خطبه ای است از آن حضرت (علیه السلام):
این خطبه، قاصعه نامیده می شود. این خطبه توبیخ شیطان را (که لعنت خدا بر او باد) به جهت تکبر و امتناعش از سجده به حضرت آدم (علیه السلام) دربر دارد. و این که شیطان اولین موجودی بود که تعصب و حسادت را آشکار کرد. در این خطبه است برحذر داشتنن مردم از حرکت در راه شیطان. ستایش خدای راست که عزت و کبریاء مطلق از آن او است. خداوند این دو مقام عالی را تنها برای خود برگزیده و هیچ کس شایسته آن دو نمی باشد. خداوند سبحان آن دو صفت را برای دیگران حوزه و حرم ممنوع قرار دارد و برای جلال خود برگزید. پیشتاز معصیت خداوند متعال لعنت را بر کسی از بندگانش قرار داد که در دو صفت عزت و کبریا با او بر سر نزاع برای شرکت درآید. سپس فرشتگان مقرب خود را (در اطاعت امر خداوندی درباره سجده به آدم (علیه السلام)) مورد آزمایش قرار داد تا فروتنان متواضع از متکبران خودخواه از آن فرشتگان از هم تفکیک شوند. پس خداوند سبحان فرمود:
(من بشر را از گل می آفرینم، هنگامی که آن را تنظیم نمودم و از روح خود در آن دمیدم، در برابر او به سجده بیفتید) همه فرشتگان به سجده افتادند مگر شیطان که تعصب سد راه او شد و در منشاء خلقتش (که آتش بود)
به آدم (علیه السلام) فخر نمود. آن دشمن خدا، پیشوای متعصبان و مقدم ترین متکبرین است که پایه عصبیت را بنا نهاد و در مقام جبروتی با خدا به نزاع افتاد و لباس عزت مصنوعی پوشید و لباس خضوع و بندگی را درآورد. آیا نمی بینید که خداوند به جهت تکبری که شیطان کرد چگونه کوچکش نمود و چگونه به جهت بلندگرایی، ساقطش کرد و او را در دنیا از مقام بندگیش راند و در سرای آخرت آتش دوزخ را برای او آماده کرد.
آزمایش خداوندی مخلوقات را و اگر خداوند می خواست که آدم (علیه السلام) را از نوری بیافریند که روشنایی آن دیده ها را برباید و زیبایی آن عقول آدمیان را خیره بسازد و او را چنان معطر نماید که نفس ها را بوی خوش و عطر او بگیرد، می توانست آدم را چنین بیافریند. اگر خداوند آن حضرت را چنین می آفرید، گردن ها در مقابل او خم می شدند و آزمایش فرشتگان به وسیله خلقت آن حضرت سبک می گشت. ولی خداوند سبحان مخلوقات خود را با بعضی از امور که اصل آن را نمی دانند، برای تمایز خوب از بد امتحان می نماید. همچنین به وسیله دستورات آزمایشی تکبر را از آنان نفی و غرور و خودخواهی را از آنان دور می سازد. توصیه به تجربه و عبرت گیری عبرت بگیرید از کاری که خداوند درباره شیطان انجام داد، زیرا عمل طولانی و کوشش جدی او را به جهت تکبر در یک ساعت (زمانی اندک) پوچ ساخت، در حالی که خداوند را شش هزار سال عبادت کرده بود، معلوم نیست که این مدت از سال های دنیا بود یا از سال های آخرت. کیست که بعد از شیطان، مانند معصیت شیطان را مرتکب شود و در پیشگاه خداوند سالم بماند؟! نه، هرگز خداوند سبحان بشری را به بهشت داخل نمی کند با داشتن گناهی که ملکی (شیطان) را به همان جهت از بهشت بیرون کرد. قطعی است که حکم خداوندی درباره اهل آسمان و زمین یکسان است و میان خداوند و هیج یک از مخلوقاتش رخصت و محبتی برای تجویز ورود به منطقه ای که آن را برای جهانیان تحریم فرموده، نیست.
