صحیفه امام خمینی ره - نامه - اندرزهاي اخلاقي - عرفاني - 5 خرداد 1363

عنوان : اندرزهاي اخلاقي - عرفاني
نوع : نامه
تاریخ شمسی : 5 خرداد 1363
تاریخ قمری : 24 شعبان 1404
مکان : تهران ، جماران
مخاطب : طباطبايي ، فاطمه (1)
جلد : 18

متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
فاطي كه ز من نامه عرفاني خواست از مورچه اي تخت سليماني خواست
گويي نشنيده "ما عرفناك "(2) از آنك به جبريل از او نفخه رحماني خواست
آخر پس از اصرار، مرا وادار كردي از آنچه قلبم ناآگاه است و از آن اجنبي هستم طوطي وار چند سطري بنويسم . و اين در حالي است كه ضعف پيري آنچه در چنته داشتم - هر چند ناچيز بود - به طاق نسيان سپرده و گرفتاري هاي ناگفتني و نانوشتني بر آن اضافه شده و كافي است كه تاريخ اين نوشتار بگويم تا معلوم شود در چه زماني براي رد نكردن تقاضاي تو شروع نمودم . شنبه 24 شعبان المعظم 1404 - 5 خرداد 1363 - خوانندگان دراين تاريخ ملاحظه كنند اوضاع جهان و ايران را.
از كجا شروع كنم ؟ بهتر آن است از فطرت باشد فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله (3) در اين جا به فطرت انسانها بسنده كرده ، گرچه اين خاصه خلقت است وان منشي الايسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم (4) همه گويند:
ما سميعيم و بصيريم و هشيم با شما نامحرمان ما خامشيم (5)ما نيز اكنون به عرفان فطري انسانها نظر مي اندازيم و گوييم : در فطرت و خلقت ، انسان امكان ندارد به غير كمال مطلق توجه كند و دل ببندد، همه جانها و دلها به سوي اويند وجز او نجويند و نخواهند جست و ثناخوان اويند و ثناي ديگري نتوانند كرد، ثناي هر چيزثناي اوست ، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان كند ثناي ديگري مي گويد، در تحليل عقلي كه خود حجابي است نيز چنين باشد.
آنكه كمال - هر چه باشد - مي طلبد عشق به كمال مطلق دارد نه كمال ناقص . هر كمال ناقص محدود به عدم است و فطرت از عدم تنفر دارد. طالب علم ، طلب علم مطلق مي كند و عشق به علم مطلق دارد و همچنين طالب قدرت و طالب هر كمال . به فطرت ،انسان عاشق كمال مطلق است و در كمالهاي ناقص آنچه مي خواهد كمال آن است نه نقص ، كه فطرت از آن منزجر است ، و حجابهاي ظلماني و نوراني است كه انسان را به اشتباه مي اندازد. شاعران و مديحه سرايان گمان مي كنند مدح فلان امير قدرتمند يا فلان فقيه دانشمند را مي كنند، آنان مدح و ثناي قدرت و علم را مي كنند نه به طور محدود،گرچه گمان كنند محدود است . و اين فطرت امكان تبديل و تغيير ندارد لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم . (6)
و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خرق حجب حتي حجب نوري را نكرده ، فطرتش محجوب است و خروج از اين منزل علاوه بر مجاهدات ،محتاج به هدايت حق تعالي . در مناجات مبارك شعبانيه مي خواني : "الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضيا نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النورفتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك . الهي و اجعلني ممن ناديته فاجابك و لا حظته فصعق لجلالك فناجيته سرا". (7)اين كمال انقطاع ، خروج از منزل خود و خودي و هرچه و هر كس ، و پيوستن به اواست و گسستن از غير، و هبه اي (8) الهي است به اولياي خلص پس از صعق (9) حاصل ازجلال كه دنبال گوشه چشم نشان دادن او است و لا حظته الخ . و ابصار قلوب تا به ضيانظره (10)او نور نيابد، حجب نور خرق نشود و تا اين حجب باقي است ، راهي به معدن عظمت نيست و ارواح تعلق به عز قدس را در نيابند و مرتبت تدلي (11) حاصل نيايد ثم دني فتدلي . (12) و ادني از اين ، فناي مطلق و وصول مطلق است .
صوفي ! زره عشق صفا بايد كردعهدي كه نموده اي وفا بايد كرد
تا خويشتني به وصل جانان نرسي خود را به ره دوست فنا بايد كرد
نجواي سري حق با بنده خاص خود صورت نگيرد مگر پس از صعق واند كاك جبل هستي (13) خود، رزقنا الله و اياك .
