خدمات تلفن همراه

قرآن تبيان- جزء 29 - حزب 57 - سوره ملک - صفحه 562


شروع جزء 29و حزب 57


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
1 -
آشنايى با اين سوره‌
اين سوره در شمار سوره‌ها، شصت و هفتمين سوره است كه در سال هفتم از بعثت و پس از سوره طور، در مكّه و كنار كهن‌ترين معبد توحيد و تقوا بر جان مصفاى پيامبر آزادى و عدالت فرود آمده است.

1 - نام اين سوره‌
فرمانروايى بر كران تا كران هستى در دست تواناى خداست، و او بر هر چيزى تواناست. اين سوره با اين فراز بلند و اين آيه آغاز مى‌گردد، و نام آن نيز از همين آغازين آيه آن دريافت مى‌شود كه مى‌فرمايد:
تبارك الّذى بيده الملك.
به اين سوره «مُنجيه» نيز گفته شده است، چرا كه هر كس هماره آن را تلاوت كند و با آن همراه و همدم باشد، او را از عذاب قبر نجات خواهد داد، چرا كه اين در روايت آمده است.
و نيز نام ديگرش «واقيه» است، چرا كه از پيامبر آورده‌اند كه فرمود:
انّها الواقية من عذاب القبر.(1)
تلاوت اين سوره انسان را از عذاب قبر پناه مى‌دهد و نگاه مى‌دارد.

2 - فرودگاه آن‌
همه مفسران و محدثان بر اين عقيده‌اند كه همه آيات اين سوره مباركه در مكّه و در كنار خانه خدا بر قلب نورانى پيامبر مهر و روشنايى فرود آمده است.

3 - شمار آيه‌ها و واژه‌هاى آن‌
از ديدگاه قاريان مكّه و پاره‌اى از قاريان اخير مدينه، اين سوره داراى 31 آيه است، امّا ديگر قاريان، آيات آن را 35 آيه به شمار آورده‌اند، و دليل اين تفاوت ديدگاه آن است كه گروه نخست «قد جائنا نذير» را يك آيه شمرده‌اند، امّا ديگران آن را نصف آيه به حساب آورده‌اند.
گفتنى است كه اين سوره از 235 واژه و 1212 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن‌
درباره فضيلت اين سوره و پاداش تلاوت آن روايات متعددى رسيده است، كه براى نمونه به برخى از آن‌ها مى‌نگريم:
1 - از پيامبر گرامى آورده‌اند كه فرمود:
مَنْ قرأ سورة تبارك فكانّما احيا ليلة القدر.(2)
هر كس سوره «ملك» را آن گونه كه شايسته است تلاوت كند و در آن براى عمل بينديشد، بسان آن است كه گويى شب قدر را شب‌زنده‌دارى داشته است.
2 - و نيز آورده‌اند كه فرمود:
وددت أن تبارك الملك فى قلب كل مؤمن.(3)
دوست مى‌دارم كه سوره «ملك» در صفحه قلب همه مردم با ايمان و كمال‌جو ثبت شود.
3 - و نيز آورده‌اند كه فرمود:
انّ سورة من كتاب اللّه ما هى الاّ ثلاثون آية شفعت لرجل، فاخرجته يوم القيامة من النار، و ادخلته الجنة و هى سورة تبارك.(4)
در كتاب خدا سوره‌اى است كه تنها 30 آيه دارد و در روز رستاخيز با شفاعت خويش، تلاوت‌گران و عمل‌كنندگان به قرآن را از آتش دوزخ رهايى بخشيده و به بهشت پرطراوت و زيبا اوج مى‌بخشد، و آن سوره «ملك» است.
«ابن مسعود» آورده است كه: وقتى مرده‌اى را به قبر مى‌سپارند، از سمت پاى او فرشته عذاب وارد قبر مى‌گردد، امّا به او گفته مى‌شود: شما را بر كيفر او راهى نيست، چرا كه او سوره «ملك» را تلاوت مى‌كرد. فرشته عذاب از بالاى سر او وارد قبرش مى‌گردد،امّا زبان او به حركت مى‌آيد و مى‌گويد: شما را راهى براى كيفر اين بنده خدا نيست، چرا كه او به وسيله من سوره «ملك» را تلاوت مى‌كرد. آرى، اين سوره عذاب قبر را از انسان دور مى‌سازد. در تورات نيز نام بلند آن آمده است و هر كس شبان‌گاهان آن را تلاوت كند چنان است كه گويى آن را بسيار خوانده، و نيكو تلاوت كرده است.
4 - از امام باقر (ع) آورده‌اند كه فرمود:
سورة الملك هى المانعة، من عذاب القبر، و هى مكتوبة فى التوراة سورة الملك، و من قرأ فى ليلة فقد اكثر، و اطاب و لم يكتب من الغافلين...(5)
سوره «ملك»، سوره «مانعه» خوانده شده است، چرا كه از عذاب قبر جلوگيرى مى‌كند. اين سوره در تورات نيز به عنوان سوره «ملك» نوشته شده است و كسى كه آن را شايسته تلاوت كند و در معارف آن بينديشد، در شبانگاهى كه آن را خوانده، بسيار خوانده و پاكيزه تلاوت كرده و از غفلت زدگان به حساب نمى‌آيد.
آن‌گاه افزود: من پس از نماز عشاء و پيش از ركوع نافله آن را مى‌خوانم...
5 - و از حضرت صادق آورده‌اند كه فرمود:
من قرأ سورة تبارك... فى المكتوبة قبل أن ينام لم يزل فى امان اللّه حتى يصبح، و فى امانه يوم القيامة حتى يدخل الجنة ان شاء اللّه.(6)
هر كس در نمازش پيش از آن كه بخوابد، سوره «ملك» را تلاوت كند، آن شب را تا بامداد در امان خدا خواهد بود، و اگر هماره آن را بخواند، در روز رستاخيز در امان اوست تا به بهشت پر طراوت و نعمت خدا وارد گردد، انشاء اللّه.

5 - دور نمايى از مفاهيم آن‌
اين سوره مباركه كه سر آغاز جزء بيست و نهم از قرآن شريف و از سوره‌هاى مكّى است با نام بلند و ياد الهام بخش خداى فرزانه و بنده نواز آغاز مى‌گردد، آن‌گاه با طرح موضوع بسيار مهم فرمانروايى او بر كران تا كران هستى، يك سلسله از معارف و مفاهيم بلند و انسان‌پرور را به تابلو مى‌برد، و پس از آن با ترسيم وصف و ويژگى ديگر ذات بى‌همتاى او - كه بخشايندگى است - پايان مى‌گيرد.
اگر بر آن باشيم كه تابلويى كوچك از مفاهيم ارزشمند اين سوره را در چشم انداز خويش پيش از مطالعه آن قرار دهيم، با اين معارف و نكات روبه‌رو مى‌گرديم:
1 - جاودانگى ذات بى‌همتاى خدا،
2 - فرمانروايى و مالكيت او،
3 - دو معماى ناشناخته مرگ و حيات،
4 - فلسفه آزمون در زندگى انسان،
5 - راز نگونسارى و سقوط به دوزخ،
6 - گوشه‌اى از عذاب سهمگين رستاخيز براى كفرگرايان و اصلاح‌ناپذيران،
7 - پرتوى از پاداش پرشكوه خردمندان خداترس،
8 - پاداش‌ها در سراى آخرت بر اساس زندگى خردمندانه دنيا خواهد بود و نه...
9 - علم و آگاهى خدا،
10 - پرتوى از نعمت‌هاى او در زمين و زمان،
11 - آفرينش شگفت‌انگيز پرندگان و راز پرواز آنها،
12 - چرا اين همه خيره‌سرى و اصلاح‌ناپذيرى،
13 - يك سلسله پرسش‌هاى تفكرانگيز و بيدارگر،
14 - ترسيم جالبى از راز رستگارى حق‌طلبان و رمز تيره‌روزى حق‌ستيزان و ده‌ها نكته ظريفى كه خواهد آمد.


1 - با بركت است [نام‌] آن [خدايى‌] كه فرمانروايى [كران تا كران هستى‌] به دست اوست؛ و او بر هر چيزى تواناست.
2 - همان كسى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامين شما نيكوكارتريد؛ و اوست آن پيروزمند بسيار آمرزنده.
3 - همان كسى كه هفت آسمان را [به صورت‌] طبقه طبقه پديد آورد، در آفرينش [خداى‌] بخشاينده هيچ گونه ناهماهنگى نخواهى ديد؛ پس چشم [به سوى آسمان‌] بازگردان؛ آيا هيچ شكافى [در آن‌] مى‌نگرى؟!
4 - سپس دگرباره چشم [به سوى آن‌] بازگردان تا ديده‌ات رانده و درمانده به سوى تو برگردد.
5 - و بى‌ترديد نزديكترين آسمان [به زمين‌] را به [وسيله‌] چراغهايى آراستيم، و آنها را وسايل راندنى براى شيطان‌ها قرار داديم، و عذاب آتش افروخته را براى آنان آماده ساخته‌ايم.

نگرشى بر واژه‌ها
تبارك: اين واژه به مفهوم ماندگارى و جاودانگى و زوال‌ناپذيرى و خير و بركت آمده، و از ريشه «برك»، به مفهوم فرود پرنده بر زمين گرفته شده است.
طباقا: اين واژه را پاره‌اى مصدر، به مفهوم مطابقت و هماهنگى داشتن پاره‌اى با پاره‌اى ديگر گرفته‌اند؛ برخى نيز آن را جمع گرفته‌اند، بسان «جِمال» كه جمع «جمل» است.
تفاوت: اين واژه به مفهوم ناهماهنگى و پراكندگى آمده است.
فطور: اين واژه از «فطر» به مفهوم شكافتن از طول و نيز شكستن و فساد آمده است.
خاسى‌ء: به مفهوم ذليل و ورشكسته آمده است. پاره‌اى نيز آن را به مفهوم دورى از چيزى كه از آن دورى مى‌خواهد. و به سگ هنگامى كه گفته مى‌شود: «اخسأ» منظور اين است كه: دور شو!
حسير: خستگى و درماندگى؛ به همين جهت به شتر كندرو و وامانده نيز گفته مى‌شود.
سعير: آتش شعله‌ور.
اعتدنا: اين واژه در اصل «اعددنا» - به مفهوم آماده ساخته‌ايم - بوده است كه «دال» به «تاء» تبديل شده است.

