عنوان : ابعاد انسان ساز مكتب اسلام
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : 22 مهر 1357
تاریخ قمری : 11 ذي القعده 1398
جلد : 4
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
شاه در انديشه انتقام
الان به من اطلاع داده اند كه شاه تصميم گرفته است كه فردا در اين اعتصاباتي كه مسلمانها، براي آن كشته هايي كه داده اند بنا دارند كه اعتصاب كنند، مي خواهد يك قتل عام بزرگي بكند. من اين را كرارا گفته ام كه اين آدم اعصاب خودش را از دست داده ،الان به طور جنون آميز دارد زندگي مي كند؛ و چون اواخر عمرش را دارد مي گذراند، ازاين جهت مي خواهد كه انتقام بگيرد از ملت ايران . تا حال هر چه جنايت بوده است كرده است ؛ حالا هم كه مردم ايستاده اند و مي گويند كه بايد بروي ، احساس اين را كرده است كه بايد برود و به طور جنون آميز مي خواهد كه مردم را قتل عام كند و برود. در يكي ازحرفهايش گفته بود كه من اگر بنا شد بروم ، ايران را به يك تل خاك برمي گردانم ومي روم ، يك تل خاكش مي كنم ايران را و مي روم . حالا معلوم مي شود كه مي خواهدعمل كند به اين . امروز مطلع شدم ؛ يعني گفتند كه تلفن شده است از ايران كه آمادگي دارد پيدا مي كند براي اينكه مردم را يك كشتار عظيمي بكند.
شاه خواهد رفت
و ما نمي دانيم كه بايد با اين دستگاه چه بكنيم ؟ ملت مظلوم ايران نمي دانند كه با اين آدمي كه الان جنون پيدا كرده است و اعصابش از بين رفته است بايد چه بكنند؟ بايد چه فكري ما بكنيم ؟ من ناراحتم از فردا كه مبادا اين مطلب صحيح باشد و اين مردم را به مسلسل ببندد و به تانك و توپ ببندد و تلافي كند و آخري كه مي خواهد برود ديگركسي را نگذارد و برود. ما گرفتار يك همچو موجودي هستيم و بايد دعا كنيم . بايد دعاكنيم كه خداوند به خير بگذراند اين كار را، كه اگر چنانچه عملي بشود، يك مصيبت بزرگي بر ايران وارد مي شود. گرچه رفتن اين ، همه مصيبتها را جبران مي كند، لكن چرابايد ما مجال به اين داده باشيم كه اين كارها را بكند. البته مسلسلهاي امريكا و سلاحهاي امريكا پشت سر اين است و الا همچو مجالي مردم به او و دولت او نمي دادند؛ اما حالاهست . الان باز مستشارهاي امريكايي هستند و اين هم آخر عمرش هست و او خواهدرفت .
آن چيزي كه مي خواستم به آقايان بگويم و فردا هم اگر چنانچه مجلسي داشتيم ، فرداهم باز تذكر مي دهم و قبل از اين تذكر، اين را عرض بكنم كه فردا مجلسي كه ما داريم مال همه دانشجويان و كساني كه در اينجا، در خارج ، اقامت دارند از ايراني هاي خودمان ؛اين مجلس مال همه است و مثل منزل من مي ماند كه منزل همه آقايان است و در آن بازاست براي اينكه هر كس بيايد، مجلس هم اگر چنانچه فردا اشكالي پيدا نكند، آن هم مجلس خود آقايان است و كسي در اين دخالت ندارد؛ توهمي شده است كه كسي دخالت دارد، كسي مثلا كنترل مي كند. نه ، همه با هم هستيم ، همه با هم برادر هستيم ، وكس معيني بناي بر اين كار نيست كه دخالت داشته باشد. همه آقايان منزل خودشان است .آنجا هم اگر مجلسي باشد، همه آقايان با آن علي السوا هستند؛ همه ما نسبت به همه علي السوا هستيم ؛ به همه تان علاقه دارم ، دعا براي همه تان مي كنم و صنف خاصي دخالت ندارند. توهم اين نشود كه يك صنف خاصي در اين امور دخالت دارند يا من بايك صنف خاصي رفاقت دارم ؛ نه ، با همه شما رفاقت داريم و همه شما را دعا مي كنيم .