برحذر داشتن اولاد آدم (علیه السلام) از شیطان بترسید ای بندگان خدا از دشمن خدا از این که بیماری خود را به شما سرایت دهد. و از این که با بانگ خویش شما را منحرف بسازد و سواران و پیاده های خود را به سوی شما تحریک نماید. سوگند به جانم، شیطان تیر تهدید را به طرف شما راست کرده و آن را برای شما سخت کشیده و از فاصله نزدیک به شما تیراندازی نموده است. اوست که گفته است:
(پروردگار من، به این سبب که تو مرا اغوا کردی (فریب دادی!!!) من هم در روی زمین برای فرزندان آدم (گناهان را) می آرایم و همه آنان را فریب می دهم) (این نابکار در اسناد اغوا به خدا) دور از واقع را به خدا نسبت داد و با پنداری خلاف حقیقت تیر به خلاء انداخت. شیطان را در این نابکاری، مردم رشک و حسد و دمسازان تعصب و سواران کبر و جاهلیت تصدیق نمودند. تا آنگاه که مردمی از شما که گریزان از شیطان بودند، گردن به فریبکاری او نهادند و طمعی که برای جلب شما داشت محکم گشت. با دگرگونی حال، رازهای پنهان در صحنه آشکار زندگی سر برآورد و او سلطه خود را بر شما مستولی ساخت و با لشکریانش با سرعت به سوی شما تاختن آورد، در نتیجه شما را در مغاره های ذلت و پستی فرود آوردند و در هلاکت گاههای نابودی وارد کردند، با نیزه ها که در چشمهایتان فرو کردند، با جراحتهای شدید که بر شما وارد نمودند و بریدن گلوها و در هم کوفتن سوراخ های بینی شما و کشاندن شما به کشتارگاه های شما و با راندن شما با مهارهای وصل شده به بینی هایتان به سوی آتشی که برای شما آماده شده است. در نتیجه این ملعون به دین شما جراحتی وارد کرد و در دنیای شما آتشی افروخت شدیدتر از آنان که با آنان عداوت دارید و بر آنان در حالت حمله و هجوم بسر می برید. پس تند و تیز به مبارزه با او برخیزید و برای راندن او نهایت کوشش را به کار ببرید. سوگند به عظمت خداوندی، شیطان به اصل نسب شما (که حضرت آدم (علیه السلام) است) فخرفروشی و به حیثیت شما اهانت کرد و نسب شما را پست خواند و سوارانش را به سوی شما جلب نمود و با پیادگانش سر راه شما را گرفت. در هر جایی به شکار شما دست می برند و بند بند انگشتانتان را می زنند. با هیچ چاره ای از حمله آنان جلوگیری نمی توانید کرد و با هیچ عزم و تصمیمی توانایی دفع آنها را ندارید. در منقطه ذلت و حلقه تنگنایی و عرصه مرگ و جولانگاه بلا گرفتارید. خاموش کنید آن آتش های عصبیت و کینه های جاهلیت را که در دل هایتان مخفی است، زیرا آن عصبیت در شخص مسلمان از وسوسه های شیطان و نخوتها و افسارها و دمیدن ها و تلقینات او است. تواضع و فروتنی را بر سر نهید و تکبر و نخوت را زیر پا محو نابود بسازید و خودپرستی و خودستایی را از گردن هایتان درآورید. فروتنی را مابین خود و دشمنتان شیطان و لشکریان او سنگری قرار بدهید، زیرا برای او از هر امتی سپاهیان و یاران و پیادگان و سوارانی است و مانند قابیل مباشید که به فرزند مادرش (برادرش هابیل) تکبر ورزید بدون فضیلتی که خدا به او داده باشد، جز این که او خدا را بزرگ پنداشت، زیرا حسد او را به عداوت با برادرش واداشت و تعصب در دل او آتش غضب را شعله ور ساخت و شیطان در بینی او از باد کبر دمید که پشیمانی را به دنبال داشت و گناهان قاتلان را تا روز رستاخیز به گردن او الزام نمود.
ترساندن مردم از کبر آگاه باشید که در ستمگری از حد گذشتید و در روی زمین فساد به راه انداختید. در این نابکاریهای نابخردانه خود را رویاروی خدا قرار دادید و برای پیکار با مومنین به مبارزه پرداختید. بترسید از خدا، بترسید درباره کبر تعصب و افتخار جاهلیت! زیرا آن دو مولد عداوت است و عامل دمیدن های شیطانی که اقوام و امتهای گذشته و قرون از بین رفته را به وسیله آنها فریب داد تا این که آنان در تاریکی های جهالت و در سیه چال های گمراهی شیطانی شتافتند در حالی که در رانده شدن به وسیله آن مطرود، مطیع و رام بودند. شیطان کاری را در پیش گرفته، که دل های مردم در تبعیت از آن مشابه یکدیگر گشتند و قرن ها پس از قرن ها از آن کار تبعیت نمودند و از تکبری پیروی کردند که سینه ها به جهت آن تنگ شدند. برحذر داشتن مردم از اطاعت بزرگان متکبر آگاه شوید، برحذر و بیمناک باشید از اطاعت آقایان و بزرگان خود- کسانی که از ارزش های واقعی حیثیت خود را بالاتر تلقی کردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند. زشتی کار خود را به خدا نسبت دادند! و درباره آنچه که خداوند با آنان انجام داده است، انکار ورزیدند. این همه (خطاکاریها) را در رویارویی جاهلانه و متکبرانه با قضاء خداوندی و پیروزی جستن بر نعمتهای او مرتکب شدند. این خودخواهان خودکامه، برپا دارنده پایه عصبیتند و ستون های فتنه و آشوب و شمشیرهای انتساب خویش به جاهلیت، پس به خدا تقوا بورزید و با نعمتها او تضاد نورزید و حاسدان آن فضل و احسان مباشید که به شما عنایت فرموده است. و اطاعت نکنید آن مدعیان اسلام را که با صفای درونی خود تیرگی های آنان را آشامیدید و با تندرستی های خود بیماریهای آنان را در هم آمیختید و باطل آنان را در حقتان داخل نمودید. آنان هستند پایه و بنیان فسق و همداستان های منکرین حقوق رسول خدا (صلی الله علیه و آله )و امام بر حق. شیطان، آنان را مرکبهای گمراهی برای تاختن اتخاذ کرد و لشکریانی که به وسیله آنان به مردم حمله می کند و ترجمان هایی که با زبان های آنان سخن می گوید، تا عقول شما را بربایند (یا برده خود سازند) و برای داخل شدن در چشمان شما تا چیزی را نبینید و دمیدن در گوش های شما تا چیزی را نشنوید. او شما را نشانه تیر خود قرار داده و محل کوبیدن پا و گرفتن دستش. عبرت اندوزی از گذشتگان عبرت بگیرید و تجربه بیندوزید از آنچه که پیش از شما متکبران امتها را گرفتار ساخت از غضب خداوندی و حملات و عذابها و کیفرهای سخت او. و پند بگیرید از خاک آلود شدن (با جایگاه های) صورتها و مواضع نهادن پهلوهای آنان. و به خدا پناه ببرید به خدا از اسباب تولید کبر همانگونه که از حوادث کوبنده روزگار به او پناهنده می گردید.