دخترم ! سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيد اگر براي انباشتن اصطلاحات است - كه هست - و براي خود اين علوم است ، سالك را به مقصد نزديك نمي كند كه دور مي كندالعلم هو الحجاب الاكبر؛ (14) و اگر حق جويي و عشق به او انگيزه است كه بسيار نادر است ،چراغ راه است و نور هدايت العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء(15) و براي رسيدن به گوشه اي از آن تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است ، تهذيب نفس و تطهير قلب از غير او، چه رسدبه تهذيب از اخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده مي خواهد، و چه رسد بهتهذيب عمل از آنچه خلاف رضاي او - جل و علا - است ، و مواظبت به اعمال صالحه ازقبيل واجبات كه در راس است و مستحبات به قدر ميسور و به قدري كه انسان را به عجب و خودخواهي دچار نكند.
دخترم ! عجب و خودپسندي از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است . اگراندكي به عظمت خلقت به اندازه اي كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمه اي از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه منظومه هاي شمسي و كهكشانها راادراك مي كند و عظمت خالق آنها را اندكي مي فهمد و از عجب و خودبيني وخودپسندي خود اظهار خجلت و احساس جهالت مي نمايد. در قصه حضرت سليمان نبي الله - عليه السلام - مي خوانيم آنگاه كه از وادي نمل مي گذرد: قالت نمله يا ايها النمل ادخلوامساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون . (16) نمله ، سليمان نبي با همراهانش را به عنوان لا يشعرون توصيف كند و هدهد به او مي گويد: احطت بمالم تحط به . (17) و كوردلان نطق نمله و طير را نمي توانند تحمل كنند، چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمانها وزمين است كه خالق آنان مي فرمايد: . . . الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم . (18)
انسان كه خود را محور خلقت مي بيند - هر چند انسان كامل چنين است - در نظر سايرموجودات معلوم نيست چنين باشد، و بشر رشد نيافته چنين نيست مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار. (19) اين مربوط به رشد علمي به استثناي تهذيب است و در وصف او كالانعام بل هم اضل (20) آمده است .
دخترم ! پيمبران مبعوث شدند تا رشد معنوي به بشر دهند و آنان را از حجابها برهانند، افسوس كه شيطان قسم خورده به دست اذناب خود نگذاشت آنچه آنان مي خواهندتحقق يابد فبعزتك لاغويهم اجمعين . (21) ما همه خوابيم و گرفتار حجابها الناس نيام و اذا ماتواانتبهوا. (22) گويي جهنم محيط به ما است و خدر(23) طبيعت مانع از شهود و احساس است وان جهنم لمحيطه بالكافرين . (24) و كفر مراتب بسيار دارد، خودبيني و جهان بيني و نظر به جز اونيز از مراتب آن است . نخستين سوره قرآن را اگر با تدبر و چشمي غير از اين چشم اندازحيواني بنگريم و بي حجابهاي ظلماني و نوراني به او برسيم ، چشمه هاي معارف به قلب سرازير شود، ولي افسوس كه از افتتاح آن نيز بي خبريم . آن را كه خبر شد خبرش بازنيامد. (25)
من قائل بي خبر و بي عمل به دخترم مي گويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهي تدبر كن هر چند صرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثاري دلپذير دارد، لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت مي كند افلايتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها. (26) و تا اين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزد، از تدبرهم آنچه نتيجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظيم مي فرمايد: انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون (27) و سر حلقه آنها آنان هستند كه آيه تطهير درشانشان نازل گرديده .
تو نيز مايوس نباش ، كه ياس از اقفال بزرگ است ، به قدر ميسور در رفع حجب وشكستن اقفال براي رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش كن . تا جواني در دستتو است كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب ، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند موفق مي شوند و يك پير موفق نمي شود.
قيد و بندها و اقفال شيطاني اگر در جواني غفلت از آنها شود، هر روز كه از عمربگذرد ريشه دارتر و قويتر شوند.
درختي كه اكنون گرفتست پاي به نيروي شخصي برآيد ز جاي
گرش همچنان روزگاري هلي (28)به گردونش از بيخ بر نگسلي (29)
از مكايد بزرگ شيطان و نفس خطرناكتر از آن ، آن است كه به انسان وعده اصلاح درآخر عمر و زمان پيري مي دهد و تهذيب و توبه الي الله را به تعويق مي اندازد براي زماني كه درخت فساد و شجره زقوم قوي شده و اراده و قيام به تهذيب ، ضعيف ، بلكه مرده است .