تفسير
جاودانگى ذات بى‌همتاى خدا
در آغازين آيه اين سوره مباركه، قرآن شريف پس از ياد بلند و نام پرشكوه آفريدگار هستى، در اشاره به عظمت و بلندى مقام و قدرت بى‌همانند او، از جاودانگى و زوال ناپذيرى ذات بى‌همتايش خبر مى‌دهد و مى‌فرمايد:
تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ‌
پربركت و زوال ناپذير و جادوانه است آن كسى كه فرمانروايى كران تا كران هستى به دست تواناى اوست.
به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: بلند مرتبه و بزرگ است آن خدايى كه تدبير جهان به دست اوست، و ذات بى‌همتاى او و كارهايش از آنچه بر او نارواست برتر و بالاتر است.
امّا به باور پاره‌اى منظور اين است كه: بزرگ و جاودانه است آن خدايى كه سرچشمه هستى است.
از ديدگاه برخى منظور اين است كه: جاودانگى ذات بى‌همتا و صفات والاى خدا، به حق بزرگ و زوال ناپذير است، چرا كه اگر او نبود و چنين وصف و ويژگى‌هايى نداشت، كران تا كران هستى باطل و بيهوده و تباه بود. و اين بدان دليل است كه پديده و چيزى در جهان جامه هستى نمى‌پوشد، جز اين كه آن پديده بر اساس تقدير و اندازه‌گيرى آن پديدآورنده و نظام‌بخش فرزانه، جامه هستى پوشيده و جلوه‌اى از تدبير آشكار و نهان اوست.
و از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: بزرگ و پرشكوه است آن كسى كه همه بركت‌ها و نعمت‌ها از اوست، و بدين‌سان به ذات بى‌همتاى او تصريح نشده و تنها به اين نكته انديشاننده توجه داده شده است كه: بزرگ و با عظمت است آن ذات زوال ناپذيرى كه در خور ستايش و بزرگداشت واقعى است.
واژه «ملك» در آيه شريفه به مفهوم فرمانروايى گسترده و مالكيت تدبير و تقدير مى‌باشد و منظور آيه اين است كه: پربركت و زوال ناپذير است نام آن تدبيرگر والايى كه فرمانروايى كران تا كران هستى و تدبير امور و شئون آن به اراده حكيمانه و دست تواناى اوست.
وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ
و او بر هر چيزى تواناست.
او، هم مى‌تواند نعمت‌ها و موهبت‌ها را به بندگانش ارزانى دارد، و هم آنان را به خاطر ناسپاسى و گناه به كيفر كردارشان برساند.
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و او بر هر چيزى كه بايد توانا و دانا باشد، بر انجام آن تواناست. و اين بيان از اين آيه شريفه اخص است كه مى‌فرمايد:
و هو بكل شى‌ء عليم.(7)
و ذات بى‌همتاى او به هر چيزى داناست؛ چرا كه هيچ پديده‌اى در كران تا كران هستى نيست، جز اين كه براى ذات پاك او معلوم است و اين وصف نشانگر آن است كه خدا هماره به اين وصف و ويژگى آراسته است، نه اين كه چنين بوده است؛ چرا كه نمى‌توان او را به صفتى وصف نمود كه هماره در ذات او موجود نباشد.

دو معماى ناشناخته‌
آن‌گاه در اشاره به هدف آفرينش دو پديده شگفت‌انگيز و دو معماى ناشناخته مرگ و حيات مى‌فرمايد:
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ
همان خدايى كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا انسان‌ها ذات بى‌همتاى او را بشناسند و سپاس او را به جا آورند و او را آن‌گونه كه شايسته و بايسته است بندگى كنند.
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: آن خدايى كه مرگ را براى عبرت‌آموزى و عبرت‌اندوزى آفريد، و زندگى را براى بندگى و بهره‌ورى از آن و بر گرفتن توشه.
در مورد دليل تقدّم «مرگ» بر «حيات» در آيه، ديدگاه‌ها متفاوت است:
1 - به باور پاره‌اى اين تقدم بدان دليل است كه «مرگ» به قهر و خشم و نابودى نزديكتر است.
نظير اين مورد و اين آيه شريفه آن آيه است كه مى‌فرمايد:
... و يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذكور.(8)
فرمانروايى مطلق آسمانها و زمين از آن خداست؛ هر كه را بخواهد پديد مى‌آورد، و به هر كس بخواهد فرزند دختر مى‌بخشد و به هر كس بخواهد فرزند پسر مى‌دهد.
با اين بيان به باور برخى همان‌گونه كه در اين آيه دختر - كه در برابر پسر ناتوان است - مقدم شده است، در آيه مورد بحث نيز پديده مرگ كه به نابودى و زوال و فنا نزديكتر است پيش از پديده «حيات» آمده است.
2 - امّا از ديدگاه پاره‌اى ديگر، تقدم مرگ بر حيات بدان جهت است كه مرگ به خودى خود بر همه پديده‌ها نزديكتر و بر حيات مقدم است؛ چرا كه همه پديده‌ها در آغاز در حكم مردگان بوده‌اند و خدا آن‌ها را بر اساس تدبير و تقدير حكيمانه‌اش از خاك، و آن‌گاه از ديگر راه‌ها پديد آورده و به آنان حيات و هستى بخشيده است.
با اين بيان مى‌توان گفت كه مرگ بدان جهت كه نوعى امر عدمى است، بر حيات و زندگى، كه نوعى وجود است، مقدم مى‌باشد و به همين دليل در آيه، پيش از آن آمده است.
و شايد هم بدان دليل كه هماره در برابر ديدگان انسان‌ها باشد، تا دريابند كه سرانجام همه شورها و خروش‌ها و تلاش‌هاى سازنده و تخريبى و عادلانه و ظالمانه مرگ است و آن‌گاه پاسخگويى به عملكردها.
لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
آرى، او پديده مرگ و زندگى را آفريد تا شما انسان‌ها را بيازمايد كه كدامين شما نيكوتر و شايسته‌تر رفتار مى‌كنيد و از نظر عملكرد نيكوكردارتريد.
با اين بيان، او مرگ و حيات را آفريد تا شما را در پرتو آزادى و قدرت مقايسه و انتخاب، و آن‌گاه برنامه و مقررات و رواها و نارواها و فرمان‌ها و هشدارها بيازمايد، تا به شايستگان پاداش شايسته و به زشتكاران كيفر مناسب بدهد.
پاره‌اى برآنند كه منظور آيه اين است كه: او همان كسى است كه مرگ و حيات را پديد آورد، تا شما انسان‌ها را بدين وسيله بيازمايد كه كدامين‌تان بيشتر به ياد مرگ هستيد و خويشتن را با خودسازى و خودشكوفايى و پالايش و توبه براى ديدار آماده مى‌سازيد و بر مرگ ديگران شكيبايى پيشه مى‌سازيد.
و پاره‌اى ديگر بر آنند كه: او همان كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد، تا شما را بيازمايد كه كدام يك به انجام دستورات او كوشاتر و جدى‌تر، و بر دورى از آنچه نهى فرموده است دقيق و آماده‌تريد.
«ابوقتاده» آورده است كه از پيامبر گرامى از تفسير آيه پرسيدم، كه فرمود:
يقول: ايكم احسن عقلاً، ثم قال: اتمكم عقلاً، و اشدكم للّه خوفا، و احسنكم فيماامراللّه به و نهى عنه نظراً و ان كان اقلكم تطوعا.(9)
منظور آيه اين است كه: كدامين شما از نظر خرد و انديشه نيكوتر، و در توحيدگرايى و يكتاپرستى مسئول‌تر و پرواپيشه‌تر، و از نظر تعمق در فرمان‌ها و هشدارهاى خدا و معارف و مفاهيم كتاب پرشكوه او ژرفنگرتر و آگاه‌تر هستيد، گرچه عملكرد شما در بخش كارهاى مستحب كمتر باشد.
فرزند «عمر» آورده است كه: پيامبر گرامى آيه مورد بحث را تلاوت كرد و فرمود:
ايكم احسنكم عقلاً، و اورع عن محارم اللّه، و اسرع فى طاعة اللّه.(10)
منظور آيه اين است كه: تا شما را بيازمايد كه كدامين‌تان در خرد نيكوتر، و در پرهيز از محرمات خدا پرواپيشه‌تر و دقيق‌تر، و در انجام دستور او سريع‌تر و كوشاتريد.
و از «حسن» آورده‌اند كه مى‌گفت:ايّكم ازهد فى الدنيا و اترك لها.
تا كدامين شما در زندگى دنيا پارساتر و در ترك دنيادارى و دنياپرستى جدى‌تر و كوشاتريد.
وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
و او سخت شكست‌ناپذير و بسيار آمرزنده است.
آرى، او اگر بخواهد از گناهكاران و ظالمان انتقام‌گيرد و آنان را به كيفر بيداد و گناهانشان برساند، تواناست، و اگر هم بخواهد كسى را كه روى توبه به بارگاه او آورده است، ببخشد و او را بيامرزد بخشاينده و آمرزنده است.
پس از ترسيمى تكاندهنده از نظام مرگ و حيات، اينك در اشاره به نظام هستى و وصف ذات توانا و بى‌همتاى پديدآورنده و نظام‌بخش آن مى‌فرمايد:
الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً
همان خدايى كه هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه بر روى هم پديد آورد.
به باور پاره‌اى منظور از «طباق» در آيه تشابه مى‌باشد، كه در اين صورت مقصود اين است كه: همان خدايى كه هفت آسمان را به صورت مشابه و همانند هم از نظر نظم و ترتيب و هدفدارى و حكمت پديد آورد.
ما تَرى‌ فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ‌
در آفرينش آن آفريدگار دانا و توانا هيچ عيب و نقصى نخواهد بود، و هرچه بنگرى تفاوتى نخواهى يافت، و درخواهى يافت كه همان نشانه‌هاى نظم و حكمت و هدفدارى و ظرافت و شكوه و عظمت، در همه پديده‌ها هويداست؛ اگرچه اين پديده‌هاى بى‌شمار در ظاهر و صورت باهم متفاوتند.
از آيه شريفه اين نكته دريافت مى‌گردد كه: كفر و ناسپاسى و گناه و سركشى و ظلم و بيداد به خاطر همان تفاوتى عميقى كه با توحيد و پروا و عدالت و حق‌شناسى دارند، آفريده ذات بى‌همتاى او نبوده و كار بندگان بيدادگر و گناه‌ورز مى‌باشد.
به باور پاره‌اى منظور آيه اين است كه: هان اى فرزند انسان، نيك بنگر و بينديش تا دريابى كه در آفرينش آن‌ها هيچ عيب و انحراف و كجى و كاستى نيست، بلكه كران تا كران هستى با همه عظمت و بهت‌آورى‌اش راست و درست و حكيمانه است.
فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‌ مِنْ فُطُورٍ
بار ديگر به اين پديده‌هاى شگفت‌انگيز جهان هستى بنگر، و نيك در آنها نظر كن و بينديش، آيا هيچ شكاف و بى‌نظمى و اختلاف و بى‌هدفى در آن‌ها مى‌نگرى و مى‌يابى؟
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و به گونه‌اى پياپى و بى‌امان و با تدبر و تعمق و ژرف‌نگرى بسيار بر كران تا كران هستى و پديده‌هاى بى‌شمار آن بنگر و بينديش، آيا هيچ نشانى از بهم ريختگى و بى‌نظمى و فقدان تدبير و برنامه و هدفدارى مى‌نگرى؟
به باور «سفيان» منظور اين است كه: آيا در كران تا كران هستى نشانى از بى‌نظمى و گسيختگى مى‌يابى؟
و از ديدگاه «ابن عباس» و «قتاده»: آيا سستى و بى‌هدفى در پديده‌ها خواهى ديد؟

آن‌گاه در آيه بعد مى‌افزايد:
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ
دگرباره ديده‌بگشا، و جهان هستى را نيك بنگر، تا ديده‌ات رانده و درمانده از رسيدن به هدف به سوى تو باز گردد.
به باور برخى منظور اين است كه: و هر آنچه مى‌خواهى چشم باز كن و با دقت، كران تا كران هستى و پديده‌هاى آفرينش را بنگر تا ديده‌ات درمانده از رسيدن به هدف و غرق در بهت و حيرت از نظام شگفت‌انگيز آفرينش به سوى تو باز گردد.
گفتنى است كه در آيه، نگرش را به گونه‌اى تكرارى و پياپى اراده مى‌كند و نه درماندگى و نرسيدن به هدف را؛ و اين بسان همان جمله معروف است كه گفته مى‌شود: «لبيك و سعديك و...» و منظور اين است كه: هرگاه خدا را به راستى بخوانى، او شنوا و پذيرنده است، و هر دعايى را پس از پذيرش دعاى ديگر مى‌پذيرد.
«ابن عباس» مى‌گويد: منظور تكرار همان حقارت و واماندگى است، چرا كه هر كس چيزى را بارها و بارها مى‌طلبد و به آن دست نمى‌يابد، هربار از آن دور و وامانده شده است، و كسى كه بارها بر كران تا كران آفرينش مى‌نگرد تا بى‌نظمى و بى‌هدفى و نشانى از ضعف و ناتوانى و از هم گسيختگى بيابد و نمى‌يابد، هر بار دچار حقارت و واماندگى مى‌شود.
به باور «قتاده» منظور از «و هو حسير»، لنگ و وامانده و ناكام مى‌باشد، چرا كه به هدف و مقصد نرسيده است.