فاجعه نشناختن اسلام در همه ابعاد
آنكه مي خواستم تذكر بدهم ، و اگر فردا هم مهلت پيدا بكنم و بشود كه صحبت بكنم تفصيلش را بيشتر مي دهم ، اين است كه يك فاجعه اي براي اسلام از اول تا حالا بوده ، وآن فاجعه اينكه اسلام را نشناخته اند. كساني كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و چه در لاحق ، اينها اسلام را با همه ابعادش نشناختند. هر كسي يك بعدي از ابعاد اسلام را درآن نظر كرده است و همه مطالبي كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است ، بههمان معنايي كه خودش ادراك كرده ، برگردانده . سابق - در قرنهاي سابق - يك دسته متكلمين بوده اند كه اينها روي فهم تكلم خودشان ، روي فهم ادراك خودشان ، اسلام راآنطور توجيه مي كردند كه خودشان فهميده بودند. يك دسته فلاسفه بودند كه روي فلسفه اي كه آنها مي دانستند، اسلام را به صورت يك فلسفه ادراك مي كردند، خيال مي كردند كه مكتب فلسفي است . يك دسته عرفا و اين طايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفاني توجيه مي كردند، و اسلام را كانه يك مكتب عرفاني مي دانستند تا اين زمانهاي آخر. از آن وقت تا اين زمانهاي آخر، اسلام چندين بعدش شناخته نشده بوده است وبعض از ابعادش را، البته شناخت تمام نه ؛ اما خوب مقداري هر طايفه روي ادراك خودش ، روي علم خودش ، اسلام را مطالعه مي كرده و همه آيات قرآن را و همه اخبارپيغمبر و ائمه - عليهم السلام - را روي آن ادراك خودش ، برداشتي كه خودش كرده بوده است از اسلام ، روي آن برداشت حساب مي كرده ؛ همه اوراق را برمي گردانده به آن ورقي كه خودش فهميده است و لهذا از اين بعدي كه اسلام دارد، كه بعد دنيايي اش وحكومتش است ، آنجا وقتي كه ببينيد، هيچ خبري نيست ؛ همه آن ، مسائل فلسفي وعرفاني است ؛ اما وظيفه مردم حالا كه دارند زندگي مي كنند، چه است و كيفيت حكومت اسلام چه حكومتي است ، و مردم چه جور بايد برخورد داشته باشند با طبيعت ، هيچ دركلمات آنها ديده نمي شود. آنها همه اش راجع به مسائل مابعدالطبيعه و مسائل عرفاني وفلسفي و اينطور چيزها بحث كرده اند، تا آمده است و رسيده است نوبت به اين قشرمتاخر. اينها عكس آنها عمل كردند؛ يعني آن ابعادي كه اسلام در معنويات داشته است ،در فلسفيات داشته است ، در عرفانيات داشته است ، آنها را بكلي كنار گذاشته اند و همين ورق ظاهر را ديده اند؛ يعني اسلام را يك مكتب مادي تصور كرده اند. آنطوري كه آنهايك مكتب معنوي كه از ماده اصلش كانه جداست ، تصور كرده بودند و حتي آياتي كه راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشركين واقع شده بود، آنها را هم توجيه كرده بودندبه قتال با نفس و امثال ذلك . در مقابل آنها الان از چند سالي پيش ، در اين وقتي كه مثلاعلوم غرب به ما رسيده است و عرض مي كنم كه آن تبليغات اينها رسيده است ، اينها درعين حالي كه مسلمانند، در عين حالي كه همان طور كه آنها بوده اند، در عين حالي كه خوبند لكن شناختشان از اسلام همان شناخت ماديت اسلام است . آنها دعوت به باطن مي كردند و از ظاهر و از طبيعت غافل بودند، اينها دعوت به ماديت مي كنند و از معنويت غافلند، و اين هر دو اشتباه است ؛ اسلام نه محصور در آن معنوياتي است كه آنهامي گويند، دارد معنويات ؛ اما محصور نيست و نه در محصور اين مادياتي است كه اينهامي گويند؛ يعني ماديات را دارد لكن محصور به اين نيست .
