15 جمادی الاول
کشته شدن مفلح در نبرد با زنگیان (258 ق)
مفلح، یکی از سرداران و فرماندهان نظامی دستگاه خلافت عباسی بود و از سوی خلفای بنی عباس، جنایات فراوانی به عمل آورد و قیام های متعدد مردمی را در ایران و عراق، به خاک و خون کشید.
هنگامی که زنگیان به رهبری مردی معروف به صاحب الزنج در بصره و جنوب عراق قیام و سپاهیان خلیفه را با مشکل بزرگی روبرو کرده و برخی از شهرهای جنوب عراق و برخی از شهرهای جنوب غربی ایران را به تصرف درآوردند، معتمد عباسی (پانزدهمین خلیفه سلسله عباسیان) برادر خود موفق عباسی و مفلح را با سپاهی سنگین، در ربیع الآخر سال 258 قمری عازم بصره و جنوب عراق نمود، تا شورش زنگیان را سرکوب و خاموش سازند.
زنگیان که قدرت و استحکام شگفتی یافته بودند، در برابر سپاهیان خلیفه ایستادگی کرده و سالیان سال با آنان درگیر بودند و از آن سال تا صفر سال 270 قمری، میان دو طرف، جنگ و خون ریزی ادامه داشت.
(1)
اما مفلح، که فرماندهی سپاه موفق عباسی را بر عهده داشت، در یک نبرد خونین و بزرگ با زنگیان به قتل رسید.
گفته شد که پیکان تیری بر سینه او اصابت و او را نقش بر زمین کرد و در همان حال به هلاکت رسید.
تاریخ قتل وی بر اساس گفته ابن کثیر، پانزدهم جمادی الاولی بود.
پس از هلاکت وی، بدنش را به دستور موفق عباسی به سامرا (پایتخت عباسیان) منتقل کرده و در آن جا مدفون نمودند.
در همان واقعه، یکی از فرماندهان عالی رتبه زنگیان، به نام یحیی بن محمد بحرانی به دست سپاهیان موفق عباسی اسیر شد و او را در غل و زنجیر کرده و به سامرا، در نزد خلیفه (معتمد عباسی) فرستادند.
خلیفه، دستور داد که در نزدش وی را دویست تازیانه بزنند و پس از آن، یک دست و یک پای مخالف او را از بدنش جدا کنند.
سپس او را آماج تیغ و شمشیر قرار داده و سرش را از بدنش جدا و بدن بی جانش را به آتش کشیدند.
صاحب الزنج، که از اسارت و شکنجه یحیی بن محمد بحرانی و قتل فجیع او به دست جلادان خلیفه، با خبر شده بود، بسیار متاثر و ناراحت گردید و در این باره به یاران خود گفت: به من الهام شده است که قتل وی، خیری برای من خواهد بود.
(2)
به هر روی، به نظر می رسد که خلیفه عباسی در برابر قتل مفلح، به خشم آمده و از این طریق می خواست، عقده گشایی کرده و بر ضعف و شکست های سپاه خویش، سرپوشی گذارد.
شایان ذکر است که فتنه زنگیان و پایان کار آنان به دست موفق عباسی را در واقعه اول صفر بیان کردیم.
برای اطلاع بیشتر به آن جا مراجعه فرمایید.
1- نک: تاریخ ابن خلدون، ج2، از ص 464 تا ص 510؛ تاریخ الخلفاء (سیوطی)، ص 363
2- البدایة و النهایة (ابن کثیر)، ج11، ص 36