اگر بنا بود خداوند به بعضی از بندگانش رخصت بدهد که به او کبر بورزند، قطعا به پیامبران و اولیاء خاص خود اجازه می داد ولکن خداوند سبحان زشتی تکبر و خودپسندی را برای آنان ناپسند دانست و فروتنی را برای آنان پسندید، پس آنان گونه های خود را بر زمین چسبانیدند و صورتهایشان را به خاک مالیدند. و بال های خود را برای مومنین از روی تواضع گستردند، آنان مردمانی مستضعف بودند که با گرسنگی و انواع فقر آنان را آزمایش کرد و به مشقت و سختی مبتلا فرمود، در رویدادهای وحشتناک امتحان نمود و با ناگواریها تصفیه شان نمود. از روی نادانی به موارد فتنه و آزمایش در موقعیت بی نیازی ملاک خشنودی و ناخشنودی خداوندی را مال و اولاد تلقی نکنید. خداوند سبحان و باعظمت چنین فرموده است:
(آیا گمان می کنند این که ما به وسیله مال و فرزندان آنان را کمک می نماییم، و آنان را در وصول به خیرات سرعت می دهیم؟ (نه چنین است) آنان نمی فهمند). زیرا خداوند سبحان آزمایش می کند بندگان مستکبر خود را که در نزد خویشتن بزرگ و چشمگیرند!! به وسیله دوستان خود که در چشمان آن مستکبران بینوایانند. فروتنی پیامبران حضرت موسی بن عمران (علیه السلام) با برادرش هارون به فرعون وارد شدند در حالی که لباسی از پشم داشتند و عصایی به دست. آن دو بزرگوار به فرعون شرط کردند که اگر اسلام را بپذیرد، ملکی که در اختیار دارد برای او باقی بماند و عزتش پایدار. فرعون مستکبر (به قوم خود) چنین گفت:
(آیا تعجب نمی کنید از این که این دو نفر با حال فقر و ذلتی که دارند، برای من شرطی پیشنهاد می کنند که اگر آن را پذیرفتم (اسلام را قبول کردم) عزتم پایدار و ملک باقی بماند؟ آیا برای ادعای چنین مقامی شایسته نبود که دستبندهای طلا بر دست داشتند؟) این سخن باطل فرعون ناشی از باعظمت دانستن طلا و اندوختن آن و پست شمردن پشم و پوشیدن آن بوده است.