در آخرين آيه مورد بحث به نگرش بر آسمان زيبا و دل‌انگيز توجه مى‌دهد و مى‌فرمايد:
وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ‌
و ما نزديك‌ترين آسمان‌ها به زمين را به وسيله چراغ‌هاى پرفروغ و نور افشان آراستيم.
منظور از آسمان نزديك يا آسمان دنيا، همان آسمانى است كه مردم با چشمان غير مسلح آن را مى‌بينند، و واژه «مصابيح»، جمع «مصباح» به مفهوم چراغ و چراغ‌ها مى‌باشد و منظور از آن چراغ‌ها، ستارگان زيبايى هستند كه در شب‌هاى تاريك و پر ستاره بسان چراغ‌هايى روشن و روشنگر سوسو مى‌كنند و با نمايش وصف‌ناپذير و جالب خود حال و هوايى رؤيايى پديد مى‌آورند.
وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ‌
و آن‌ها را وسايل راندنى براى شيطان‌ها قرار داديم، كه براى استراق سمع به آسمان‌ها نزديك مى‌گردند.
در اين مورد «جبايى» مى‌گويد: از ستارگان جرقه‌هايى جدا مى‌گردد كه شيطان‌ها به وسيله همان جرقه‌ها به رگبار بسته مى‌شوند، امّا خود ستارگان، تا آن گاه كه پديد آورنده آنها اراده فرموده است، خواهند بود.
وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ
و ما براى اين شيطان‌ها، افزون بر آن وسايل راندن و دور ساختن، عذاب آتش افروخته را نيز فراهم ساخته‌ايم.
با اين بيان از آيه شريفه چنين دريافت مى‌گردد كه شيطان‌ها نيز بسان انسان‌ها به رعايت مقررات و قوانين موظف شده‌اند.


الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ
2 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ
3 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ
4 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1
وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ
5 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1
وَلِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ
6 -
6 - و براى آنان كه به پروردگارشان كفر ورزيدند، عذاب دوزخ است؛ و چه بد فرجامى است!
7 - هنگامى كه در آن [آتش شعله‌ور دوزخ‌] افكنده شوند، از آن [آتش ]كه در حال جوشش است خروشى [سهمگين ]مى‌شنوند.
8 - [آن خروش هراس‌انگيز به گونه‌اى است كه گويى‌] نزديك است از شدّت خشم [بر ستمكاران‌] پاره پاره گردد؛ هرگاه گروهى در آن افكنده شوند، نگهبانان آن، از آنان مى‌پرسند: مگر بيم دهنده‌اى براى شما نيامد؟!
9 - [آنان‌] مى‌گويند: چرا، بيم دهنده‌اى براى ما آمد، امّا [او را ]دروغگو انگاشتيم و گفتيم: خدا هيچ چيز فرو نفرستاده است [و ]شما تنها در [بيهوده بافى و ]گمراهى بزرگى هستيد!
10 - و گويند: اگر [پيام حق را] مى‌شنيديم يا خرد خود را به كار مى‌گرفتيم، [اينك ]در زمره دوزخيان نبوديم.
11 - آن گاه به گناه خود اقرار مى‌كنند، پس بر اهل آتشِ برافروخته، دورى از رحمت خدا باد.

نگرشى بر واژه‌ها
شهيق: اين واژه به مفهوم آخرين درجه صدا و فريادى است كه به ناگاه به صورت آواز و يا ناله از سينه بر مى‌خيزد. و نيز به صداى بريدن نفس به هنگام جان كندن، و نيز صداى خاصّ شدت يافتن و شعله‌ور شدن آتش به هنگام طلب هيزم و سوخت گفته مى‌شود. به همين تناسب است كه به صداى «عرعر» الاغ و يا گورخر نيز گفته مى‌شود.
به باور پاره‌اى «شهيق» به مفهوم صدايى است كه در سينه مى‌پيچد و «زفير» صدايى است كه در گلو مى‌پيچد.
فور: اين واژه به مفهوم خيزش و بلند شدن چيزى به سبب جوشيدن آمده است؛ نظير به جوش آمدن «ديگ». «فوّاره» نيز از همين ماده است، چرا كه آب از آن مى‌جوشد و به طرف آسمان بلند مى‌شود. همين گونه فوران و خيزش خون از زخم و يا دمل، و نيز فوران آب از زمين. و منظور از واژه «تفور» در آيه نيز به مفهوم جوشيدن هماره و پيوسته است كه در قالب فعل مضارع آمده است.
سحق: به مفهوم دور شدن آمده و در آيه شريفه تقديرى دارد كه اين گونه است: «اسحقهم اللّه اسحاقا و سحقا» خدا، آنان را از مهر و رحمت خويش سخت دور داشت.
با اين بيان در اين جا مصدر بر غير لفظ خود آمده؛ نظير اين آيه كه مى فرمايد: «و اللّه انبتكم فى الأرض نباتا»(11) و خداست كه شما را بسان گياه از زمين رويانيد. امّا اگر آن را «سحقته سحقا»بگيريم، منظور اين است كه: او را به گونه‌اى از اجزاى آن پراكنده و دور ساختم كه بسان غبارى پراكنده و دور شد.

تفسير
اگر خردورز بوديم اينك از دوزخيان نبوديم‌
درآيات پيش قرآن به شيطان‌هاى گمراه و گمراهگر هشدار داد، اينك در هشدارى سخت و تكاندهنده به كفرگرايان و حق‌ناپذيران و گمراهگران مى‌فرمايد:
وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ‌
و براى آن كسانى كه در برابر پروردگارشان به كفرانگرى و ناسپاسى پاى مى‌فشارند و يكتايى و بى‌همتايى او را انكار و به او كفر مى‌ورزند عذاب دوزخ است.
وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ
و براى كفرگرايان، آنجا، چه بد فرجام و جايگاهى است!
گفتنى است كه آن جايگاه و بازگشتگاه انسان در آيه شريفه به وسيله واژه «بئس» - كه براى نكوهش و مذمت به كار مى‌رود - وصف شده است، در حالى كه آن بازگشتگاه و يا هر كيفر خردمندانه و حكيمانه‌اى نيكو و سودبخش است و نه زشت و درخور نكوهش؛ چرا كه انسان را به تلاش و كوشش بر مى‌انگيزد تا از زشت‌كارى و ستم دورى جويد و به سوى ارزش‌ها و والايى‌ها شتاب گيرد.
با اين بيان مى توان «جايگاه» را با واژه «بئس» وصف كرد، امّا نمى‌توان كيفركننده ظالمان و گمراهان، يا فاعل «عقاب» و كيفر را بر اين قياس نمود و با اين واژه وصف كرد، چرا كه در اينجا، نكوهش به طور مستقيم به فاعل مى‌خورد؛ و روشن است كه حكمت و فلسفه كيفر عادلانه و انسانى براى كارهاى ناروا و ظالمانه، همان هشدار است كه خردمندان و خردوزران را از دست يازيدن به قانون شكنى و بيداد مانع مى‌گردد؛ براى نمونه هنگامى كه گفته مى‌شود: اگر كسى نماز خويش را نخواند و روزه نگرفت و حج نكرد و يا به گناه و زشتى دست يازيد، جايگاه او دوزخ است، همين هشدار، مكلف را به انجام فرايض و دورى گزيدن از حرام و ناروا ترغيب مى‌كند و او را از پايمال ساختن مقررات خدا و حقوق انسان‌ها، به تناسب ايمان و باور قلبى و عملى‌اش باز مى‌دارد.

آن‌گاه در اشاره به گوشه‌اى از آن عذاب و كيفر تكاندهنده سراى آخرت مى‌فرمايد:
إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ
هنگامى كه كفرگرايان و حق‌ناپذيران به آن آتش سوزان دوزخ افكنده مى‌شوند، از آن آتش شعله‌ور، صداى هراس‌انگيز و تكاندهنده‌اى بسان صداى جوشش و غليان ديگ را مى‌شنوند كه اين صدا بر ترس و هراس آنان مى‌افزايد.
به باور پاره‌اى: و آن آتش شعله‌ور و هراس انگيز، آنان را به جوشش و غليان مى‌آورد.

سپس مى‌افزايد:
تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ
آن خروش هراس انگيز به گونه‌اى است كه نزديك است از شدت خشم و غضب بر ستمكاران و حق‌ستيزان پاره پاره و متلاشى گردد؛ درست بسان ظرف بزرگى كه بر روى آتش بسيار پر حرارت و شعله‌ور قرار مى‌گيرد، كه از شدت جوشش و غليان فرياد مى‌كشد؛ به گونه‌اى كه گويى در حال انفجار است.
در آيه شريفه خداى دادگر، از شدت هيجان و غليان آتش، به عنوان خشم بر ظالمان و كفرانگران تعبير مى‌كند، و اين نشانگر خشم خدا بر آنان است و منظور اين است كه آنان با احساس درد و شدت عذاب تكه تكه و پاره پاره مى‌شوند.
در ادامه آيات مى‌فرمايد:
كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ
هرگاه گروهى از آنان بر آتش پرتاب گردند، نگهبانان آتش دوزخ از روى سرزنش و نكوهش از آنان مى‌پرسند كه: آيا پيام‌آور و هشداردهنده‌اى براى شما نيامد؟!
آيا كسى به سوى شما نيامد تا مقررات و پيام‌هاى خدا را به شما برساند و از آتش دوزخ هشدارتان دهد تا اينك گرفتار نگرديد؟