اسلام ، مكتبي انسان ساز
اسلام يك مكتبي است كه براي انسان سازي آمده ، و ما بايد ببينيم كه اين انسان ، كه به قول بعضي ماهيت ناشناخته است ، اين انسان چه ابعادي دارد و چه احتياجاتي دارد؟ واسلام كه براي انسان سازي آمده است ، آيا جهت حيواني اين را فقط مي خواهد بسازد،يا جهت معنوي او را مي خواهد بسازد، يا انسان مي خواهد بسازد؟ انسان مثل سايرموجودات نيست . ساير موجودات مثل - مثلا - حيوانات كه حالا در درجه بعد از نباتات ومعادن [و] اينها واقع شده است ؛ حيوان همان حال طبيعي دارد و از ماوراالطبيعه يك چيزكمي ، يك احساسي ، يك ادراكي ؛ اما ادراك ناقص دارد و ديگر مراتب نداردماوراالطبيعه اش ؛ انسان ، از اين نقطه اول طبيعت تا آن آخري كه يك موجود الهي مي شود مراتب انسان است ؛ يعني يك انسان مي تواند سير بكند از عالم طبيعت تا ماوراي طبيعت ، و از ماوراي طبيعت تا مرتبه الوهيت سير بكند تا برسد به اينكه آنجا را ادراك بكند.
انسان ، موجود جامع
انسان يك موجود جامع است نه يك موجود يك بعدي يا دو بعدي . موجودات ديگر بعضي شان يك بعدي اند، بعضي دو بعدي اند، بعضي چند بعدي اند، لكن همه ابعاد وجود در ساير موجودات نيست . فقط انسان است در بين همه موجودات كه يك موجود چندين بعدي است كه براي هر بعدش احتياجات دارد. براي رشد هر بعد او،احتياج دارد، احتياجات دارد؛ و مكتبهايي كه در عالم هست ، در عالم طبيعت هست ، هرمكتبي را كه شما برويد ملاحظه بكنيد، به استثناي مكتب اسلام و مكتب توحيدي ومكتب انبيا، كه درست دست ما نيست و از بين رفته است اما حالا اسلام محفوظ است ، هرمكتبي را به استثناي مكتب اسلام كه ملاحظه كنيد، يك مكتب مادي [است ] كه انسان راحيوان تصور كرده است ، يك موجودي كه [كارش ] همان خوردن و خوابيدن است ،منتها بهتر خوردن و بهتر خوابيدن . حيوانات هم مشتركند با ما در خوردن و خوابيدن ،لكن اين مكتبها مي خواهند انسان را يك حيواني ، اينطور ادراك كرده اند از انسان كه اين هم مثل ساير حيوانات هست كه تمام چيزها و رشدهايي كه دارد در همان ادراكات مادي دور مي زند، در امور مادي دور مي زند. اسم آن را گفته اند "امور عيني "؛ خيال مي كنند كه امر عيني عبارت از همين عالم طبيعت است ، و حال آنكه عوالم ديگري هست كه اينهاادراكش نكرده اند؛ و آنها [از] عوالم عيني بيشتر؛ يعني از عينيت بيشتر حظ دارند تا عالم طبيعت . عالم طبيعت در آخر موجودات عالم وجود واقع شده است ؛ در آن آخرش واقع شده ؛ يعني منتهي اليه عالم - عالم وجود - عالم طبيعت است ؛ پست ترين عالمها عالم طبيعت است ؛ و اينطور نيست كه انسان فقط خودش باشد و همين طبيعت ، و مرتبه اي نداشته باشد. انسان مراتب دارد. آن كسي كه رفته سراغ آن مرتبه بالاي انسان و از اين مراتب غافل شده ، اشتباه كرده . آن كسي كه چسبيده است به اين عالم ماده ، و مرتبه طبيعت را ديده و غافل از ماوراي طبيعت است ، اين هم اشتباه كرده .