اگر خداوند سبحان می خواست برای آن پیامبرانی که مبعوث فرمود، خزانه های طلا و معادن طلای ناب را باز کند و همچنین به آنان کشتگاه های باغ ها را عطا فرماید و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین ها را با آنان همراه و همدم نماید، می توانست. اگر خداوند سبحان به انبیای خود، چنین امتیازاتی می داد، آزمایش ساقط می شد و پاداش باطل می گشت و اخبار پیامبران از بین می رفت و برای کسانی که دستورات خداوندی را پذیرفته بودند، پاداش های مردمی که از آزمایش های سربلند بیرون آمده بودند، واجب نمی گشت و مردم باایمان شایستگی پاداش انسان های احسانگر را نداشتند و الفاظ (چه زشت و چه زیبا) معانی حقیقی خود را ارائه نمی دادند. ولکن خداوند سبحان رسولان خود را در تصمیمهایی که برای ابلاغ دین خداوندی می گرفتند نیرومند ساخته و در پدیده های ظاهری که با چشمان حسی دیده می شوند، ناتوان نموده بود، با قناعتی که دل ها را پر می کرد و چشمها را بی نیاز می ساخت و با فقر و نیازمندی که آزار آن چشمها و گوش ها را پر می ساخت. و اگر پیامبران نیرومندانی بودند که کسی و یا مقامی نمی توانست قصد سوئی به آنان داشته باشد و دارای عزتی بودند که مورد ظلم قرار نمی گرفتند و ملکی داشتند که گردن های مردان به آن دراز می گشت و جهاز مرکبها برای حرکت به سوی آن بسته می شد، این نیرومندیها ایجاب می کرد که مردم از پیامبران به آسانی بپذیرند و در برابر آنان استکبار نورزند. و به آنان به جهت ترس مشرف و غالب، ایمان بیاروند، یا از جهت رغبت (به منفعت) به آن پیامبران بگروند. در این صورت نیتها (و هدف گیریها) در ایمان آوردن به پیامبران، مشترک و مخلوط به دو پدیده جلب سود و دفع زیان می گشت و اعمال نیکوی آن مردم تجزیه می شد به سودجویی و گریز از ضرر، و اجابت دعوت انبیاء. ولیکن خداوند سبحان خواست که پیروی از سولان او و تصدیق کتابهای او و خشوع به مقام ربوبی او و تمکین به امر او و تسلیم محض به اطاعت او، اموری خاص آن ذات اقدس باشد و با هیچ چیزی خارج از آن امور، آلوده نگردد. و هراندازه ابتلاء و آزمایش بزرگتر باشد پاداش و جزاء باعظمت تر می باشد.
کعبه مقدس مگر نمی بینید که خداوند سبحان فرزندان آدم (علیه السلام) را از اولین افراد آنان تا آخرین آنان از این دنیا به وسیله سنگهایی آزمایش کرده است که نه ضرری دارند و نه منفعتی و نه می بینند و نه می شنوند. این سنگها را خانه محرم (بیت الله الحرام) قرار داده که برای مردم جایگاه قیام و عبادت است. سپس خداوند متعال این بیت (کعبه) را در سنگلاخ ترین قطعه ای از زمین و کمترین آبادیهای دنیا از حیث مصالح ساختمانی و تنگترین دره ها از جهت وسعت قرار داد، در میان کوه هایی خشن و ریگهای نرم و چشمه هایی کم آب و آبادیهایی از هم گسیخته که در آن سرزمین نه شتری فربه می شود و نه اسبی و گوسفندی. سپس خداوند متعال فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) را امر فرمود که اطراف بدن های خود را به طرف او بگردانند. با این دستور، کعبه جایگاهی برای سود بردن فرزندان آدم (علیه السلام) از سفرهای خود و آخرین منزلگه برای باراندازی آنان است. میوه های عالی (یا باطن) دل ها از بیابان های خشک و بی آب و علف و دور از کعبه و دره های عمیق واقع در میان کوه ها و از جزیره های از هم گسیخته دریاها به سوی مکه مشتاقانه حرکت می کنند تا دوش های خود را در نهایت خضوع حرکت بدهند، تهلیل می کنند (لااله الاالله می گویند) و بر قدمهایشان در حالت ژولیده و خاک آلود برای آن می دوند. در حالی که پیراهن های خود را به پشت انداخته و با رها کردن موها به حال خود در حال احرام، زیبایی خلقت خود را مشوه نموده اند (بر هم زده اند) برای برآمدن از عهده ابتلایی عظیم و امتحانی شدید و آزمایشی آشکار و تصفیه کامل. خداوند عمل حج را سبب نزول رحمت خود قرار داده و موجب وصول به بهشت برینش. و اگر خداوند سبحان خانه محترم و مشاعر (جایگاه های خاص عبادت) باعظمت خود را در میان باغ ها و رودخانه ها و زمین هموار و صاف و درختستان با میوه های دسترس و منازل متصل به یکدیگر و آبادیهای پیوسته به هم و میان گندمزار و باغ های سبز و باطراوت و کشتگاه هایی که پیرامون آن باغ ها کشیده شده و زمین های گسترده پر باران و گلستان ها و زراعتهای تر و تازه و شکوفا و راه های آباد قرار می داد، پاداش چنین عمل بااهمیتی به جهت ناچیزی ابتلاء کوچک می گشت. و اگر بنیادی که مکه را بر آن نهاده و سنگهایی که دیوارهای خانه خدا به وسیله آنها بالا رفته است از زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنایی ساخته شده بود، ورود و گلاویزی شک و تردید را در سینه ها سبک و آسان می ساخت و تلاش شیطان را برای گمراه کردن مردم باایمان از دل ها ساقط می کرد (زیرا احتیاجی به آن نمی ماند) و اضطراب تردید را از مردم منتفی می ساخت. ولکن خداوند متعال بندگانش را با انواع شداید آزمایش می کند و به انواع مجاهدتها متعبد می سازد و به اقسام ناملایمات مبتلا می نماید، برای بیرون راندن تکبر از دل ها و برقرار ساختن خضوع و تسلیم در نفوس آنان، و این آزمایش ها و ابتلاءها را درهایی باز برای فضل و احسان و وسایل آماده برای عفو و بخشش قرار می دهد.