آن‌گاه پاسخ آنان را در برابر فرشتگان ترسيم مى‌كند كه:
قالُوا بَلى‌ قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‌ءٍ
چرا، بيم دهنده‌اى از سوى خدا به سراغ ما آمد و هشدارها داد، امّا ما پيام‌ها و هشدارهاى او را دروغ انگاشتيم، و نپذيرفتيم و به او گفتيم: كه خدا هرگز پيام و برنامه‌اى از آسمان فرونفرستاده و به كسى وحى نفرموده است، و هشدار شما پايه و اساسى ندارد.
إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ
آن‌گاه فرشتگان به آن تيره‌بختان مى‌گويند: اينك شما تنها در عذابى سخت و سهمگين جاى خواهيد داشت.
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و ما به آنان گفتيم: شما از مرز راستى و درستى عبور كرده و تنها در گمراهى بزرگى هستيد، كه ما را هشدار مى‌دهيد و بر اين انديشه هستيد كه خدا كتاب و برنامه فروفرستاده است.
و در ترسيم راز تيره‌بختى و گرفتارى خويش مى‌گويند:
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ
اگر ما در زندگى گوش شنوا داشتيم و پيام پيامبران را مى‌شنيديم و اگر در زندگى خردورز بوديم و به دور از تعصب و ديگر آفت‌هاى بيدارى و هشيارى و هدايت، خرد خود را به كار مى‌گرفتيم، اينك هرگز از دوزخيان نگونبخت نبوديم.
از پيامبر گرامى آورده‌اند كه فرمود:
ان الرجل ليكون من اهل الجهاد، و من اهل الصّلاة و الصيام، و ممن يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر و ما يجزى يوم القيامة الاّ على قدر عقله.(12)
كسانى هستند كه در زندگى دنيا به جهاد و دفاع برخاسته و نماز و روزه را ارج نهاده و به انجام رسانده‌اند و نيز به ارزش‌ها و والايى‌ها و قانون‌گرايى و عدالت فراخوانده و از قانون‌گريزى و گناه هشدار داده‌اند، امّا در روز رستاخيز بر همه اين كارهايشان به اندازه خردمندى و خردورزيشان در زندگى، پاداش داده مى‌شوند، و نه به اندازه انجام كارهايشان.
و نيز «انس بن مالك» آورده است كه: گروهى در حضور پيامبر از مردى به خوبى ياد كردند و او را به شايسته‌كردارى وصف نمودند، امّا آن حضرت به جاى پرسش از كارهاى شايسته او، فرمود: خرد آن بنده خدا چگونه است؟كيف عقل الرّجل؟
آنان گفتند: اى پيامبر خدا! ما از عبادت و تلاش او در انجام كارهاى شايسته سخن مى‌گوييم، امّا شما از عقل و خرد او مى‌پرسيد! چرا؟
قالوا: يا رسول اللّه! نخبرك عن اجتهاده فى العبادة و اصناف الخير و تسألنا عن عقله؟
آن حضرت فرمود:
انّ الاحمق يصيب بحمقه اعظم من فجور الفاجر.
رنج و مصيبتى كه به دليل سبك‌مغزى و كم‌خردى حكومت‌ها و تاريك‌انديشى جامعه‌ها دامانگير آنان مى‌گردد، بسيار بدتر و سهمگين‌تر از فسق و فجور بدكاران و گناهكاران است، و آنان را به رنج و انحطاط مى‌كشد!
آن گاه افزود:
و انّما يرتفع العباد غداً فى الدرجات و ينالون الزلفى من ربهم على قدر عقولهم.(13) و بر اين اساس است كه خداى فرزانه در روز رستاخيز مقام بندگان خود را بر اساس چگونگى خردمندى و خردورزى آنان اوج مى‌بخشد و آنان با اين ملاك و معيار به مقام قرب نايل مى‌آيند، نه بر اساس انجام نماز و يا گرفتن روزه يا انفاق و ديگر كارها:

آن‌گاه مى‌افزايد:
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ‌
اين‌جاست كه دوزخيان تيره‌بخت به گناه‌خويش اعتراف مى‌كنند، امّا اين اقرار و اعتراف، ديگر سودى برايشان نخواهد داشت.
واژه «اقرار» از ريشه «قر»، «يقر»، «قراراً» آمده كه به مفهوم «ثبات» است.
و واژه «اعتراف» از «معرفت» بر گرفته شده و واژه ذنب «مصدر» است، كه نه به صورت تثنيه بسته مى‌شود و نه جمع؛ و هنگامى كه به صورت «ذنوب» آمد، نشانگر تفاوت و اختلاف در جنس گناهان است و نه شمار آن‌ها.
در ادامه آيه مى‌فرمايد:
فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ
پس بر اين دوزخيان و اهل آتش شعله‌ور، دورى از رحمت و مهر خدا باد.
اين فراز از آيه در حقيقت نفرينى است بر آنان و منظور اين است كه: اينك كه چنين است خدا آنان را از مهر و رحمت خود دور سازد و به عذاب دوزخ گرفتارشان كند.

پرتوى از آيات‌
درآياتى كه گذشت دو نكته بسيار دقيق و سرنوشت ساز درخور بازنگرى ديگر است:

1 - مصاحبه با دوزخيان‌
از آياتى كه گذشت قرآن شريف، مصاحبه كوتاه، امّا تكاندهنده و درس‌آموزى را از دوزخيان به تابلو مى‌برد و روشنگرى مى‌كند كه آنان چگونه پس از ورود به آتش شعله‌ور دوزخ، از سوى فرشتگان و نگهبانان آتش مورد پرسش قرار مى‌گيرند و در پاسخ آنان، به راز سقوط خويش در دوزخ انگشت مى‌گذارند و به صراحت اعتراف و اقرار مى‌كنند كه مهم‌ترين راز نگونسارى و سقوط آنان به آتش شعله‌ور دوزخ، آن بود كه در زندگى دنيا خرد خويش را به كار نينداخته و خردمندانه و خردورزانه زندگى نكره اند!
و آن گاه با حسرت و افسوسى جانكاه آه مى‌كشند كه: اگر ما نيز در زندگى خويش گوش شنوا و چشم بينا و انديشه پويا و خردِكوشا و دل‌حق‌پذير داشتيم و مى‌انديشيديم و خردمندانه زندگى مى‌كرديم، اينك از دوزخيان تيره بخت نبوديم.
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ(14)

إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَهِیَ تَفُورُ
7 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6
تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ
8 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6
قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ
9 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6
وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ
10 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6
فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِیرِ
11 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ
12 -
12 - به يقين آن كسانى كه در نهان از پروردگار خود مى‌ترسند، آمرزش و پاداش پرشكوهى خواهند داشت.
13 - و [براى خداى دانا و آگاه، اگر] سخن خود را نهان داريد، يا آن را آشكار سازيد، [يكسان است؛ چرا كه‌] در حقيقت او به [رازهاى نهفته در ]ژرفاى سينه‌ها داناست.
14 - آيا آن كسى كه [كران تا كران هستى را] آفريده است، [راز سينه‌ها را ]نمى‌داند؟! با اين كه او همان [خداى‌] دقيق و آگاه است.
15 - اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد؛ پس در كرانه‌هاى آن گام سپاريد و از روزى او بخوريد؛ و [رستاخيز و ]برانگيخته شدن [همگان ]به سوى اوست.
16 - آيا از آن كسى كه در آسمان است امنيت يافته‌ايد كه شما را در [قعر] زمين فرو برد، آن گاه ناگهان [زمين‌] به لرزه در آيد؟
17 - آيا از آن كسى كه در آسمان است امنيت يافته‌ايد كه تندبادى از ريگ بر [سر ]شما فرو فرستد؟ آن گاه به زودى خواهيد دانست كه هشدار دادن من چگونه است!
18 - و بى‌گمان كسانى كه پيش از اينان بودند [پيام رسانان خدا را ]دروغگو شمردند؛ پس [نيك بينديشيد كه عذاب و] انكار من [در برابر عملكرد ظالمانه آنان ]چگونه بود!
19 - [آيا در نشانه‌هاى قدرت خدا نينديشيده‌] و آيا به پرندگان بر فراز سرشان ننگريسته‌اند كه [چگونه گاه‌] بال مى‌گسترند و [گاه ]بال مى‌زنند؟! جز خداى بخشاينده [هيچ كس‌] آن‌ها را [در سينه آسمان‌] نگاه نمى‌دارد؛ بى‌گمان او بر هر چيزى بيناست.
20 - آيا آن كسى كه خود براى شما [بسان‌] سپاهى است، [و] جز خداى بخشاينده شما را يارى مى‌رساند، كيست؟ كفرگرايان [و حق‌ستيزان‌] جز گرفتار فريبى [بزرگ ]نيستند.
21 - آيا آن كسى كه اگر [خدا رزق و] روزى خود را از [ شمامردم ]باز دارد، به شما روزى مى‌رساند، كيست؟ [به راستى آيا جز او روزى رسانى هست؟ روشن است كه هرگز؛] بلكه آنان در سركشى و حق‌گريزى خيرگى مى‌كنند.

نگرشى بر واژه‌ها
لطف: اين واژه در مورد خدا به مفهوم مهر و رحمت و لطف و مدارا آمده است.
لطيف: اين واژه از ماده «لطف» بر گرفته شده، و در مورد خدا به مفهوم رفق و مهر و مدارا نمودن او در حق بندگان خود آمده است.
ذلول: به مركب رام - كه در سوارى سركشى و چموشى نمى‌كند - گفته مى‌شود.
مناكب: اين واژه جمع «منكب» به مفهوم اوج و شانه و بلندى هر چيزى آمده است، امّا وقتى گفته شد:«مناكب زمين» منظور سطح زمين و روى آن است.
نشور: به زنده شدن، و زندگى پس از مرگ و جهان ديگر گفته مى‌شود. به همين جهت واژه «نشر» به مفهوم زنده شد، و «انشره‌الله» به معناى «او را زنده ساخت»، آمده است.
حاصب: اين واژه به مفهوم سنگ هايى‌است كه پى در پى افكنده مى‌شوند و نيز به مفهوم ريگ و يا سنگريزه‌اى است كه با آن، ديگرى را مى زنند، و نيز به مفهوم تندبادى كه سنگريزه و ريگ با خود مى بارد، آمده است‌
صف: چيدن و قرار دادن چيزى بر خط راست به صورت پياپى.
قبض: جمع كردن پديده‌هايى كه گسترده‌اند، و نيز به مفهوم باز بودن آمده است.

تفسير
پاداش پرشكوه خداترسان راستين
در آيات پيش خداى فرزانه به حق ناپذيران و ظالمان هشدار داد، اينك در ترسيم پاداش پرشكوه كسانى كه به راستى از او حساب برند و مسئولانه زندگى كنند، مى فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ
بى‌گمان آن كسانى كه در نهان از پروردگارشان مى‌ترسند، براى آنان آمرزش و پاداشى پرشكوه خواهد بود.
روشن است كه منظور از ترس و هراس از خداى دادگر، ترس از كيفر و عذاب او براى ستمكاران و قانون‌شكنان و پايمال‌كنندگان حقوق و حرمت انسان‌ها و مقررات خداست، و نه ترس از ذات بى‌همتاى او؛ و ثمره اين ترس و پروا نيز اين است كه خداترس از سويى به وظائف خويش عمل مى‌كند، و از دگر سو در نهان و آشكار از او حساب مى‌برد و گناه نمى‌كند و آن گاه در خور پاداشى پرشكوه مى‌گردد.
نكته ديگر اين است كه ترس در نهان، خداشناسى و پرواى خالص است و از هر گونه سوداگرى و رياكارى به دور مى‌باشد و در خور پاداش بسيار، وگرنه ترس در آشكار و دورى جستن از گناه در برابر چشم ديگران چندان هنرى نيست.
پاره‌اى برآنند كه منظور آيه اين است كه: به يقين آن كسانى كه از پروردگار خويش - كه او را نديده‌اند - مى‌ترسند، و به خاطر ترس از عذاب و كيفر عادلانه و حكيمانه او از گناه دورى مى‌جويند، براى آنان چنين آمرزش و پاداشى است.
پاره‌اى ديگر برآنند كه منظور آيه اين است كه: بى‌گمان آن كسانى كه از پروردگار خود مى‌ترسند و در جايى كه هيچ آفريده‌اى آنان را نمى‌بيند گناه نمى‌كنند، براى آنان آمرزش و پاداشى پر شكوه خواهد بود، و اين بدان دليل است كه بيشتر گناهان و قانون‌شكنى‌ها در نهان و پشت پرده انجام مى‌شود، و اين خداترسان واقعى، در نهان از زشت‌كارى و گناه دورى مى‌جويند تا ذات بى‌همتاى او را كمتر از مخلوق قرار ندهند. و روشن است كه وقتى كسى در نهان از او حساب برد و گناه نكرد، در آشكار گناه نمى‌كند تا افزون بر خشم خدا، خشم و نارضايتى بندگان او را نيز بر ضد خود برانگيزد.

