شغل را الان شما داريد كه شغل انبياست . چنانچه شغلي هم كه آقايان دارند همين شغل است . همان مقداري كه شغل شما شريف است و شغل انبياست ،مسئوليتتان زياد است و مسئوليت انبياست . منتها انبيا مسئول بودند و با قدرتي كه داشتندانجام دادند وظايفشان را، و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدري كه مي توانيم ، آقايان درمحيط خودشان ، شما در محيط خودتان ، اين شغلي كه آدمسازي است ، آدمسازي كنيد.
بازگشت به ارزشها و زدودن فرهنگ غرب
متبدل كنيد اين جوانهايي كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مي آيد براي ما. ازبيرون مي آيد، اما آنهايي مي آيد كه تباه مي كند ما را. آنها هيچ وقت يك مطلبي كه براي ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمي دهند. آنها هر كاري بكنند يك كاري انجام مي دهند كه براي ما مفيد نباشد، يا مضر باشد. بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد، و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را. ما تمام مفاخرشرقي را كنار گذاشتيم ، و هي رفتيم سراغ مفاخر غرب . آن هم نه آني كه آنها دارند؛ آني كه به ما مي دهند. اگر آني بود كه آنها داشتند، بسيار خوب ، آنها هم در جهات طبيعي جلوهستند. اما آني كه به ما تحويل مي دهند، آن مستشاري كه مي آيد اينجا مي خواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمي خواهد براي ما فرهنگ درست كند؛ اين مي خواهد يك فرهنگ غربي براي ما درست كند كه در خدمت غرب باشد و آن هم مستشاري كه مي آيد نظامي را مي خواهد درست كند آن هم نه يك نظامي مي خواهددرست كند كه در خدمت اسلام باشد، در خدمت مسلمين ، در خدمت ملت باشد. آن مي خواهد يك چيزي درست بكند كه اگر همه چيز ما را هم بردند، يا مويد باشد، يا كارنداشته باشد. هر چه از غرب براي ما مي آيد، يا از شرق مي آيد كه سوغات براي مامي آورند، آنهايي است كه ما را تباه كرده است و مي كند. عدم مخالفت روحانيت با ترقيات و تمدن
ما مخالف با ترقيات نيستيم . يكي از تبليغاتي كه بعد از زمان همين محمدرضا، از آن اوايل كه وقتي ديد در قم يك شورشي شد، يك جنبشي شد، اين در صحبتهايش كرد كه اين آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند. اينها مي گويند ما الاغ سواري مي خواهيم ! دريكي از نطقهايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه داري مي زني همين وقتي است كه بعض مراجع ما با طياره رفتند به مشهد(4) چطور تو مي گويي ما الاغ سواري مي خواهيم ؟ ترويج مي كردند؛ يعني تبليغ مي كردند، براي اينكه اين فعاليتي كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند؛ و آن فعاليتي كه ممكن است جوانها داشته باشند فلج بكنند؛ و آن فعاليتي كه ممكن است معلمين و دانش آموزهاداشته باشند فلج كنند. حالا كه ما در يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها -بحمدالله - رفتند، ديگر تمام شد كارشان ، جهنم ان شاءالله رفتند، حالا كه نوبت به شمارسيده است و شما سرپرستي مي خواهيد بكنيد از فرهنگ ، بايد حالا توجهتان در اين باشد كه آني كه آنها به ماها مي خواهند تحويل بدهند تحويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمي گويم من تمدن آنها را تحويل نگيريد؛ آني كه آنها مي خواهند به ما بدهندتمدن نيست ، آن آني است كه تباه مي كند ما را. آن همان تمدني است كه "دروازه تمدن "به ما داد! آن همان است ، چه بود؟ هر جايش برويد خراب است .
الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته ، پشت اين سد همه چيز خراب است .خوب ، نمي توانند انجام بدهند. اين بايد با كمك همه قشرها انجام بگيرد. يعني هر كس مشغول هر كاري هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمي گويم شما بايد برويد مثلايك اداره ماليه را درست بكنيد. نه ، اين درست نمي شود. شما بايد در فرهنگ كه هستيد،فرهنگ را خوب انجام بدهيد. هر شخص وظيفه خودش را در آن پستي كه دارد خوب انجام بدهد. و دو چشمي هم مواظب اين باشد كه كلاه غربي سرش نرود، ما بازي خورهستيم .
