خطبه ای است از آن حضرت (علیه السلام) این خطبه را پس از فراغت از غائله خوارج در تحریک و بسیج نمودن مردم برای نبرد با اهل شام ایراد فرموده است. در این خطبه اظهار انزجار از مردم نموده و آن را برای پیش گرفتن راه درستی و رستگاری پند می دهد.
اف بر شما ای مردم! از خطاب و توبیخ بر شما خسته شده ام. آیا در برابر سرای آخرت و سعادت ابدی رضایت به زندگی دنیوی داده و به پذیرش ذلت به جای عزت دلخوش کرده اید؟! هنگامیکه شما را برای جهاد با دشمنانتان می خوانم، چشمانتان از اضطراب به جولان می افتد، گویی که در سکرات مرگ غوطه ورید و در مستی و ناهشیاری فرو رفته اید. راه فهم سخنان من بر شما بسته می شود و شما در حیرت و تردید می افتید. گویا دلهایتان مختل است و از تعقل بازمانده اید. من هرگز اطمینانی به شما ندارم. شما آن رکن محکم و پایدار نیستید که بتوان بر شما تکیه نمود. و چنان یاران و آشنایان عزیزی نیستید که احتیاجی را برطرف بسازید. مثل شما مثل همان شترانی است که ساربانانش گم شده شده است و از هر طرف که جمع آوری شوند،از طرف دیگر پراکنده می گردند. سوگند به خدا، شما جنگ افروزان بدی هستید فریب حیله گریها را می خورید و خودچاره جوئی نمی کنید. از نیروها و ابعاد شما کاسته می شود، ناراحت و خشمگین نمی گردید. دشمنان در پیرامون شما نخوابیده اند، ولی شما در غفلت غوطه ورید. سوگند به خدا، کسانی که به پستی و خواری تن دادند، مغلوب گشتند قسم به پروردگار، گمان من درباره شما چنین است که اگر کارزار شدت بگیرد، و امواج مرگ طوفانها پدید آورد، مانند سری که دو نیم شود، از فرزند ابیطالب دور خواهید گشت. سوگند به خدا، آن مردی که دشمن را بر خود مسلط بسازد که گوشت او را بخورد و استخوانش را نرم کند و پوست او را بکند، چنین شخصی سخت زبون است و دل او که عضلات سینه اش آن را احاطه کرده است، ناتوان و درمانده است تو اگر می خواهی چنین باش. اما من، سوگند به خدا، با قدرتی که به وسیله شمشیر بر پراندن تارک دشمن و قطع بازوها و پاهای او دارم، سلطه را به دست دشمن نخواهم داد (این است وظیفه من) این تلاش و تکاپوی اختیاری من است و مشیت قاهره خداوندی کار خود را دارد. طریق راستی
ای مردم، حقی من بر شما دارم و حقی شما بر من دارید. اما حق شما بر من: خیرخواهی درباره شما و تنظیم و فراوان نمودن بیت المال برای تهیه معیشت سالم برای شما و تصدی بر تعلیم شما که از جهل نجات پیدا کنید و تادیب شما که علم (همه سطوح شخصیت) شما را بسازد. و اما حق من بر شما: وفا به بیعتی است که با من کرده اید و خیرخواهی در حضور و غیاب و پاسخ مثبت در آن هنگام که شما را بخوانم و اطاعت از من در موقعی که به شما دستوری بدهم.