آن گاه در هشدار به گناهكاران و ظالمانى كه با مخفى‌كاريها دست به گناه و ستم مى‌يازند، مى‌فرمايد:
وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ‌
اگر سخن خود را نهان داريد و يا آشكار سازيد، براى خداى آگاه و دانا يكسان است،
إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
چرا كه او به رازهاى نهفته در ژرفاى سينه‌ها داناست.
آرى، او بر انديشه‌هاى مترقى و نيت‌هاى خالص مردم با ايمان، و نيز نفاق و رياكارى و سوداگرى بازيگران و نفاقگرايان داناست، از اين رو مى‌خواهيد گفتار و انديشه خود را بيان كنيد و مى خواهيد نهان داريد، خدايى كه به رازهاى سينه‌ها داناست، بى‌گمان به رازهاى نهفته در سخنان شما نيز داناست.
«ابن عباس» در اين مورد آورده است كه: پاره‌اى از مردم سست ايمان و دو چهره، گاه از پيامبر گرامى بدگويى و عيب‌جويى مى نمودند، كه فرشته وحى پيامبر را از گفتار آنان آگاه ساخت؛ از اين رو آنان به يكديگر گفتند كه آنچه در مورد پيامبر مى خواهيد بگوييد، آن را نهان داريد و بلند و آشكار نگوييد تا به گوش آن حضرت يا خاندانش نرسد!
درست آن‌گاه بود كه اين آيه بر قلب مصفاى آن بزرگوار فرود آمد كه: و اسرّوا قولكم او اجهروا به...

در سومين آيه مورد بحث در قالب پرسشى انديشاننده، روشنگرى مى كند كه:
أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ‌
آيا آن خدايى كه كران تا كران هستى را آفريده است، راز سينه‌ها و يا مفهوم نهانى سخنان را نمى‌داند و از حال شما آگاه نيست؟
در تفسير آيه ديدگاه‌ها متفاوت است:
1- به باور برخى منظور اين است كه: آيا آن قدرتى كه سينه‌ها را آفريده است، نمى‌داند كه در اعماق آن‌ها چيست؟
2 اما به باور برخى ديگر، آيا آن خدايى كه انسان را پديد آورده است، نمى داند كه چه رازى در دل نهان مى‌دارد؟
3- و از ديدگاه پاره‌اى منظور اين است كه:آيا خدا آفريده و مخلوق خود را نمى‌شناسد و از آن بى‌خبر است.
گفتنى است در دو ديدگاه اول و دوم، «من» در آيه شريفه به مفهوم «آفريدگار» آمده است، اما در ديدگاه سوم به مفهوم آفريده.
وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
با اين كه او دقيق و آگاه است.
در تفسير واژه «لطيف» ديدگاه‌ها متفاوت است:
1- به باور برخى منظور اين است كه: خدا به تدبير امور بندگان خود دقيق است، و با ظريف‌ترين و لطيف‌ترين سبك و شيوه كار آنان را تدبير مى كند؛ به گونه‌اى كه به كسى ذره‌اى ستم روا نمى‌دارد؛ چرا كه ظرافت و لطافت تدبير همان تدبير نافذ و دقيقى است كه حقوق و حرمت هر كسى رعايت گردد و به كسى ستم نشود.
2 - پاره‌اى برآنند كه واژه «لطيف» به مفهوم كسى است كه در ظرافت و لطافت تدبير در اوجى قرار دارد كه كسى به آن مرحله راه نمى‌يابد.
گفتنى است واژه «لطيف» بر وزن «فعيل»به مفهوم اسم فاعل آمده است، درست بسان دو واژه «قدير» و «عليم» كه به مفهوم قادر و عالم آمده‌اند.
3- و از ديدگاه برخى واژه «لطيف» به مفهوم لطف كننده است، بسان واژه «مبدع» كه به معنى ابداعگر آمده است؛ و خدا بدان دليل لطيف است كه در برابر وظائف و تكاليفِ اندكى كه براى بندگان مقرر داشته است،پاداشى پرشكوه به آنان ارزانى مى‌دارد.

در ادامه آيات، قرآن شريف به ترسيم پرتوى از نعمت‌هاى خدا به بندگان مى‌پردازد و مى‌فرمايد:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً
او همان كسى است كه زمين را براى شما رام گردانيد تا بر روى آن هر آنچه مى خواهيد انجام دهيد.
به باور برخى منظور اين است كه:او همان كسى است كه زمين را براى شما رام ساخت تا رفتن و انجام كار بر روى آن راحت و آسان باشد.
و پاره‌اى نيز واژه «ذلول» را به مفهوم آماده براى تصرف و بهره‌بردارى و كشاورزى و آبادانى معنا كرده‌اند كه دراين صورت منظور اين است كه: او همان كسى است كه زمين را براى شما رام ساخت تا بر روى آن راه برويد و براى بهره‌ورى از آن به كشاورزى و دامدارى و كارهاى صنعتى بپردازيد.
فَامْشُوا فِي مَناكِبِها
پس بر شانه‌هاى زمين و بر روى آن گام سپاريد و در راه‌ها و دره‌هاى آن، و هر كجا مى‌خواهيد برويد.
به باور «ابن عباس» و «قتاده» منظور اين است كه: و بر فراز كوه‌هاى آن گام سپاريد؛ چراكه واژه «منكب» به مفهوم اوج و بلنداى هر چيز است.
با اين بيان اگر اين فعل امر و دستور گام سپردن در زمين را به مفهوم فرمان بگيريم، منظور اين است كه: پس در راه اطاعت و عبادت خدا گام سپاريد؛ اما اگر نه به مفهوم فرمان، بلكه به مفهوم اباحه بگيريم، منظور از آن، تشويق مردم به سوى تجارت و خريد و فروش و يافتن رزق و روزى و كسب سود است.
وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ‌
و از روزى‌هاى پروردگارتان - كه در كران تا كران زمين و كوه‌ها و بر فراز درختان و در دل زمين رويانيده است - بخوريد كه برايتان حلال و رواست.
وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ
و بدانيد كه رستاخيز و برانگيخته شدن همگان به سوى داورى و حكم اوست.
پاره‌اى برآنند كه: و بدانيد كه رستاخيز و زنده نمودن همگان، براى حسابرسى است، و تنها اوست كه زنده مى‌كند و بر پديدآوردن رستاخيز تواناست.

در آيه بعد خداى فرزانه به هشدار كفرگرايان پرداخته و آنان را از دست يازيدن به گناه و زشتى و انكار نقش تربيتى و پروردگارى ذات بى همتاى او برحذر مى‌دارد و مى‌فرمايد:
أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ
آيا به راستى شما خود را از عذاب كسى كه فرمانرواى آسمان‌هاست در امنيت مى نگريد، كه با اشاره و فرمانى زمين را بشكافد و شما را به كيفر گناهانتان به قعر زمين فرو برد؛ آن گاه زمين به لرزه در آيد و به لرزش خود ادامه دهد؟
به باور پاره‌اى منظور از «فرمانرواى آسمان» در آيه، نه ذات پاك آفريدگار هستى، بلكه فرشته‌اى است كه از سوى او به كيفر ظالمان و اصلاح‌ناپذيران گمارده شده است.
واژه «مور» در آيه به مفهوم لرزش و حركت زمين بسان موج برداشتن آن است.

و مى افزايد:
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً
آيا شما از آن قدرتى كه فرمانرواى آسمان‌هاست، امنيت يافته‌ايد كه تند بادى از ريگ و سنگريزه بر سر شما فرو فرستد؛درست همان گونه كه بر جامعه «لوط» فرو فرستاد؟
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: آيا از فرمانرواى آسمان‌ها ايمن هستيد كه بر شما به كيفر ظلم و گناهانتان سنگ ببارد؟
فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ
و به زودى - پس از فرود عذاب و ديدن آن - خواهيد دانست كه هشدارها و انذارهاى من چگونه است!
و آن گاه در اشاره به كيفر جامعه‌ها و امت‌هاى سركش و بيداد پيشه پيشين مى‌فرمايد:
وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ
و بى‌گمان كسانى كه پيش از اين جامعه و مردم بودند نيز پيام رسانان خدا را دروغگو انگاشته و آنان را تكذيب كردند و كار را به انكار يكتايى خدا كشاندند، اينك بينديشيد و بر فرجام كار آنان بنگريد و ببينيد كه كيفر من در برابر ظلم و بيداد و حق ستيزى آنان چگونه بود! و چگونه نعمت‌هايى كه به آنان ارزانى شده بود، همه را گرفتيم و بلا و بدبختى به كيفر كردارشان بر آنان باريدن كرد.

در ادامه آيات به ترسيم پرتوى ديگر از قدرت شگفت‌انگيز پديد آورنده تواناى هستى پرداخته و خردمندان را به نگرش بر پرندگان و راز پرواز آنها توجه مى دهد و مى‌فرمايد:
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ‌
آيا آنان در نشانه‌هاى قدرت خدا نينديشيده، و آيا به پرندگانى كه بر فراز سرشان در حال پروازند، ننگريسته‌اند كه چگونه گاه بال مى‌گسترند و گاه بال مى‌زنند و بال‌هاى خود را پس از گسترانيدن مى‌بندند؛ به گونه‌اى كه گويى سينه آسمان و هوا و فضا براى آنها بسان آب درياست و آن‌ها شناگرند؟
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و آيا به پرندگانى كه بالاى سر آنان در حال پرواز هستند ننگريسته‌اند، كه چگونه پاره‌اى از آن‌ها با بال گسترده پرواز مى‌نمايند و پاره‌اى بال خود را گاه باز و گاه مى‌بندند و پرواز مى‌كنند؟
دو واژه «صفيف» و «دفيف» كه در تقسيم بندى پرندگان به كار مى‌رود، از همين باب مى‌باشند، كه واژه نخست به مفهوم پرواز با بال گسترده و گشاده، و واژه دوم به مفهوم پرواز به صورت بال‌زدن و گشودن آمده است . و بدين‌سان دو گروه پرندگان را با اين دو وصف و ويژگى وصف مى‌كنند.
در ادامه آيه مى‌فرمايد:
ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ‌
جز خداى بخشاينده به وسيله مسخر ساختن هوا بر آنها، كسى آن‌ها را بر فراز آسمان بى‌كران نگه نمى‌دارد و از سقوط آنها جلوگيرى نمى‌كند؛ به گونه‌اى كه اگر اين مسخر ساختن هوا براى آنها نبود، آن‌ها توان پرواز نداشتند و بر زمين مى افتادند.
و بدين سان روشن مى‌شود كه نگهدارنده پرندگان در فضاى بى‌كران براى پرواز، همان تدبيرگر آسمان و زمين است. و اين روشن‌ترين و محكم‌ترين دليل بر يكتايى و قدرت خدا و اين واقعيت ظريف و دقيق است كه: آن خدايى كه بر تسخير هوا و فضا تواناست و اين پديده‌هاى شگفت‌انگيز را براى پرواز، مسخر پرندگان ساخته است، ذات پاك و بى‌همتاى او بر هر كار و بر هر چيزى تواناست.
على‌بن‌عيسى در اين مورد مى‌گويد: واژه «صف» به مفهوم چيدن و قراردادن چيزهايى پى در پى بر خط راست و مستقيم آمده، و واژه «قبض» به مفهوم باز و گسترده بودن چيزى، و يا جمع كردن و برچيدن آنها آمده است، و واژه «امساك» به مفهوم خوددارى ورزيدن و نگهداشتن از سقوط معنا مى‌دهد.
إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ بَصِيرٌ
چرا كه ذات پاك و بى‌همتاى او بر هر چيزى بيناست.