بازگشت به برحذر بودن برحذر باشید از خدا، بترسید از خدا، درباره نتایج دنیوی ظلم و وخامت اخروی آن و بدی عاقبت کبر، زیرا کبر دام بزرگ و گسترده شیطان و ابزار بزرگ حیله های او است که همانند زهرهای کشنده که در بدن انسان ها نفوذ می کند، در دل های مردان وارد می گردد. شیطان در کارهای خود علیه فرزندان آدم هرگز ناتوان نشود و کسی را از روی خطا رها نکند، نه عالمی را به جهت علمش و نه بینوایی را که لباس فقر پوشیده است. و خداوند متعال بندگان باایمان خود را از فریبکاریهای شیطان محفوظ و مصون می دارد به وسیله نمازها و زکات دادن ها و تحمل مشقت به وسیله روزه گرفتن در روزهای مقرر (رمضان مبارک) و برای ایجاد آرامش در اعضای آنان و برای خاشع نمودن چشمان و رام کردن نفس ها و تواضع دل ها و از بین بردن تکبر در وجود آنان. و به جهت مالیدن چهره های نازنین به خاک از روی تواضع و چسباندن اعضای شریف بر زمین برای احساس حقارت در بارگاه الهی و چسبیدن شکمها به پشتها به جهت روزه داری برای دریافت ذلت، به اضافه این امتیاز در زکات که محصولات مفید زمین و غیر آن صرف مستمندان و فقرا می گردد. فضایل واجبات بنگرید در این کارها (که به عنوان دستورات خداوندی انجامی می دهید) که چگونه شاخ ها و دیگر جوانه های فخر را که در درون آدمی سر می کشند، ریشه کن می کند و از سر برآوردن نمودهای خودپسندی جلوگیری می نماید.
من (در سرگذشت انسان ها) نگریستم و کسی را از عالمیان ندیدم که به چیزی تعصب بورزد مگر این که مستند به علتی باشد که می تواند نادان ها را به اشتباه بیندازد، با مستند به یک دلیل (ظاهری) باشد که عقول مردم احمق را به بازی بگیرد مگر شما، زیرا شما به امری تعصب می ورزید که برای آن هیچ سبب و علتی دیده نمی شود. شیطان که برای آدم (علیه السلام) تعصب به خرج داد، به جهت اصل خلقتش بود که با تمسک به آن در اصل آفرینش آدم (علیه السلام) طعنه زد و گفت:
من از آتش هستم و تو از گل. تعصب در مال و اما توانگران از خودکامگان امتها، آنان به موقعیتهایی که نعمتهای خداوندی نصیبشان کرده بود، تعصب ورزیدند و گفتند:
(اموال و اولاد ما بیشتر از دیگران است و ما عذاب نخواهیم گشت.) پس اگر ناچار از تعصب هستید، عصبیت خود را برای اخلاق نیکو و کردارهای پسندیده و امور زیبا قرار بدهید که خاندان های اصیل و بزرگمنش عرب و روسای قبایل به آن موصوف بودند:
تعصب به داشتن اخلاق مرغوب عقلا، و آرمان های بزرگ و درجات بالای ارزش ها و آثار پسندیده که از خود به یادگار می گذاشتند. پس تعصب بورزید به خصلتها و عادات پسندیده مانند حمایت و حفظ حقوق همسایگی و وفا به پیمان و اطاعت نیکوکار و مخالفت با خودخواهی و فراگرفتن فضل و فضیلت و بزرگ شمردن معصیت قتل نفس، و انصاف به خلق و فرو بردن غضب و پرهیز از فساد در روی زمین.