از قرآن دور نيفتم ، در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق ومعشوق اسراري است كه جز او و حبيبش كسي را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيزنمي باشد. شايد حروف مقطع در بعض سور مثل "الم "، "ص "، "يس " از اين قبيل باشد، وبسياري از آيات كريمه كه اهل ظاهر و فلسفه و عرفان و تصوف هر يك براي خود تفسيريا تاويلي كنند نيز از همان قبيل است گرچه هر طايفه به قدر ظرفيت خود حظي دارد ياخيالي . و شمه اي از اين اسرار به وسيله اهل بيت وحي كه از سرچشمه جوشان وحي برآنان جاري شده ، به ديگران به قدر استعداد مي رسد و گويي بيشتر مناجاتها و ادعيه براي اين امر انتخاب شده است . آنچه در ادعيه و مناجات معصومين - عليهم صلوات الله وسلامه - مي يابيم ، در اخبار كه اكثرا به زبان عرف و عموم است كمتر يافت مي شود. ولي زبان قرآن زبان ديگري است ، زباني است كه هر عالم و مفسري خود را با آن آشنامي داند و آشنا نيست . قرآن كريم از كتبي است كه معارف آن بي سابقه است و تصوربسياري از معارف آن از تصديقش مشكلتر است . چه بسا كه با برهان فلسفي و ديدعرفاني مطلبي را بتوان ثابت كرد ولي از تصور آن عاجز بود. تصور ربط حادث به قديم كه در قرآن كريم در تعبيرات گوناگوني از آن ياد فرموده است ، و كيفيت معيت حق باخلق كه بعضي گويند "معيت قيومي "(30) است كه تصور آن حتي براي آن گويندگان ازمعضلاتست ، و ظهور حق در خلق و حضور خلقت نزد حق و اقربيت او - جل و علا - ازحبل الوريد به مخلوق و مفاد الله نور السموات و الارض (31) و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (32)و ما يكون من نجوي ثلثه (33) و اياك نعبد و اياك نستعين (34) و امثال اينها كه گمان نكنم جز بر مخاطب و به تعليم او به نزديكانش كه اهل اينگونه مسائل بوده اند، تصورش تحقق يافته باشد. وراه يافتن به روزنه اي از آن ، مجاهدت مشفوع با تهذيب لازم دارد. افسوس كه عمر اين شكسته قلم گذشت و
از قيل و قال مدرسه ام حاصلي نشدجز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
و امروز از جواني كه بهار يافتن است خبري نيست و بافته هاي سابق را جز مشتي الفاظنمي بينم ، و به تو و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت مي كنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور اويند، كوشش و مجاهدت كنيد تا بارقه اي از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستي به هستي مطلق رسيد.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گويدم كانا اليه راجعون (35)
دخترم ! دنيا و هر چه در آن است جهنم است كه باطنش در آخر سير ظاهر شود وماوراي دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از خدر طبيعت ظاهر شود و ما و شما و همه ، يا حركت به سوي قعر جهنم مي كنيم يا به سوي بهشت و ملااعلا.
در حديث است كه روزي پيمبر اعظم - صلي الله عليه و آله و سلم - در جمع صحابه نشسته بودند، ناگهان صداي مهيبي آمد، عرض شد: اين صدا چه بود؟ فرمود: "سنگي ازلب جهنم افتاد و پس از هفتاد سال اكنون به قعر جهنم رسيد"(36) اهل دل گفتند: در آن حال شنيديم مرد كافري كه هفتاد سال داشت اكنون درگذشت و به قعر جهنم رسيد. (37)
ما همه در صراط هستيم و صراط از متن جهنم عبور مي كند، (38) باطنش در آن عالم ظاهر مي شود. و در اين جا هر انساني صراطي مخصوص به خود دارد و در حال سيراست ؛ يا در صراط مستقيم كه منتهي به بهشت مي شود و بالاتر، و يا صراط منحرف ازچپ يا منحرف به سوي راست كه هر دو به جهنم منتهي مي شوند. و ما از خداوند منان آرزوي صراط مستقيم مي كنيم : اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم (39) كه انحراف از يك سو است و لا الضالين (40) كه انحراف از سوي ديگر. و اين حقايق در حشر به طور عيان مشهود مي شود.
صراط جهنم كه در توصيف آن از حيث دقت و حدت و ظلمت نقل گرديده است ، (41) باطن صراط مستقيم در اين جهان است . چه بسيار راه دقيق و ظلماني است وچه مشكل است عبور از آن براي ما واماندگان ، آنان كه بي هيچ انحراف راه را طي نمودندجزنا وهي خامده (42) گويند و هر كس به اندازه سيرش در اين صراط در آن جا نيز همين سيرمنعكس گردد.