در آيه بعد در اشاره به ناتوانى كفرگرايان و اصلاح ناپذيران در برابر قدرت بى‌كران خدا مى‌فرمايد:
أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ‌
آيا آن كسى كه خود براى شما بسان سپاهى است گران - و جز خداى بخشاينده شما را يارى مى‌رساند - كيست؟
«ابن‌عباس» مى‌گويد: آن كسى كه سپاه شما باشد و بخواهد شما را از عذاب خدا نجات بخشند كيست؟ به راستى آيا جز خداى يكتا كسى مى‌تواند شما را از عذاب او برهاند؟
آغاز آيه با استفهام يا پرسش انكارى آغاز مى گردد و منظور اين است كه: هان اى كفرگرايان! بدانيد كه اگر خداى بخشاينده بخواهد شما را به كيفر كردارتان عذاب كند، هيچ سپاهى نيست كه بتواند شما را يارى كند و از فرود عذاب او جلوگيرى نمايد.
واژه «جند» در آيه شريفه، مفرد آمده است و به همين دليل هم در ادامه آيه مى فرمايد:
هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ...
و منظور اين است كه: هان اى كفرگرايان! با كدامين قدرت و نيرو خداى فرزانه را نافرمانى مى‌كنيد؟ آيا به راستى براى شما سپاه گرانى است كه مى‌تواند از شما در برابر خدا و كيفر عادلانه او دفاع كند و عذاب او را از شما دور سازد؟
و بدين سان روشنگرى مى‌كند كه خدايان دروغين و بت‌هاى رنگارنگى كه به جاى خدا آن ها را مى پرستيد از هيچ قدرت و توانى بهره‌ور نيستند و نمى‌توانند شما پرستشگران تيره‌بخت و تاريك‌انديش را يارى كنند.
إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ
و كفرگرايان و اصلاح ناپذيران تنها گرفتار فريب و غرورند.
آرى،شيطان با وسوسه‌ها و گمراهگريهاى خود،آنان را به ورطه غرور و غفلت مى‌كشد و پرده‌هاى جهل و نادانى را بر روى وجدان و خرد و فطرت آنان مى‌افكند و به آنان چنين وانمود مى‌كند كه عذابى در كار نخواهد بود.
به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و كفرگريان در پرستش بت‌ها و خدايان دروغين به جاى خداى يكتا تنها در كام غرور و غفلت هستند و چنين مى‌پندارند كه اين پرستش‌هاى بى‌اساس و خفت‌آور برايشان سودبخش خواهد بود؛ در حالى كه چنين پندارى جز پوچ و بى‌اساس نخواهد بود.

و در آخرين آيه مورد بحث مى‌فرمايد:
أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ‌
آيا آن كسى كه اگر خدا رزق و روزى خود را از شما باز دارد، به شما روزى مى‌رساند، كيست؟
ممكن است در اين جا منظور اسباب رزق و روزى، نظير باران باشد كه در آن صورت منظور اين است كه: اگر خداى بخشاينده اسباب رزق و روزى را از شما بگيرد و باز دارد، آن قدرتى كه آن را براى شما باز آورد، كيست؟
بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ
روشن است كه جز خداى بخشاينده، نه قدرتى مى‌تواند باران بفرستد و نه رزق و روزى براى انسان‌ها و ديگر جانداران، اما كفرگرايان و ظالمان به جاى پذيرش حق، در كام بدانديشى و حق‌گريزى فرو رفته و در سركشى و فرار از حق پافشارى مى‌كنند.
«فرّاء» در اين مورد مى‌گويد: خداى فرزانه در آغاز آيه مورد بحث با پرسشى تفكرانگيز و بيدارگر كفرگرايان را در برابر برهان و دليلى آشكار قرار مى‌دهد و از آنان مى‌پرسد كه: به راستى اگر خداى بخشاينده روزى خود را از شما باز دارد، چه كسى به شما رزق و روزى مى‌دهد؟
و كفرگرايان با اندك دقت و تأمل در مى‌يابند كه جز ذات بى‌همتاى او خدايى نيست، اما به جاى حق‌پذيرى و اقرار بر يكتايى خدا دم فرومى‌بندند و حقيقت را كتمان مى‌كنند!
به همين جهت در آخر آيه روشنگرى مى گردد كه آنان در حق‌گريزى و حق‌ناپذيرى پافشارى و لجاجت مى‌كنند.

پرتوى از آيات
چهار آفت رشد و خودشكوفايى در زندگى
در آيات روح‌بخش و انسان پرورى كه گذشت با اين درس الهام بخش روبه‌رو مى‌گرديم كه: اين خصلت‌هاى نكوهيده كفرگرايان و ظالمان كه در آيات به آنها اشاره رفت، اگر گريبان هر فرد و جامعه‌اى را بگيرند، افزون بر اين كه آنان را از رشد و شكوفايى و پيشرفت و رستگارى در دنيا و آخرت باز مى‌دارند، در سراى آخرت نيز آنان را به عذاب دردناك دوزخ گرفتار مى‌سازند.
اين آفت‌ها عبارتند از:
1 - غرور و غفلت،
2 - لجاجت و يكدندگى،
3 - مستى و سركشى
4 - تاريك انديشى و اصلاح ناپذيرى،
5 - و ديگر حق گريزى و خيرگى به جاى سر فرود آوردن در برابر واقعيت‌ها.
آرى، اين‌ها آفت‌هايى هستند كه راه كمال و جمال را بر روى انسان مى‌بندند و او را افزون بر انحطاط و عقب‌ماندگى در دنيا، در سراى آخرت نيز به دوزخ و آتش شعله‌ور آن سرنگون مى‌سازند.(15)


صفحه : 562
بزرگتر  کوچکتر  بدون ترجمه  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
قرآن  عثمان طه با کیفیت بالا صفحه 562
تصویر  انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 