بترسید از آن عذابهایی که بر اقوام و مللی پیش از شما در نتیجه اعمال زشت و کارهای ناشایست فرود آمد. حالات آنان را در نیکی ها و بدیها متذکر شوید و بترسید از اینکه همانند آنان باشید. و هنگامی که در حالات نیک و بد آنان اندیشیدید، اموری را عهده دار شوید که عزت را ملتزم وضع زندگی آنان ساخت و دشمنانشان را دور ساخت و عافیت و آسایش را بر آنان گسترش داد و نعمت را برای آنان مطیع ساخت و کرامت انسانی طناب خود را برای همه آنان وصل نمود، و آن:
اجتناب از جدایی و پراکندگی بود و التزام به انس و الفت و یکدیگر را به آن توصیه نمودن. و از هر کاری که پشت آنان را شکست و قدرتشان را به ناتوانی مبدل ساخت (عوامل شکست و ناتوانی آن اقوام و ملل) بپرهیزید. و از کینه ها و عداوتهایی که در دل هایشان جای گرفته بود و خصومتهایی که در سینه ها موج می زد و از پشت به همدیگر کردن نفوس و دست از کمک و تعاون با یکدیگر کشیدن بپرهیزید. بیندیشید در حالات مردمان باایمان که پیش از شما از این دنیا گذشته اند که چگونه زندگی را در حال تصفیه و ابتلا سپری کردند. مگر آنان سنگین بارترین مردم و جهادگرترین بندگان در هنگام بلا و مشقت پذیرترین اهل دنیا در تنگناهای حالات زندگی نبودند. فراعنه و طواغیت، آنان را به بردگی خود گرفتند و عذاب بدی به آنان دادند و تلخی ها را جرعه جرعه به آنان نوشاندند. روزگار آنان به این منوال در ذلت هلاکت بار و در فشار سخت مغلوبیت سپری می شد، نه چاره ای برای حفظ و نگهداری خویشتن از آن همه گرفتاریها داشتند و نه راهی برای دفاع از خویشتن. تا آنگاه که خداوند سبحان بردباری جدی آنان را در اذیتها و آزارهایی که در راه او محبت او می دیدند. و نیز این که ناگواریها را از بیم و هراس از مقام ربوبی تحمل می کردند، دید و به آنان از تنگناهای بلا فرجی عطا نمود و به جای ذلت و خواری عزت و در عوض ترس، امن و امان عنایت فرمود، در نتیجه پادشاهان و فرمانروایان و پیشوایان و پیشتازانی گشتند و کرامت خداوندی به درجه ای نصیب آنان گشت که حتی آن را در آرزوهای خود هم نمی دیدند. پس بنگرید به وضع آنان تا آنگاه که مردمشان اجتماع داشتند و تمایلاتشان با هم بود دارای دل های معتدل بودند و دستهای تکیه به هم داده و شمشیرهای به یاری هم کشیده شده و بینایی های تیزبین و تصمیمهای متحد. آیا آنان با چنین عواملی، سرورانی در پهنه زمین و سلاطینی بر گردن های عالمیان نبودند؟ حال بنگرید به سرنوشت آنان در آخر کارشان، در آن هنگام که جدایی میان آنان افتاد و انس و الفت به پراکندگی تبدیل گشت و اختلاف کلمه و اختلاف دل ها وارد جمع آنان گشت و در نتیجه به تیره های مختلف تقسیم شدند و در حال ستیزه گری با یکدیگر پراکنده شدند، خداوند لباس کرامتش را از پیکرشان بیرون آورد و طراوت و فراوانی نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان های اخبار آنان در میان شما برای عبرت گیری انسان های پندآموز مانده است.
عبرت گیری از امتها تجربه و عبرت بیندوزید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسراییل علیهم السلام که احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبیه به یکدیگر است مثل ها (امثال صفات شما با آنان). در وضع زندگی آنان بیندیشید، در حال تفرقه و پراکندگی. آن شبها که کسری ها و قیصرها مالکین آنان بودند و آنان را از مساکن و مزارع و مراتعی که داشتند و از دریای عراق (دجله و فرات) دور می ساختند و هم چنین آنان را از اماکن سرسبز و خرم به بیابان های بی آب و علف و جایگاه های وزش باد و تنگنای معیشت می راندند. و آنان را در احتیاج و فقر رها می کردند و دمساز شتران پشت ریش و پشمین (یا بی پشم). آنان ذلیل ترین امتها بودند از حیث خانه و کاشانه و خشکترین قرارگاه. به حمایت هیچ دعوتی که بتوانند به آن چنگ بزنند پناهی نداشتند و نه امیدی به سایه الفتی داشتند که به عزت آن تکیه کنند. احوال در اضطراب، و قدرتها مختلف، و کثرت پراکنده، در بلایی شدید و طبقاتی از نادانی! دخترانی که در میان آن قوم زنده به گور می شدند و بتهایی که پرستش می شدند و ارحام و خویشاوندانی که از هم می بریدند و غارتها و چپاولگریهایی از هر طرف به راه می افتاد.
نعمت وجود رسول خدا (صلی الله علیه و آله )بنگرید به موارد نعمتهایی که خداوند به وسیله برانگیختن رسولی به آنان عنایت فرمود. اطاعت آن مردم را به دینی که آورده جلب و محکم ساخت، و انس و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود. در این هنگام نعمت باکرامت خود را برای آنان بگستراند و نهرهای نعمتهایش را بر آنان به جریان انداخت و دین اسلام آنان را به فواید و نتایج برکات آن دین جمع نمود. پس در نعمت آن ملت (دین) غوطه ور گشتند و در طراوت عیش آن ملت شادمان گشتند. امور زندگانی در سایه یک سلطه پیروز برای آنان اعتدال یافت و موقعیت آنان در جانب عزت پیروز جایگیر گشت، و امور زندگی در مراتب بالایی از ملک ثابت به سوی آنان میل کرد. آنگاه آنان فرمانروایان جهانیان گشتند و پادشاهانی در پهنه زمین. حال امور کسانی را مالک شده اند که روزگاری بر آنان (مسلمانان) مالک بودند و احکام را در میان جمعی انفاذ می کنند که در میان خود آنان مقرر و اجراء می کردند. دیگر نیزه ای از آنان را برای شناخت تیزی و کندی و قدرت آن آزمایش نکردند و سنگی از آنان را برای شکستن نکوبیدند.