توجه اسلام به همه ابعاد انسان
اسلام براي اين انساني كه همه چيز است ؛ يعني از طبيعت تا ماوراي طبيعت تا عالم الهيت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام . اسلام مي خواهد انسان را يك انساني بسازد جامع ؛ يعني رشد به آنطور كه هست بدهد. حظ طبيعت دارد، رشد طبيعي به او بدهد؛ حظ برزخيت دارد، رشد برزخيت به او بدهد؛ حظ روحانيت دارد، رشدروحانيت به او بدهد؛ حظ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد؛ حظ الهيت دارد،رشد الهيت به او بدهد. همه حظوظي كه انسان دارد و به طور نقص است ، الان نرسيده است ؛ اديان آمده اند كه اين ميوه نارس را رسيده اش كنند؛ اين ميوه ناقص را كاملش كنند. نبايد آقايان كه در اين غرب واقع شده اند و غرب هم غرق در طبيعت دنياست و هيچ ملتفت به ماوراي طبيعت نيست ؛ آقايان از اين مكتبها گول بخورند و خيال كنند كه انسان غير از اينكه مي خورد و مي خوابد و اينها، چيز ديگري نيست ، همين است ، چيز ديگري در كار نيست . اين اشتباهي است كه اسلام را بد شناخته اند آنهايي كه همه اش توجهشان به اين است و همه آيات و اخباري كه در اسلام براي رشد انسان آمده برگرداندند به اين ؛ وهم آنها در اشتباه بودند كه همه آيات و اخبار را برگرداندند به آن . بايد هر چيزي سرجاي خودش عمل بشود؛ يعني انسان رشد طبيعي داشته باشد به هر مقدار كه ممكن است ؛ حظ طبيعي داشته باشد به هر مقدار كه سالم است ؛ البته روي موازين عفت وسلامت ، و اين مرتبه را رشد كه پيدا كرد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و همه ابعادش بسيج بشود تا يك انسان بشود.
انسان شدن كار مشكلي است لكن لازم است براي انسان . مقصود من از اين حرف اين است كه شما خيال نكنيد كه اسلام آمده حيوان تربيت كند، آمده است كه خواب وخوراك براي حيوان درست كند. اين يكي اش است ؛ اين را هم درست مي كند لكن اين يك بعد است ، آن هم بعد آخرش است . بعدهاي ديگري دارد كه آنها هم همه اش ازاسلام است و براي تربيت انسان است ، و انسان را مي خواهد يك موجود رشيدي كه همه اين ابعاد را داشته باشد تربيت كند. و براي همه اينها هم دستور دارد اسلام ؛ نسبت به يك جهت دون جهت ديگري نيست ؛ براي حكومت اسلامي دستور دارد، براي تشكيلاتش دستور دارد؛ براي مقاتله با دشمنان دستور دارد، براي تحرك جامعه دستور دارد، براي رسيدن به ماوراي طبيعت دستور دارد، همه اينها را دارد. يك بعدي نيست كه انسان خيال كند من اسلام را شناختم ، و شناختم اين است كه مثلا تاريخش چه جور بوده و فرض كنيدكه زندگي بشري اش چه جور بوده و كذا چه بوده ، دستورات طبيعي اش چه بوده و اينها.مساله اين نيست ؛ مسائل اسلام بالاتر از اين معاني است و ابعاد زياد دارد؛ و بايد كسي كه مي خواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه كند به قرآن كه مبداء اصلي است و همه ابعادي كه در قرآن هست ، همه را ملاحظه كند. خيال نكند كه من فقط آن آياتي را قبول دارم كهمربوط به طبيعت است و مربوط به حكومت است ، آن آياتي كه مربوط به قيامت است قبول ندارم . براي اينكه نمي داند اين آدم قيامت يعني چه و آن روزي كه مي آيد چه روزي هست . او خيال مي كند خيالي است ؛ نخير، عيني است و عينيتش از عينيت اين طبيعت زيادتر است ، منتها حالا ما به آن نرسيديم .