1 - آشنايى با اين سوره‌ اين سوره در شمار سوره‌ها، شصت و هفتمين سوره است كه در سال هفتم از بعثت و پس از سوره طور، در مكّه و كنار كهن‌ترين معبد توحيد و تقوا بر جان مصفاى پيامبر آزادى و عدالت فرود آمده است. 1 - نام اين سوره‌ فرمانروايى بر كران تا كران هستى در دست تواناى خداست، و او بر هر چيزى تواناست. اين سوره با اين فراز بلند و اين آيه آغاز مى‌گردد، و نام آن نيز از همين آغازين آيه آن دريافت مى‌شود كه مى‌فرمايد: تبارك الّذى بيده الملك. به اين سوره «مُنجيه» نيز گفته شده است، چرا كه هر كس هماره آن را تلاوت كند و با آن همراه و همدم باشد، او را از عذاب قبر نجات خواهد داد، چرا كه اين در روايت آمده است. و نيز نام ديگرش «واقيه» است، چرا كه از پيامبر آورده‌اند كه فرمود: انّها الواقية من عذاب القبر.(1) تلاوت اين سوره انسان را از عذاب قبر پناه مى‌دهد و نگاه مى‌دارد. 2 - فرودگاه آن‌ همه مفسران و محدثان بر اين عقيده‌اند كه همه آيات اين سوره مباركه در مكّه و در كنار خانه خدا بر قلب نورانى پيامبر مهر و روشنايى فرود آمده است. 3 - شمار آيه‌ها و واژه‌هاى آن‌ از ديدگاه قاريان مكّه و پاره‌اى از قاريان اخير مدينه، اين سوره داراى 31 آيه است، امّا ديگر قاريان، آيات آن را 35 آيه به شمار آورده‌اند، و دليل اين تفاوت ديدگاه آن است كه گروه نخست «قد جائنا نذير» را يك آيه شمرده‌اند، امّا ديگران آن را نصف آيه به حساب آورده‌اند. گفتنى است كه اين سوره از 235 واژه و 1212 حرف پديد آمده است. 4 - پاداش تلاوت آن‌ درباره فضيلت اين سوره و پاداش تلاوت آن روايات متعددى رسيده است، كه براى نمونه به برخى از آن‌ها مى‌نگريم: 1 - از پيامبر گرامى آورده‌اند كه فرمود: مَنْ قرأ سورة تبارك فكانّما احيا ليلة القدر.(2) هر كس سوره «ملك» را آن گونه كه شايسته است تلاوت كند و در آن براى عمل بينديشد، بسان آن است كه گويى شب قدر را شب‌زنده‌دارى داشته است. 2 - و نيز آورده‌اند كه فرمود: وددت أن تبارك الملك فى قلب كل مؤمن.(3) دوست مى‌دارم كه سوره «ملك» در صفحه قلب همه مردم با ايمان و كمال‌جو ثبت شود. 3 - و نيز آورده‌اند كه فرمود: انّ سورة من كتاب اللّه ما هى الاّ ثلاثون آية شفعت لرجل، فاخرجته يوم القيامة من النار، و ادخلته الجنة و هى سورة تبارك.(4) در كتاب خدا سوره‌اى است كه تنها 30 آيه دارد و در روز رستاخيز با شفاعت خويش، تلاوت‌گران و عمل‌كنندگان به قرآن را از آتش دوزخ رهايى بخشيده و به بهشت پرطراوت و زيبا اوج مى‌بخشد، و آن سوره «ملك» است. «ابن مسعود» آورده است كه: وقتى مرده‌اى را به قبر مى‌سپارند، از سمت پاى او فرشته عذاب وارد قبر مى‌گردد، امّا به او گفته مى‌شود: شما را بر كيفر او راهى نيست، چرا كه او سوره «ملك» را تلاوت مى‌كرد. فرشته عذاب از بالاى سر او وارد قبرش مى‌گردد،امّا زبان او به حركت مى‌آيد و مى‌گويد: شما را راهى براى كيفر اين بنده خدا نيست، چرا كه او به وسيله من سوره «ملك» را تلاوت مى‌كرد. آرى، اين سوره عذاب قبر را از انسان دور مى‌سازد. در تورات نيز نام بلند آن آمده است و هر كس شبان‌گاهان آن را تلاوت كند چنان است كه گويى آن را بسيار خوانده، و نيكو تلاوت كرده است. 4 - از امام باقر (ع) آورده‌اند كه فرمود: سورة الملك هى المانعة، من عذاب القبر، و هى مكتوبة فى التوراة سورة الملك، و من قرأ فى ليلة فقد اكثر، و اطاب و لم يكتب من الغافلين...(5) سوره «ملك»، سوره «مانعه» خوانده شده است، چرا كه از عذاب قبر جلوگيرى مى‌كند. اين سوره در تورات نيز به عنوان سوره «ملك» نوشته شده است و كسى كه آن را شايسته تلاوت كند و در معارف آن بينديشد، در شبانگاهى كه آن را خوانده، بسيار خوانده و پاكيزه تلاوت كرده و از غفلت زدگان به حساب نمى‌آيد. آن‌گاه افزود: من پس از نماز عشاء و پيش از ركوع نافله آن را مى‌خوانم... 5 - و از حضرت صادق آورده‌اند كه فرمود: من قرأ سورة تبارك... فى المكتوبة قبل أن ينام لم يزل فى امان اللّه حتى يصبح، و فى امانه يوم القيامة حتى يدخل الجنة ان شاء اللّه.(6) هر كس در نمازش پيش از آن كه بخوابد، سوره «ملك» را تلاوت كند، آن شب را تا بامداد در امان خدا خواهد بود، و اگر هماره آن را بخواند، در روز رستاخيز در امان اوست تا به بهشت پر طراوت و نعمت خدا وارد گردد، انشاء اللّه. 5 - دور نمايى از مفاهيم آن‌ اين سوره مباركه كه سر آغاز جزء بيست و نهم از قرآن شريف و از سوره‌هاى مكّى است با نام بلند و ياد الهام بخش خداى فرزانه و بنده نواز آغاز مى‌گردد، آن‌گاه با طرح موضوع بسيار مهم فرمانروايى او بر كران تا كران هستى، يك سلسله از معارف و مفاهيم بلند و انسان‌پرور را به تابلو مى‌برد، و پس از آن با ترسيم وصف و ويژگى ديگر ذات بى‌همتاى او - كه بخشايندگى است - پايان مى‌گيرد. اگر بر آن باشيم كه تابلويى كوچك از مفاهيم ارزشمند اين سوره را در چشم انداز خويش پيش از مطالعه آن قرار دهيم، با اين معارف و نكات روبه‌رو مى‌گرديم: 1 - جاودانگى ذات بى‌همتاى خدا، 2 - فرمانروايى و مالكيت او، 3 - دو معماى ناشناخته مرگ و حيات، 4 - فلسفه آزمون در زندگى انسان، 5 - راز نگونسارى و سقوط به دوزخ، 6 - گوشه‌اى از عذاب سهمگين رستاخيز براى كفرگرايان و اصلاح‌ناپذيران، 7 - پرتوى از پاداش پرشكوه خردمندان خداترس، 8 - پاداش‌ها در سراى آخرت بر اساس زندگى خردمندانه دنيا خواهد بود و نه... 9 - علم و آگاهى خدا، 10 - پرتوى از نعمت‌هاى او در زمين و زمان، 11 - آفرينش شگفت‌انگيز پرندگان و راز پرواز آنها، 12 - چرا اين همه خيره‌سرى و اصلاح‌ناپذيرى، 13 - يك سلسله پرسش‌هاى تفكرانگيز و بيدارگر، 14 - ترسيم جالبى از راز رستگارى حق‌طلبان و رمز تيره‌روزى حق‌ستيزان و ده‌ها نكته ظريفى كه خواهد آمد. 1 - با بركت است [نام‌] آن [خدايى‌] كه فرمانروايى [كران تا كران هستى‌] به دست اوست؛ و او بر هر چيزى تواناست. 2 - همان كسى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامين شما نيكوكارتريد؛ و اوست آن پيروزمند بسيار آمرزنده. 3 - همان كسى كه هفت آسمان را [به صورت‌] طبقه طبقه پديد آورد، در آفرينش [خداى‌] بخشاينده هيچ گونه ناهماهنگى نخواهى ديد؛ پس چشم [به سوى آسمان‌] بازگردان؛ آيا هيچ شكافى [در آن‌] مى‌نگرى؟! 4 - سپس دگرباره چشم [به سوى آن‌] بازگردان تا ديده‌ات رانده و درمانده به سوى تو برگردد. 5 - و بى‌ترديد نزديكترين آسمان [به زمين‌] را به [وسيله‌] چراغهايى آراستيم، و آنها را وسايل راندنى براى شيطان‌ها قرار داديم، و عذاب آتش افروخته را براى آنان آماده ساخته‌ايم. نگرشى بر واژه‌ها تبارك: اين واژه به مفهوم ماندگارى و جاودانگى و زوال‌ناپذيرى و خير و بركت آمده، و از ريشه «برك»، به مفهوم فرود پرنده بر زمين گرفته شده است. طباقا: اين واژه را پاره‌اى مصدر، به مفهوم مطابقت و هماهنگى داشتن پاره‌اى با پاره‌اى ديگر گرفته‌اند؛ برخى نيز آن را جمع گرفته‌اند، بسان «جِمال» كه جمع «جمل» است. تفاوت: اين واژه به مفهوم ناهماهنگى و پراكندگى آمده است. فطور: اين واژه از «فطر» به مفهوم شكافتن از طول و نيز شكستن و فساد آمده است. خاسى‌ء: به مفهوم ذليل و ورشكسته آمده است. پاره‌اى نيز آن را به مفهوم دورى از چيزى كه از آن دورى مى‌خواهد. و به سگ هنگامى كه گفته مى‌شود: «اخسأ» منظور اين است كه: دور شو! حسير: خستگى و درماندگى؛ به همين جهت به شتر كندرو و وامانده نيز گفته مى‌شود. سعير: آتش شعله‌ور. اعتدنا: اين واژه در اصل «اعددنا» - به مفهوم آماده ساخته‌ايم - بوده است كه «دال» به «تاء» تبديل شده است. تفسير جاودانگى ذات بى‌همتاى خدا در آغازين آيه اين سوره مباركه، قرآن شريف پس از ياد بلند و نام پرشكوه آفريدگار هستى، در اشاره به عظمت و بلندى مقام و قدرت بى‌همانند او، از جاودانگى و زوال ناپذيرى ذات بى‌همتايش خبر مى‌دهد و مى‌فرمايد: تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ‌ پربركت و زوال ناپذير و جادوانه است آن كسى كه فرمانروايى كران تا كران هستى به دست تواناى اوست. به باور «ابومسلم» منظور اين است كه: بلند مرتبه و بزرگ است آن خدايى كه تدبير جهان به دست اوست، و ذات بى‌همتاى او و كارهايش از آنچه بر او نارواست برتر و بالاتر است. امّا به باور پاره‌اى منظور اين است كه: بزرگ و جاودانه است آن خدايى كه سرچشمه هستى است. از ديدگاه برخى منظور اين است كه: جاودانگى ذات بى‌همتا و صفات والاى خدا، به حق بزرگ و زوال ناپذير است، چرا كه اگر او نبود و چنين وصف و ويژگى‌هايى نداشت، كران تا كران هستى باطل و بيهوده و تباه بود. و اين بدان دليل است كه پديده و چيزى در جهان جامه هستى نمى‌پوشد، جز اين كه آن پديده بر اساس تقدير و اندازه‌گيرى آن پديدآورنده و نظام‌بخش فرزانه، جامه هستى پوشيده و جلوه‌اى از تدبير آشكار و نهان اوست. و از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: بزرگ و پرشكوه است آن كسى كه همه بركت‌ها و نعمت‌ها از اوست، و بدين‌سان به ذات بى‌همتاى او تصريح نشده و تنها به اين نكته انديشاننده توجه داده شده است كه: بزرگ و با عظمت است آن ذات زوال ناپذيرى كه در خور ستايش و بزرگداشت واقعى است. واژه «ملك» در آيه شريفه به مفهوم فرمانروايى گسترده و مالكيت تدبير و تقدير مى‌باشد و منظور آيه اين است كه: پربركت و زوال ناپذير است نام آن تدبيرگر والايى كه فرمانروايى كران تا كران هستى و تدبير امور و شئون آن به اراده حكيمانه و دست تواناى اوست. وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ و او بر هر چيزى تواناست. او، هم مى‌تواند نعمت‌ها و موهبت‌ها را به بندگانش ارزانى دارد، و هم آنان را به خاطر ناسپاسى و گناه به كيفر كردارشان برساند. به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و او بر هر چيزى كه بايد توانا و دانا باشد، بر انجام آن تواناست. و اين بيان از اين آيه شريفه اخص است كه مى‌فرمايد: و هو بكل شى‌ء عليم.(7) و ذات بى‌همتاى او به هر چيزى داناست؛ چرا كه هيچ پديده‌اى در كران تا كران هستى نيست، جز اين كه براى ذات پاك او معلوم است و اين وصف نشانگر آن است كه خدا هماره به اين وصف و ويژگى آراسته است، نه اين كه چنين بوده است؛ چرا كه نمى‌توان او را به صفتى وصف نمود كه هماره در ذات او موجود نباشد. دو معماى ناشناخته‌ آن‌گاه در اشاره به هدف آفرينش دو پديده شگفت‌انگيز و دو معماى ناشناخته مرگ و حيات مى‌فرمايد: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ همان خدايى كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا انسان‌ها ذات بى‌همتاى او را بشناسند و سپاس او را به جا آورند و او را آن‌گونه كه شايسته و بايسته است بندگى كنند. به باور پاره‌اى منظور اين است كه: آن خدايى كه مرگ را براى عبرت‌آموزى و عبرت‌اندوزى آفريد، و زندگى را براى بندگى و بهره‌ورى از آن و بر گرفتن توشه. در مورد دليل تقدّم «مرگ» بر «حيات» در آيه، ديدگاه‌ها متفاوت است: 1 - به باور پاره‌اى اين تقدم بدان دليل است كه «مرگ» به قهر و خشم و نابودى نزديكتر است. نظير اين مورد و اين آيه شريفه آن آيه است كه مى‌فرمايد: ... و يهب لمن يشاء اناثاً و يهب لمن يشاء الذكور.(8) فرمانروايى مطلق آسمانها و زمين از آن خداست؛ هر كه را بخواهد پديد مى‌آورد، و به هر كس بخواهد فرزند دختر مى‌بخشد و به هر كس بخواهد فرزند پسر مى‌دهد. با اين بيان به باور برخى همان‌گونه كه در اين آيه دختر - كه در برابر پسر ناتوان است - مقدم شده است، در آيه مورد بحث نيز پديده مرگ كه به نابودى و زوال و فنا نزديكتر است پيش از پديده «حيات» آمده است. 2 - امّا از ديدگاه پاره‌اى ديگر، تقدم مرگ بر حيات بدان جهت است كه مرگ به خودى خود بر همه پديده‌ها نزديكتر و بر حيات مقدم است؛ چرا كه همه پديده‌ها در آغاز در حكم مردگان بوده‌اند و خدا آن‌ها را بر اساس تدبير و تقدير حكيمانه‌اش از خاك، و آن‌گاه از ديگر راه‌ها پديد آورده و به آنان حيات و هستى بخشيده است. با اين بيان مى‌توان گفت كه مرگ بدان جهت كه نوعى امر عدمى است، بر حيات و زندگى، كه نوعى وجود است، مقدم مى‌باشد و به همين دليل در آيه، پيش از آن آمده است. و شايد هم بدان دليل كه هماره در برابر ديدگان انسان‌ها باشد، تا دريابند كه سرانجام همه شورها و خروش‌ها و تلاش‌هاى سازنده و تخريبى و عادلانه و ظالمانه مرگ است و آن‌گاه پاسخگويى به عملكردها. لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً آرى، او پديده مرگ و زندگى را آفريد تا شما انسان‌ها را بيازمايد كه كدامين شما نيكوتر و شايسته‌تر رفتار مى‌كنيد و از نظر عملكرد نيكوكردارتريد. با اين بيان، او مرگ و حيات را آفريد تا شما را در پرتو آزادى و قدرت مقايسه و انتخاب، و آن‌گاه برنامه و مقررات و رواها و نارواها و فرمان‌ها و هشدارها بيازمايد، تا به شايستگان پاداش شايسته و به زشتكاران كيفر مناسب بدهد. پاره‌اى برآنند كه منظور آيه اين است كه: او همان كسى است كه مرگ و حيات را پديد آورد، تا شما انسان‌ها را بدين وسيله بيازمايد كه كدامين‌تان بيشتر به ياد مرگ هستيد و خويشتن را با خودسازى و خودشكوفايى و پالايش و توبه براى ديدار آماده مى‌سازيد و بر مرگ ديگران شكيبايى پيشه مى‌سازيد. و پاره‌اى ديگر بر آنند كه: او همان كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد، تا شما را بيازمايد كه كدام يك به انجام دستورات او كوشاتر و جدى‌تر، و بر دورى از آنچه نهى فرموده است دقيق و آماده‌تريد. «ابوقتاده» آورده است كه از پيامبر گرامى از تفسير آيه پرسيدم، كه فرمود: يقول: ايكم احسن عقلاً، ثم قال: اتمكم عقلاً، و اشدكم للّه خوفا، و احسنكم فيماامراللّه به و نهى عنه نظراً و ان كان اقلكم تطوعا.(9) منظور آيه اين است كه: كدامين شما از نظر خرد و انديشه نيكوتر، و در توحيدگرايى و يكتاپرستى مسئول‌تر و پرواپيشه‌تر، و از نظر تعمق در فرمان‌ها و هشدارهاى خدا و معارف و مفاهيم كتاب پرشكوه او ژرفنگرتر و آگاه‌تر هستيد، گرچه عملكرد شما در بخش كارهاى مستحب كمتر باشد. فرزند «عمر» آورده است كه: پيامبر گرامى آيه مورد بحث را تلاوت كرد و فرمود: ايكم احسنكم عقلاً، و اورع عن محارم اللّه، و اسرع فى طاعة اللّه.(10) منظور آيه اين است كه: تا شما را بيازمايد كه كدامين‌تان در خرد نيكوتر، و در پرهيز از محرمات خدا پرواپيشه‌تر و دقيق‌تر، و در انجام دستور او سريع‌تر و كوشاتريد. و از «حسن» آورده‌اند كه مى‌گفت:ايّكم ازهد فى الدنيا و اترك لها. تا كدامين شما در زندگى دنيا پارساتر و در ترك دنيادارى و دنياپرستى جدى‌تر و كوشاتريد. وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ و او سخت شكست‌ناپذير و بسيار آمرزنده است. آرى، او اگر بخواهد از گناهكاران و ظالمان انتقام‌گيرد و آنان را به كيفر بيداد و گناهانشان برساند، تواناست، و اگر هم بخواهد كسى را كه روى توبه به بارگاه او آورده است، ببخشد و او را بيامرزد بخشاينده و آمرزنده است. پس از ترسيمى تكاندهنده از نظام مرگ و حيات، اينك در اشاره به نظام هستى و وصف ذات توانا و بى‌همتاى پديدآورنده و نظام‌بخش آن مى‌فرمايد: الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً همان خدايى كه هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه بر روى هم پديد آورد. به باور پاره‌اى منظور از «طباق» در آيه تشابه مى‌باشد، كه در اين صورت مقصود اين است كه: همان خدايى كه هفت آسمان را به صورت مشابه و همانند هم از نظر نظم و ترتيب و هدفدارى و حكمت پديد آورد. ما تَرى‌ فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ‌ در آفرينش آن آفريدگار دانا و توانا هيچ عيب و نقصى نخواهد بود، و هرچه بنگرى تفاوتى نخواهى يافت، و درخواهى يافت كه همان نشانه‌هاى نظم و حكمت و هدفدارى و ظرافت و شكوه و عظمت، در همه پديده‌ها هويداست؛ اگرچه اين پديده‌هاى بى‌شمار در ظاهر و صورت باهم متفاوتند. از آيه شريفه اين نكته دريافت مى‌گردد كه: كفر و ناسپاسى و گناه و سركشى و ظلم و بيداد به خاطر همان تفاوتى عميقى كه با توحيد و پروا و عدالت و حق‌شناسى دارند، آفريده ذات بى‌همتاى او نبوده و كار بندگان بيدادگر و گناه‌ورز مى‌باشد. به باور پاره‌اى منظور آيه اين است كه: هان اى فرزند انسان، نيك بنگر و بينديش تا دريابى كه در آفرينش آن‌ها هيچ عيب و انحراف و كجى و كاستى نيست، بلكه كران تا كران هستى با همه عظمت و بهت‌آورى‌اش راست و درست و حكيمانه است. فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‌ مِنْ فُطُورٍ بار ديگر به اين پديده‌هاى شگفت‌انگيز جهان هستى بنگر، و نيك در آنها نظر كن و بينديش، آيا هيچ شكاف و بى‌نظمى و اختلاف و بى‌هدفى در آن‌ها مى‌نگرى و مى‌يابى؟ به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و به گونه‌اى پياپى و بى‌امان و با تدبر و تعمق و ژرف‌نگرى بسيار بر كران تا كران هستى و پديده‌هاى بى‌شمار آن بنگر و بينديش، آيا هيچ نشانى از بهم ريختگى و بى‌نظمى و فقدان تدبير و برنامه و هدفدارى مى‌نگرى؟ به باور «سفيان» منظور اين است كه: آيا در كران تا كران هستى نشانى از بى‌نظمى و گسيختگى مى‌يابى؟ و از ديدگاه «ابن عباس» و «قتاده»: آيا سستى و بى‌هدفى در پديده‌ها خواهى ديد؟ آن‌گاه در آيه بعد مى‌افزايد: ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ دگرباره ديده‌بگشا، و جهان هستى را نيك بنگر، تا ديده‌ات رانده و درمانده از رسيدن به هدف به سوى تو باز گردد. به باور برخى منظور اين است كه: و هر آنچه مى‌خواهى چشم باز كن و با دقت، كران تا كران هستى و پديده‌هاى آفرينش را بنگر تا ديده‌ات درمانده از رسيدن به هدف و غرق در بهت و حيرت از نظام شگفت‌انگيز آفرينش به سوى تو باز گردد. گفتنى است كه در آيه، نگرش را به گونه‌اى تكرارى و پياپى اراده مى‌كند و نه درماندگى و نرسيدن به هدف را؛ و اين بسان همان جمله معروف است كه گفته مى‌شود: «لبيك و سعديك و...» و منظور اين است كه: هرگاه خدا را به راستى بخوانى، او شنوا و پذيرنده است، و هر دعايى را پس از پذيرش دعاى ديگر مى‌پذيرد. «ابن عباس» مى‌گويد: منظور تكرار همان حقارت و واماندگى است، چرا كه هر كس چيزى را بارها و بارها مى‌طلبد و به آن دست نمى‌يابد، هربار از آن دور و وامانده شده است، و كسى كه بارها بر كران تا كران آفرينش مى‌نگرد تا بى‌نظمى و بى‌هدفى و نشانى از ضعف و ناتوانى و از هم گسيختگى بيابد و نمى‌يابد، هر بار دچار حقارت و واماندگى مى‌شود. به باور «قتاده» منظور از «و هو حسير»، لنگ و وامانده و ناكام مى‌باشد، چرا كه به هدف و مقصد نرسيده است. در آخرين آيه مورد بحث به نگرش بر آسمان زيبا و دل‌انگيز توجه مى‌دهد و مى‌فرمايد: وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ‌ و ما نزديك‌ترين آسمان‌ها به زمين را به وسيله چراغ‌هاى پرفروغ و نور افشان آراستيم. منظور از آسمان نزديك يا آسمان دنيا، همان آسمانى است كه مردم با چشمان غير مسلح آن را مى‌بينند، و واژه «مصابيح»، جمع «مصباح» به مفهوم چراغ و چراغ‌ها مى‌باشد و منظور از آن چراغ‌ها، ستارگان زيبايى هستند كه در شب‌هاى تاريك و پر ستاره بسان چراغ‌هايى روشن و روشنگر سوسو مى‌كنند و با نمايش وصف‌ناپذير و جالب خود حال و هوايى رؤيايى پديد مى‌آورند. وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ‌ و آن‌ها را وسايل راندنى براى شيطان‌ها قرار داديم، كه براى استراق سمع به آسمان‌ها نزديك مى‌گردند. در اين مورد «جبايى» مى‌گويد: از ستارگان جرقه‌هايى جدا مى‌گردد كه شيطان‌ها به وسيله همان جرقه‌ها به رگبار بسته مى‌شوند، امّا خود ستارگان، تا آن گاه كه پديد آورنده آنها اراده فرموده است، خواهند بود. وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ و ما براى اين شيطان‌ها، افزون بر آن وسايل راندن و دور ساختن، عذاب آتش افروخته را نيز فراهم ساخته‌ايم. با اين بيان از آيه شريفه چنين دريافت مى‌گردد كه شيطان‌ها نيز بسان انسان‌ها به رعايت مقررات و قوانين موظف شده‌اند.