دمكراسي واقعي در اسلام
يكي از اين خبرنگارها آمد گفت كه - همين چند روز پيش از اين - در يك مصاحبه اي گفت كه شما چرا مي گوييد كه "جمهوري اسلامي " و حتي دمكراتيكش را هم از پهلويش برمي داريد؟ گفتم اولا اينكه - آنكه به او گفتم - اولا اينكه اين "دمكراتيك " و"دمكراسي " تفسيرهاي مختلف شده است . ارسطو يك جور تفسير كرده است ؛ الان هم كه ما هستيم ، غربيهاي سابق يك جور تفسير مي كردند؛ غربيهاي لاحق يك جور وشوروي يك جور تفسير مي كند. ما وقتي يك قانون مي خواهيم بنويسيم ، بايد صريح باشد و معلوم . يك لفظ مشتركي كه هر كس يك جوري به يك طرف مي كشدش مانمي توانيم استعمالش كنيم . و ثانيا اين را ديگر به شما عرض مي كنم كه ما مثل مارگزيده اي كه از ريسمان سفيد و سياه مي ترسد، هستيم . ما مارگزيده هستيم ! ما از غرب بد ديده ايم ؛ تباه كردند ما را اينها؛ حالا ما باز بياييم همان لفظي كه غربي دلش مي خواهدتحميل به ما بكند [بگوييم ] ما مي ترسيم از اين ، ما خودمان لفظ داريم . چه داعي داريم به اينكه برويم [سراغ غرب ] ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مي شويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزي ؛ تهي است از دمكراتيك به اصطلاح شما، از دمكراسي به اصطلاح شما. بهترش را دارد. ما وقتي اسلام را گفتيم ، همه چيز توي آن هست . آني كه مامي خواهيم هست توي آن ، آني كه ملت مي خواهد هست توي آن . اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهي است از اين ، ما مي خواهيم يك چيزي ديگر هم پهلويش بگذاريم . و ما ناراحت مي شويم از اينكه شما خيال كنيد كه ما نداريم چيزي وبايد حتما از خارج وارد بكنيم . آني كه از خارج وارد مي كنند آنهايي است كه براي مامضر است . و آنهايي هم ، بيچاره هايي هم كه مبتلاي به اين مرض هستند و قلمها رادستشان مي گيرند و هي مي نويسند، هي مي نويسند، هي مي نويسند، اينها هم مريض شده اند از بس كه به آنها تزريق شده است ! وضعيت تحصيل ايرانيان در خارج از كشور
از بچگي رفتند به خارج ، آنجا و در آن محيط بزرگ شدند؛ نه آن محيطي كه آنهاهستند يك محيطي باشد كه براي ما تهيه شده است . بدبختي اين است كه ما در خارج هم كه مي رويم ، در يك محيطي كه آنها تربيت مي شوند آن طور نيست براي ما. حتي آن ديپلمهايي كه به ما مي دهند، غير از آني است كه به آنها مي دهند. آن درسي كه به مامي دهند فرق دارد با آنكه براي خودشان مي دهند. درسي كه به ما مي دهند درس استعماري است ، درس ممالك استعماري است ؛ ديپلمش هم ديپلم مملكت استعماري است . براي ما يك جور ديگر وضع هست ، و براي خودشان يك وضع ديگري . اين بيچاره ها در آنجا در يك محيط استعماري ؛ يعني جايي كه براي استعمار مي خواهندافراد را تربيت كنند، رفتند به آنجا، و حالا اگر تحصيل هم كرده باشند اينطوري ! اگر هم مثل بسياريشان كه تحصيل هم نكردند، فقط رفتند رود سن (5) شنا بكنند - به ما مي گفتندكه فرات ، (6) به آنها مي گفتند رود سن ! - اينها حالا آمدند اينجا نشستند و توي اتاقهايشان نشستند، و خوب يك مقاله اي خوب بايد بنويسند، توي روزنامه هم يك مقاله اي رابنويسند، يك اسمي هم پيدا بكنند، هي از اين چيزها برمي دارند مي نويسند. از همان حرفهايي كه ياد گرفتند و ديكته كردند و به آنها دادند. نمي گذارند كه اين ملت به حال خودش باشد؛ خودش را پيدا بكند؛ بفهمد كه خودش جزو عالم است ؛ اين طرف دنيا واين شرق هم جزو يك ممالك مترقي بوده است ؛ و ما به اين حال رسانديم آن را؛ وغربيها ما را به اين حال رساندند. كتابهاي شيخ الرئيس حالا هم شايد در دانشگاههاي آن ها تدريس مي شود؛ استفاده از آن مي شود. ما آن چيزي كه داشتيم كنار گذاشتيم ؛ آن چيزي هم كه آنها داشتند نتوانستيم پيدا بكنيم . يك "ليك موش "(7) از كار درآمديم ! يك چيزي كه نه شرقي و نه غربي و نه اسلامي و نه اروپايي ، هيچي نيست .
نجات از بيماري غرب زدگي
بله شرقي هستيم به معناي همان "شرقي استعماري ". غربي هم هستيم به همان "غربي استعماري ". از اين بايد بيرون برويم . مادامي كه اين مرض را ما داريم ، اين مرض نمي گذارد يك حال صحتي براي ما پيدا بشود. از اين مرض بايد بيرون بياييم . ما در سهم خودمان ؛ آقايان در سهم خودشان ؛ شما هم در سهم خودتان كه كارتان حساس ومسئوليت زياد. تربيت يك تربيت صحيح بايد بشود. برنامه ها يك برنامه هاي صحيح بايدبشود. و ما با همه علوم و با همه ترقيات موافقيم ، الا آنهايي كه با اسم ترقي آوردند اينجا،به اسم آزادي آوردند اينجا، براي تباه كردن ما، ما آنش را مخالف هستيم .
ان شاءالله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد. حالايي كه مملكت مال خودتان است ، و ان شاءالله تا آخر هم مال خودتان است ، اين جوانها و بچه هايي كه پيش شمامي آيند، اينها فرزندان شما هستند؛ يك تربيت با محبت ؛ و همان طوري كه فرزندخودتان را مي خواهيد تربيت بكنيد، اينها را هم همان طور ان شاءالله تربيت كنيد.
پانویس :
1- در صحيفه نور، تاريخ 27/6/58 درج شده است . 2- آقاي محمد صدوقي يزدي "نماينده امام خميني و امام جمعه يزد". 3- محمدرضا پهلوي . 4- آقاي ميلاني ، از مراجع عظام تقليد.



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 180,610,394