غرورها و اميدهاي كاذب شيطاني را كنار گذار و كوشش در عمل و تهذيب و تربيتخود كن كه رحيل بسيار نزديك است و هر روز كه بگذرد و غافل باشي دير است . بازگومكن كه تو خود چرا مهيا نيستي انظر الي ما قال و لا الي من قال (43) من هر چه هستم براي خودهستم و همه نيز چنين . جهنم و بهشت هر كس نتيجه اعمال او است ، هر چه كشتيم درومي كنيم .
فطرت و خلقت انسان بر استقامت و نيكي است . حب به خير سرشت انساني است ، ماخود اين سرشت را به انحراف مي كشانيم و ما خود حجب را مي گسترانيم و تارها را برخود مي تنيم .
اين شيفتگان كه در صراطند همه جوينده چشمه حياتند همه
حق مي طلبند و خود ندانند آن رادر آب به دنبال فراتند همه
شب گذشته اسما كتب عرفاني را پرسيدي ، دخترم ! "در رفع حجب كوش نه در جمع كتب "، (44) گيرم كتب عرفاني و فلسفي را از بازار به منزل و از محلي به محلي انتقال دادي يا آنكه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردي و در مجالس و محافل آنچه درچنته داشتي عرضه كردي و حضار را فريفته معلومات خود كردي و با فريب شيطاني ونفس اماره خبيثتر از شيطان محموله خود را سنگين تر كردي و با لعبه ابليس مجلس آراشدي و خداي نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد كه خواهد آمد، آيا با اين محموله هاي بسيار به حجب افزودي يا از حجب كاستي ؟ خداوند - عز و جل - براي بيداري علما آيه شريفه مثل الذين حملوا التوريه (45) را آورده تا بدانند انباشتن علوم - گرچه علم شرايع و توحيد باشد - از حجب نمي كاهد، بلكه افزايش دهد، و از حجب صغار او رابه حجب كبار مي كشاند. نمي گويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل عمر بگذران ،كه اين انحراف است ، مي گويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه الهي و براي دوست باشدو اگر عرضه كني ، براي خدا و تربيت بندگان او باشد نه براي ريا و خودنمايي كه خداي نخواسته جز علماي سوء شوي كه بوي تعفنشان اهل جهنم را بيازارد. (46)
آنان كه او را يافتند و عشق او دارند انگيزه اي جز او ندارند و با اين انگيزه همه اعمالشان الهي است ، جنگ و صلح و شمشير زدن و نبرد كردن و هر چه تصور كني ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين . (47) اگر انگيزه الهي نبود گرچه فتح بزرگ از آن حاصل شود پشيزي فضيلت ندارد. گمان نشود كه مقام اوليا خصوصا ولي الله اعظم - عليه و علي اولاده الصلوات و السلام - به اينجا ختم مي شود، قلم جرات ندارد كه پيش رود و بيان طاقت ندارد كه شرح دهد و با محجوبان ، ما محجوبان چه گوييم و خود ما چه مي دانيم كه گوييم و آنچه هست گفتني نيست و از افق وجود ما برتر است ، ولي باشد كه ياد حبيب وذكر او در دل و جان اثري كند هر چند از آن خبري دريافت نشود، همچون عاشق بي سوادي كه به سوادنامه محبوب نظر كند و دل خوش دارد كه اين نامه محبوب است وهمچون پارسي زبان پريشان عربي نداني كه قرآن كريم را خواند و چون از اوست لذت برد و حالي به او دست دهد كه هزاران بار بهتر از اديب دانشمندي است كه به اعراب ومزاياي ادبي و بلاغت و فصاحت قرآن سر خود را گرم كند، و فيلسوف و عارفي است كه به مسائل عقلي و ذوقي آن بينديشد و از محبوب غافل باشد چون مطالعه كتب فلسفي وعرفاني كه به محتواي كتاب مشغول و به گوينده آن كاري ندارد.
دخترم ! موضوع فلسفه ، مطلق وجود است از حق تعالي تا آخرين مراتب وجود، وموضوع علم عرفان و عرفان علمي وجود مطلق است يا بگو حق تعالي است و بحثي به جز حق تعالي و جلوه او - كه غير او نيست - ندارد. اگر كتابي يا عارفي بحث از چيزي غيرحق كند نه كتاب عرفان است و نه گوينده عارف است ، و اگر فيلسوفي در وجود به آنطوركه هست نظر كند و بحث نمايد نظرش الهي و بحثش عرفاني است و همه اينها غير از ذوق عرفاني است كه از بحث به دور است و غير، از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجداني وپس از آن نيستي در عين غرق در هستي "ادفع السراج كه شمس طالع شد". (48)
دخترم ! شنيدم مي گفتي : مي ترسم ايام امتحان متاسف شوم كه چرا كار نكردم درروزهاي تعطيل . اين تاسف و امثال آن هر چه هست سهل است و زودگذر، آن تاسف دائمي و ابدي است كه چون به خود آيي توجه كني كه همه چيز را مي بيني جز او و آن روز پرده ها افتادني و حجابها برداشتني نيست .