سرزنش گنهکاران آگاه باشید که دستهایتان را از طناب اطاعت کشیدید و پناهگاه خداوندی را که برای شما نهاده بود با احکام جاهلیت شکافتید. خداوند سبحان به جمعیت این امت احسان نمود و به برکت آن طناب الفت و وحدتی که برای پیوند آنان بسته بود حرکت کردند و در پناه حمایت آن، آرامش گرفتند. این الفت و وحدتی است که هیچ یک از مخلوقات ارزش آن را نمی داند، زیرا از هر ارزشی بالاتر و از هر مهمی باعظمت تر است. و بدانید شما بعد از هجرت (به سوی کمال) به شیوه اعراب بدوی پیوستید و پس از برادران و هم پیمانی، به احزاب مختلف مبدل گشتید. از اسلام به جز اسم آن، تعلقی ندارید و از ایمان نمی شناسید مگر صورتی از آن را. می گویید:
آتش را می پذیریم ولی ننگ را بر خود نمی گیریم! گویا شما می خواهید اسلام را به رویش واژگون کنید تا حرمت آن بشکند و پیمان آن را که خداوند برای شما قانون آن را در روی زمین وضع نموده و میان مردم وسیله امن برای شما قرار داده است نقض کنید! و قطعی است که اگر شما به سوی غیر اسلام بگرایید، اهل کفر با شما خواهند جنگید، سپس نه جبرییل و نه میکاییل کمک خواهند کرد و نه مهاجرین و انصار، مگر با کشیدن شمشیر و ضربه زدن به یکدیگر تا خداوند میان شما حکم کند. و شما درگذشتگان نمونه هایی را از غضب خداوند و کیفرهای کوبنده و حوادث نابودکننده و روزگارها و وقایع شدید و مهلک می دانید. پس تهدید خداوندی را از روی نادانی به گرفتاری خود در دست قدرت او و ناچیز انگاشتن کیفر او و احتمال ندادن غضب او دیر تلقی نکنید. زیرا خداوند سبحان مردم قرن گذشته را که پیش از شما زندگی کرده اند، لعنت نکرده است مگر به آن جهت که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. پس خداوند لعنت کرده ابلهان را به جهت ارتکاب گناهان و خردمندان را در نتیجه نهی نکردن گنهکاران از ارتکاب معاصی.
آگاه باشید که شما رابطه خود را با اسلام قطع نمودید و حدود آن را معطل کردید و احکامش را از بین بردید. آگاه باشید خداوند به من دستور داده به جهاد با اهل ستم و نقض بیعت و پیمان و با آنان که در روی زمین فساد به راه می اندازند. اما عهدشکنان، پس با آنان جنگیدم و با آنان که از حق منحرف شده اند مجاهدت کردم، و اما گمراهانی که از دین منحرف شدند، ناتوانشان ساختم. اما شیطان ردهه (ذوالثدیه رییس خوارج نهروان یا یکی از فرزندان شیطان) پس فریادی کار او را ساخت که اضطراب قلب و صدای سینه اش شنیده شد. تتمه ای از ستمکاران مانده است. و اگر خداوند برای حمله به آنان اجازه دهد، دولت را از آنان باز می گیرم، مگر عده ای که در اطراف زمین متفرق شوند.
شجاعت و فضل او من بودم که در دوران کوچکی، بزرگان و اقویای عرب را بر زمین زدم و شاخ های بالا آمده ربیعه و مضر را شکاندم. شما موقعیت و رابطه مرا با رسول خدا (صلی الله علیه و آله )از جهت خویشاوندی نزدیک و مقام و منزلت اختصاصی می دانید (و می دانید که) آغوش تربیت می گرفت در حالی که بچه ای کوچک بودم، مرا به سینه خود می چسباند و در رختخوابش جای می داد و جسد مبارکش را بر من مس می فرمود و عطر بدن شریفش را به مشام من می رساند. و گاهی چیزی را می جوید و آن را به من می خوراند. آن حضرت هیچ دروغی در سخن از من نشنید و خطایی در کاری از من نیافت. و خداوند متعال آن وجود نازنین را از موقعی که از شیر باز شد، شب و روز با یکی از بزرگترین فرشتگانش همراه فرمود که آن حضرت را در مسیر اکتساب صفات شریف و اتصاف به بهترین اخلاق دنیا قرار دهد. من همواره به دنبال او بودم همانگونه که بچه شتر به دنبال مادرش می رود. آن برگزیده خداوندی در هر روزی که می گذشت، پرچمی (علمی) از اخلاق برای من می افراشت و دستور می داد که تبعیت از او نمایم و در هر سال در کوه حرا مجاور می گشت، من او را می دیدم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روز اسلام و مسلمانی در هیچ خانه ای نبود غیر از خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله )و خدیجه و من سومین آنان بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر پیامبری را استشمام می کردم. من ناله شیطان را در آن هنگام که وحی به آن حضرت نازل شد، شنیدم. عرض کردم یا رسول الله چیست این ناله؟ فرمود:
ناله شیطان است که به جهت ناامیدی از این که عبادت شود سر داده است. تو می شنوی آنچه را که من می شنوم و می بینی آنچه را من می بینم، ولی تو پیامبر نیستی، بلکه تو وزیر من هستی و تو در مسیر خیر قرار گرفته ای.