محصور نكردن اسلام
در هر صورت ، مي خواستم اين سفارش را به همه محصليني كه در اروپا [هستند]- خداوند همه را توفيق بدهد - بكنم كه اسلام را محصورش نكنيد در يك محفظه اي كه خيال كنيد مكتب مثل مكتب كمونيست است ، مطلب مثل مكتب ماركسيست است ،مكتب مثل مكاتب ديگر است ؛ اين جورها نيست در كار. كساني كه نمي دانند اسلام چيست ، خيال مي كنند يك همچو مطلبي است .
وظيفه ما در قبال ايران ناآرام
و مطلب ديگر اين است كه خوب ما الان موظف هستيم به وظايفي ؛ الان ما همه كه اينجا آرام نشستيم ، ايران ناآرام است . الان ما فرداي ايران را از آن نگران هستيم ؛نمي دانم فردا در ايران چه خواهد شد. بايد فكري ما بكنيم . حالا من هم در فكرش هستم كه بايد چه بكنم ؛ اما همان طوري كه ملاحظه مي كنيد تا حالا، الان قريب يك سال است كه آرامش از ايران رفته است . هر گوشه اش را كه مي بينيد يك انقلابي هست . هرطرف شهري از شهرهايش را كه مي بينيد يك - عرض مي كنم كه - اعتصابي هست . حالاكه در اين چند روز آخر و تقريبا چندين روز آخر است كه اعتصاب تمام ايران رافراگرفته است . همه كارخانه ها، همه روزنامه ها، همه - عرض مي كنم كه - عمال دولتي وغير دولتي در اعتصاب الان هستند - تقريبا در اعتصاب هستند. مردم هم همه در مصيبت و اعتصاب هستند؛ و ما كه در اينجا هستيم و آرام هستيم نبايد فراموش كنيم آنها را. ما بايدبه آن اندازه اي كه مي توانيم ، به آنها كمك بكنيم . با قلم مي توانيم با قلم كمك كنيم ؛مي توانيم در مطبوعات اينجا يك چيزي را از حالات ايراني ها و از ظلمي كه دارد برايشان مي شود و از جناياتي كه اين رژيم بر آنها كرده است ، بتوانيم در مطبوعات اينجايك چيزي رامنعكس كنيم ، بايد منعكس كنيم . هر كاري از شما مي آيد بكنيد؛ هر كه ازش كار نمي آيدلااقل دعا كند به اينها كه فردا گرفتار اين رژيم منحط هستند.
ان شاءالله خداوند همه شما را موفق كند؛ و اگر فردا توانستم من ، و مجال داده شد،ان شاءالله فردا هم چند كلمه اي با شما صحبت مي كنم . [صلوات حضار]؛ و من از اينكه ،هم دير مي آيم ، هم كم مي توانم اينجا بنشينم ، از آقايان معذرت مي خواهم ؛ براي اينكه سن من را مي دانيد حدود قريب هشتاد سال است ؛ و شما الحمدلله جوان هستيد، قدرت داريد كه مقاومت كنيد، بنشينيد؛ من همچو قدرتي ندارم . از اين جهت من معذرت مي خواهم كه نمي توانم زياد پيش شما بنشينم . [تكبير حضار].
پانویس :
بزرگتر کوچکتر