اميرالمومنين در دعاي كميل عرض مي كند: "فهبني يا الهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك ". (49) من كوردل تاكنون نتوانستم اين فقره وبعض فقرات ديگر اين دعاي شريف را به جد بخوانم بلكه آن را از زبان علي - عليه السلام - مي خوانم و ندانم آن چيست كه صبر بر آن از عذاب خدا در جهنم مشكلتراست ؛ آن عذابي كه تطلع علي الافئده ؟(50) گويي "عذابك " همان "نارالله "(51) است كه فوادرا مي سوزاند. شايد اين عذاب فوق عذاب جهنم باشد ما كوردلان نمي توانيم اين معاني فوق فهم بشري را ادراك و تصديق كنيم ، بگذار و بگذاريم آنها را براي اهلش كه بسياركم است .
در هر حال كتب فلسفي خصوصا از فلاسفه اسلام و كتب اهل حال و عرفان هر كدام اثري دارد. اولي ها، انسان را ولو به طور دورنما آشنا مي كند با ماورا طبيعت ، و دومي هاخصوصا بعضي از آنها چون "منازل السائرين "(52) و "مصباح الشريعه "(53) كه گويي ازعارفي است كه به نام حضرت صادق - عليه السلام - به طور روايت نوشته است ، دلها رامهيا مي كنند براي رسيدن به محبوب و از همه دل انگيزتر مناجات و ادعيه ائمه مسلمين است كه راهبرند به سوي مقصود نه راهنما، و دست انسان حقجو را مي گيرند و به سوي اومي برند، افسوس و صد افسوس كه ما از آنها فرسنگها دور هستيم و مهجور.
دخترم ! سعي كن اگر اهلش نيستي و نشدي ، انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري ، بسياري از آنچه آنان گفته اند در قرآن كريم به طور رمز و سربسته ، و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ماجاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم . گويند صدر المتالهين ديد در جوارحضرت معصومه - سلام الله عليها - شخصي او را لعن مي كند، پرسيد: چرا صدر را لعن مي كني ؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است ، گفت : پس او را لعن كن ! اين امر اگر قصه هم باشد حكايت از يك واقعيت دارد. واقعيت دردناكي كه من خودقصه هايي را ديده يا شنيده ام كه در زمان ما بوده است .
من نمي خواهم تطهير مدعيان را بكنم كه : "اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد". (54)مي خواهم اصل معني و معنويت را انكار نكني ، همان معنويتي كه كتاب و سنت نيز از آن ياد كرده اند و مخالفان آن يا آنها را ناديده گرفته و يا به توجيه عاميانه پرداخته اند. و من به تو توصيه مي كنم كه اول قدم ، بيرون آمدن از حجاب ضخيم انكار است كه مانع هر رشدو هر قدم مثبت است . اين قدم كمال نيست ، لكن راهگشاي به سوي كمال است چنانچه "يقظه " را كه در منازل سالكان اول منزل محسوب شده است (55) از منازل نتوان شمرد، بلكه مقدمه و راهگشاي منازل سالكين است . در هر صورت با روح انكار نتوان راهي به سوي معرفت يافت .
آنان كه انكار مقامات عارفان و منازل سالكان كنند، چون خودخواه و خودپسندهستند هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند تا به خودخواهي وخودبيني شان خدشه وارد نشود "مادر بتها بت نفس شماست "(56) تا اين بت بزرگ وشيطان قوي از ميان برداشته نشود راهي به سوي او - جل و علا - نيست ، و هيهات كه اين بت شكسته و اين شيطان رام گردد. از معصوم نقل شده كه : شيطاني آمن بيدي (57) از اين نقل معلوم شود كه هر كس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شيطاني است و اولياي خدا موفق شده اند به مهار كردن بلكه مومن نمودن آن .
مي داني شيطان با پدر بزرگ ما آدم - صفي الله - چه كرد؟ او را از جوار حق فرو كشيدو پس از وسوسه شيطان و نزديكي به شجره - كه شايد نفس باشد يا بعض مظاهر آن -فرمان اهبطوا(58) رسيد و منشاء همه فسادها و عداوتها شد، آدم - عليه السلام - با دستگيري حق تعالي توبه كرد و خداوند او را صفي خود فرمود، من و تو نيز كه مبتلاي به شجره ابليسيه هستيم بايد توبه كنيم و از حق - جل و علا - در خلوت و جلوت بخواهيم با استغاثه كه دست گيرد به هر وسيله كه خواهد و ما را نيز به توبه رساند بلكه از اصطفا آدمي بهره اي گيريم . و اين نتواند بود مگر با مجاهدت و ترك شجره ابليس با همه شاخه ها و اوراق وريشه هاي آن كه در وجود ما منتشر و هر روز محكمتر و توسعه دارتر مي شود.
