نامه ای است از آن حضرت (علیه السلام): به (کمیل بن زیاد نخعی) و او کارگزار آن حضرت در (هیئت) بود، در این نامه آن حضرت به کمیل از آن جهت که دشمن از قلمرو حکومت او گذشته و برای غارت مسلمین پیش رفته بود و او آن را رها کرده بود، اعتراض می کند. اما بعد از حمد و ثنای خداوندی، قطعی است که ضایع کردن انسان آنچه را که مدیریت آن را به عهده گرفته و به زحمت افتادنش درباره آنچه به عهده دیگری است، یک ناتوانی آشکار و رایی است پوچ. و دست اندازی تو به غارات مردم قیسیا و تعطیل کردن فعالیت در مرزها و به کار بردن اسلحه، که ما تو را بر آن والی کرده بودیم و در آنجا کسی نبود که جلو دشمن و غارت او را بگیرد و لشکر خصم را از آنجا رد کند، نظر و اندیشه ای است گسیخته و بی اساس. تو ای کمیل، پلی گشته ای برای هر دشمنی که می خواهد به رعیت تو برای تاراج بتازد، نه شانه ای مقاوم داری و نه دارای هیبت هستی و نه سدکننده مرزی و نه شکننده شوکت و قدرت دشمنی و نه بی نیاز کننده مردم کشور و نه کفایت کننده فرمانده خویشتنی.