و من با آن حضرت (صلی الله علیه و آله )بودم در آن موقع که قریش به نزد آن حضرت آمدند، و به او گفتند:
ای محمد (صلی الله علیه و آله )تو ادعای بزرگی به راه انداخته ای، چنان ادعایی که پدران و دیگر دودمانت مطرح نکردند، ما چیزی از تو مسالت می کنیم و اگر به ما پاسخ دادی و آن را به ما ارائه نمودی، می فهمیم که تو پیامبر و فرستاده خداوندی و اگر پاسخ ما را ندادی می فهیم که تو قطعا ساحر و دروغگویی. آن حضرت فرمود:
سوال شما چیست؟ آنان گفتند:
بخوان این درخت را تا از ریشه هایش کنده شود (و مجموع اجزایش) بیاید و در مقابل بایستد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله )فرمود:
خداوند بر همه چیز توانا است، آیا اگر خداوند این کار را برای شما کرد، ایمان می آورید و به (حق) شهادت می دهید؟ گفتند:
آری، آن حضرت فرمود:
من به زودی آنچه را می خواهید به شما نشان می دهم در حالی که می دانم شما به سوی خیر باز نخواهید گشت. و در میان شما کسی است که در چاه انداخته می شود و کسی است که احزاب تشکیل می دهد. سپس آن حضرت (صلی الله علیه و آله )فرمود:
ای درخت، به خدا و روز قیامت ایمان داری و می دانی که من رسول خدا هستم، با ریشه هایت از زمین درآی و با اذن خداوندی در برابر من بایست. سوگند به آن خدایی که او را بر حق برانگیخته است، آن درخت با ریشه هایش از جای کنده شد و به طرف رسول خدا حرکت کرد در حالی که صدایی مانند صدای وزش باد و به هم خوردن بال های پرنده داشت، مانند پرندگان در حالی که پر می زد، آمد و در مقابل آن حضرت ایستاد و شاخه بالایش را بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله )گسترد و بعضی از شاخه هایش را هم روی شانه من انداخت و من در آن حال در طرف راست آن حضرت ایستاده بودم. هنگامی که قوم قریش این معجزه را دیدند از روی خود بزرگ بینی و تکبر، چنین گفتند:
امر کن نیمی از این درخت بیاید و نیم دیگر بماند. حضرت به این خواسته آنان عمل کرد و به درخت امر فرمود. نیمی از آن درخت به طور شگفت انگیزتری از حالت اول و با صدایی شدیدتر به طرف پیامبر روی آورد و نزدیک بود به پیامبر خدا بپیچد. بار دیگر آن مردم از روی کفر و گردنکشی گفتند:
دستور بده این نیمه درخت برگردد به آن نیمه اش (تا به صورت اولیه اش برگردد). رسول خدا (صلی الله علیه و آله)امر فرمود:
نیمه درخت بر روی همان نیمه اول برگشت. من گفتم:
(لااله الاالله) (نیست خدایی مگر الله). من اولین مومن به تو هستم و من اولین کسی هستم که اقرار کرد به این که آنچه را که درخت امروز انجام داد، به امر خداوند تعالی و برای تصدیق نبوت و تجلیل و تعظیم سخن تو بود. در این هنگام همه آن قوم گفتند:
(این شخص، پیامبر نیست) بلکه ساحری است دروغگو که سحرش شگفت انگیز است و در این کار سبک دست (تردست). و آیا کسی جز این شخص (مقصودشان من (علی بن ابیطالب) بودم) وجود دارد که این ادعا و کار تو را تصدیق کند؟ و قطعی است، من از قومی هستم که سرزنش هیچ سرزنش کننده ای آنان را در راه خدا از کار باز نمی دارد. چهره آنان چهره باعظمت ترین راستگویان است و سخن آنان سخن نیکوکاران. شب بیدار، و هدایتگران روز. آنان هستند تسمک کنندگان به قرآن، که سنتهای خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله )را احیاء می کنند. نه تکبر می ورزند و نه بلند گرایانند و نه مردم را به زنجیر می کشند و نه فساد در روی زمین به راه می اندازند. دل های آنان در بهشت است و بدن های آنان در کار و کوشش.