با تعلق به شجره خبيثه و شاخه ها و ريشه هاي آن بي شك نتوان راهي به مقصد پيداكرد و ابليس همين تهديد را كرد و بسيار موفق بود. و جز معدودي از عبادالله صالحين ونيز اولياي مقربين - عليهم السلام - از حيله هاي شيطان و نفس خبيث مظهر ابليس كس نتواند گريزد و اگر بتواند، از همه شاخه ها و ريشه هاي دقيق و بسيار پيچيده او نتواند مگر بادستگيري خداوند متعال آنطور كه صفي الله را رهاند ولي ما كجا و آن استعداد براي قبول كلمات .
آيه كريمه در اين باب شايان تفكر بسيار است چه كه مي فرمايد: فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه (59) نفرموده : و القي اليه كلمات ، گويي با سير اليه كلمات را دريافت نموده است گرچه اگر "القي اليه " هم بود، بي سير كمالي ، قبول امكان نداشت . و بايد در آيه ديگر كه راجع به همين قضيه اشاره فرموده نيز تفكر كرد، مي فرمايد: فلما ذاقا الشجره (60) گويي ذوقي وطعمي بيشتر نبوده با اين وصف چون از مثل ابوالبشر بوده آن پيامدها را داشته . حال بايدوضع خود را بنگريم كه به تحقيق ، به همه شاخه ها و برگها و ريشه هاي شجره پيوندخورديم .
دخترم ! آفات زياد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد كه هر يك حجابي است كه اگر از آنها نگذريم به اول قدم سلوك الي الله نرسيديم . من كه خود مبتلاهستم و جسم و جانم ملعبه شيطان است ، به بعض آفات اين عضو كوچك و اين زبان سرخ كه سرسبز را به باد دهد و آنگاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او، جان و روح وفواد را تباه كند، اشاره مي كنم :
از اين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت غافل مشو، گاهي كه در جلسات انس بادوستان هستي خطاهاي بزرگ اين عضو كوچك را آنقدر كه مي تواني شمارش كن وببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاي دوست شود چه مي كند و چه مصيبتها به بار مي آورد كه يكي از آنها غيبت برادران و خواهران است ، ببين با آبروي چه اشخاصي بازي مي كني و چه اسراري را از مسلمانان روي دايره مي ريزي و چه حيثياتي را خدشه دار مي كني و چه شخصيتهايي را مي شكني ؟ آنگاه اين جلسه شيطاني را مقياسبگير و ملاحظه كن در يك سال در همين امر پيش پا افتاده چه كردي و در پنجاه - شصت سال ديگر چه خواهي كرد و چه مصيبتها براي خود به بار خواهي آورد، در عين حال آن را كوچك مي شماري ، و اين كوچك شمردن از حيله هاي ابليس است كه خداوند به لطف خود ما را همگي از آن مصون دارد.
دخترم ! نگاهي كوتاه به آنچه درباره غيبت و آزار مومنين و عيب جويي و كشف سرآنان و تهمت آنان وارد شده ، دلهايي را كه مهر شيطان بر آنها نخورده مي لرزاند و زندگي را بر انسان تلخ مي كند، اينك براي علاقه اي كه به تو و احمد دارم توصيه مي كنم از آفات شيطاني خصوصا آفتهاي بسيار زبان خودداري كنيد و همت به نگهداري آن كنيد، البته در آغاز قدري مشكل است ، لكن با عزم و اراده و تفكر در پيامدهاي آن آسان مي شود.از تعبير بسيار تعيير(61) كننده قرآن كريم عبرت بگير كه مي فرمايد: و لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا. (62) شايد اخبار از صورت برزخيه عمل مي دهد و شايد حديثي كه از حضرت سيدالموحدين منقول است در موعظه هاي بسياري كه به نوف البكالي فرموده است اشاره به همين امر باشد به حسب يك احتمال ، در آن حديث است كه نوف طلب موعظه كرد از مولا و ايشان فرمودند: اجتنب الغيبه فانها ادام كلاب النار، ثم قال : يا نوف كذب من زعم انه ولد من حلال و هو ياكل لحوم الناس بالغيبه . (63) و از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم - نقل شده كه فرمود: و هل يكب الناس في النار يوم القيمه الا حصائد السنتهم . (64) از اين حديث و حديثهايي كه كم نيست استفاده مي شود كه جهنم صورت باطني اعمال ما است .
بارالها! ما را و اين خانمان را و خانواده هاي مربوط به ما را از آفات شيطاني نجات مرحمت فرما و ما را از كساني كه آزار مسلمانان به زبان و عمل خود نموده اند قرار مده . اين چند صفحه را به تقاضاي فاطي نوشتم و من خود اعتراف مي كنم كه خود نتوانستم ازمكايد(65) شيطان بگريزم ، اميد است فاطي كه نعمت جواني را دارد اين توفيق را پيدا كند.و السلام علي عبادالله الصالحين .
12 شهر رمضان المبارك 1404
روح الله الموسوي الخميني
پانویس :
1- همسر آقاي سيداحمد خميني .
2- اشاره است به روايتي از رسول الله "صلي الله عليه و آله ": ما عبدنا حق عبادت و ما عرفنا حق معرفت .مرآه العقول 8 : 146.
3- سوره روم ، آيه 30: "فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد، آفرينش خدا را دگرگوني نيست ".
4- سوره اسرا، آيه 44: "هيچ موجودي نيست جز آن كه او را به پاكي مي ستايد، ولي شما تسبيحشان را نمي فهميد".
5- مثنوي معنوي ، دفتر سوم : 433 / 1019. 6- سوره روم ، آيه 30: "در آفرينش خدا تغييري نيست و اين است آيين استوار حق ".
7- بارالها، بريدگي كامل "از متعلقات " را براي توجه به خودت ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پرده هاي نور را دريده ، به معدن عظمت و جلال برسد و جانهايمان به عز قدس توتعلق يابند.الها، مرا در شمار آنان قرار ده كه صدايشان زدي پس پاسخت دادند و نيم نگاهي به آنان كردي پس در برابر جلال تومدهوش شدند در نتيجه با آنان راز و نياز سري كردي . اقبال الاعمال : 687. 8- بخشش .
9- حالت بيهوشي و از خود بيخودي سالك .
10- نيم نگاه .
11- مرتبه و مقام فناي صفاتي است كه پيش از فناي ذاتي و فناي مطلق حاصل شود.
12- سوره نجم ، آيه 8: "آنگاه نزديك و نزديكتر شد".
13- اشاره به مضمون آيه 143 سوره اعراف : "فلما تجلي ربه للجبل جعله دكا و خر موسي صعقا" چون پروردگارش بر كوه تجلي كرد، كوه را خرد كرد و موسي بيهوش افتاد.
14- علم خود بزرگترين حجاب است .
15- علم نوري است كه خدا در دل هر كه بخواهد مي افكند. بحارالانوار 1: 225/17. 16- سوره نمل ، آيه 18: "مورچه اي گفت : اي مورچگان به خانه هاي خود اندر شويد مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند".
17- سوره نمل ، آيه 22: "من بر آنچه تو از آن آگاه نشده اي آگاهي يافتم ".
18- سوره اسرا، آيه 44: "هيچ موجودي نيست مگر آنكه ستايش او تسبيح گويي خداست ، لكن شما تسبيح آنها را فهم نمي كنيد".
19- سوره جمعه ، آيه 5: "وصف حال آنان كه تحمل "علم " تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به درازگوش مانند".
20- سوره اعراف ، آيه 179: "مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند". 21- سوره ص ، آيه 82: "به عزت تو سوگند كه همگي آنها را گمراه خواهم كرد".
22- مردم در خوابند و چون بميرند بيدار شوند. بحارالانوار 4: 43/18.
23- پرده ، حجاب .
24- سوره توبه ، آيه 49 و سوره عنكبوت ، آيه 54: "همانا، جهنم فراگيرنده كافران است ".
25- اين مدعيان در طلبش بي خبرانندكانرا كه خبر شد خبري بازنيامدCكليات سعدي : 30، ديباچه گلستان .
26- سوره محمد، آيه 24: "آيا در قرآن انديشه و تدبر نمي كنند يا بر دلهايشان قفلها است ".
27- سوره واقعه ، آيات 7977: "آن "چه بر تو خوانديم " قرآني است گرامي ، در كتابي پوشيده ، كه جز پاكان كس بدان دست نزند". 28- واگذاري .
29- كليات سعدي : 40، باب اول ، حكايت 4. 30- يعني همه آفرينش ، قائم به حق و صرف وابستگي به او هستند.
31- سوره نور، آيه 35: "خدا نور آسمانها و زمين است ".
32- سوره حديد، آيه 3: "اوست اول و آخر و پيدا و پنهان ".
33- سوره مجادله ، آيه 7: "سه تن پنهاني راز نگويند . . . ".
34- سوره فاتحه ، آيه 5: ""پروردگارا" فقط تو را مي پرستيم و از تو ياري مي جوييم ".
35- مثنوي معنوي ، دفتر سوم : 576/3907. 36- علم اليقين 2: 1002؛ مسند احمد 2: 371.
37- الفتوحات المكيه 1: 298؛ علم اليقين 2: 1002.
38- ان الصراط جسر علي متن جهنم يمر عليه الخلائق . علم اليقين 2: 967.
39- سوره فاتحه ، آيات 75: ""پروردگارا" ما را به راه راست هدايت فرما، راه آنان كه به آنها نعمت دادي ، نه راه كساني كه بر آنها خشم فرمودي و نه راه گمگشتگان ".
40- سوره فاتحه ، آيات 75: ""پروردگارا" ما را به راه راست هدايت فرما، راه آنان كه به آنها نعمت دادي ، نه راه كساني كه بر آنها خشم فرمودي و نه راه گمگشتگان ".
41- بحارالانوار 8: 64 - 71. حدت : تيزي .
42- ما از جهنم عبور كرديم در حالي كه جهنم خاموش بود. علم اليقين 2: 971. 43- به گفته بنگر نه به گوينده . غررالحكم و درر الكلم 1: 394/11.
44- تمام اين شعر جامي اينچنين است :در رفع حجب كوش نه در جمع كتب از جمع كتب نمي شود رفع حجب
45- سوره جمعه ، آيه 5: "مثل كساني كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمي كنند مثل آن خر است كه كتابهايي را حمل مي كند". 46- اشاره است به روايتي از رسول الله - صلي الله عليه و آله - كه در آن آمده است : "و ان اهل النار ليتاذون بريح العالم التار لعلمه . . . ". اصول كافي 1: 44/1.
47- ضربتي كه علي - عليه السلام - در روز خندق - بر عمرو بن عبدود - وارد كرد برتر از عبادت جن و انس است .بحارالانوار 39: 1 - 2. 48- فقره آخر "حديث حقيقت " روايت شده از كميل بن زياد كه از علي - عليه السلام - پرسيد: حقيقت چيست و چون پس از چند پرسش و پاسخ مطلب را دريافت ، عرض كرد: اطفي "ادفع " السراج فقد طلع الصبح . چراغ را خاموش كن كه صبح طلوع كرد و آشكار شد. جامع الاسرار و منبع الانوار: 29.
49- اي معبودم و آقايم و مولايم و پروردگارم ، گيرم كه صبر كردم بر عذابت ، اما چگونه صبر كنم بر فراقت .اقبال الاعمال : 708.
50- سوره همزه ، آيه 76: "آتش برافروخته خدا، كه بر دلها سر بر مي كشد".
51- سوره همزه ، آيه 76: "آتش برافروخته خدا، كه بر دلها سر بر مي كشد".
52- كتاب منازل السائرين كتابي است در عرفان و سير و سلوك عملي از خواجه عبدالله انصاري "396 - 481". اين كتاب داراي دو شرح مهم مي باشد از ملا عبدالرزاق كاشاني و عفيف الدين تلمساني ، كه هر دو به طبع رسيده اند.
53- مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه كتابي است در معارف و مواعظ و اخلاق ، مشتمل بر صد باب كه هر باب با جمله "قال الصادق عليه السلام " شروع مي شود.درباره اعتبار و مولف آن ، اقوال مختلفي ذكر شده است ، جمعي از بزرگان اماميه از جمله : سيد بن طاووس ، ابن فهدحلي ، علامه مجلسي ، شهيد ثاني ، ملا محسن فيض كاشاني ، كفعمي ، ملا مهدي نراقي - رضوان الله تعالي عليهم - بدان رجوع و استناد كرده اند. 54- نقد صوفي نه همه صافي بي غش باشداي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشدديوان حافظ: 280.
55- شرح منازل السائرين ، عبدالرزاق كاشاني : 34. 59- سوره بقره ، آيه 37: "پس آدم از خداي خود كلماتي آموخت كه موجب پذيرفتن توبه او گرديد".
60- سوره اعراف ، آيه 22: "چون از آن درخت چشيدند". 61- عيب چيزي را آشكار كردن وبدي آن را گفتن .
62- سوره حجرات ، آيه 12: "غيبت يكديگر نكنيد آيا هيچ يك از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود رابخورد".
63- از غيبت بپرهيز كه خورش سگهاي جهنم است ، سپس فرمود: اي نوف ! دروغ مي گويد كسي كه با غيبت ، گوشت مردم را مي خورد و خود را حلال زاده مي داند. بحارالانوار 72: 248/13.
64- آيا روز قيامت مردمان را چيزي جز آنچه كه زبانشان درو كرده در آتش مي افكند. اصول كافي 2: 115/4. 65- دامها.



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 180,610,394