2 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1

3 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1

4 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1

5 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :1

6 - 6 - و براى آنان كه به پروردگارشان كفر ورزيدند، عذاب دوزخ است؛ و چه بد فرجامى است! 7 - هنگامى كه در آن [آتش شعله‌ور دوزخ‌] افكنده شوند، از آن [آتش ]كه در حال جوشش است خروشى [سهمگين ]مى‌شنوند. 8 - [آن خروش هراس‌انگيز به گونه‌اى است كه گويى‌] نزديك است از شدّت خشم [بر ستمكاران‌] پاره پاره گردد؛ هرگاه گروهى در آن افكنده شوند، نگهبانان آن، از آنان مى‌پرسند: مگر بيم دهنده‌اى براى شما نيامد؟! 9 - [آنان‌] مى‌گويند: چرا، بيم دهنده‌اى براى ما آمد، امّا [او را ]دروغگو انگاشتيم و گفتيم: خدا هيچ چيز فرو نفرستاده است [و ]شما تنها در [بيهوده بافى و ]گمراهى بزرگى هستيد! 10 - و گويند: اگر [پيام حق را] مى‌شنيديم يا خرد خود را به كار مى‌گرفتيم، [اينك ]در زمره دوزخيان نبوديم. 11 - آن گاه به گناه خود اقرار مى‌كنند، پس بر اهل آتشِ برافروخته، دورى از رحمت خدا باد. نگرشى بر واژه‌ها شهيق: اين واژه به مفهوم آخرين درجه صدا و فريادى است كه به ناگاه به صورت آواز و يا ناله از سينه بر مى‌خيزد. و نيز به صداى بريدن نفس به هنگام جان كندن، و نيز صداى خاصّ شدت يافتن و شعله‌ور شدن آتش به هنگام طلب هيزم و سوخت گفته مى‌شود. به همين تناسب است كه به صداى «عرعر» الاغ و يا گورخر نيز گفته مى‌شود. به باور پاره‌اى «شهيق» به مفهوم صدايى است كه در سينه مى‌پيچد و «زفير» صدايى است كه در گلو مى‌پيچد. فور: اين واژه به مفهوم خيزش و بلند شدن چيزى به سبب جوشيدن آمده است؛ نظير به جوش آمدن «ديگ». «فوّاره» نيز از همين ماده است، چرا كه آب از آن مى‌جوشد و به طرف آسمان بلند مى‌شود. همين گونه فوران و خيزش خون از زخم و يا دمل، و نيز فوران آب از زمين. و منظور از واژه «تفور» در آيه نيز به مفهوم جوشيدن هماره و پيوسته است كه در قالب فعل مضارع آمده است. سحق: به مفهوم دور شدن آمده و در آيه شريفه تقديرى دارد كه اين گونه است: «اسحقهم اللّه اسحاقا و سحقا» خدا، آنان را از مهر و رحمت خويش سخت دور داشت. با اين بيان در اين جا مصدر بر غير لفظ خود آمده؛ نظير اين آيه كه مى فرمايد: «و اللّه انبتكم فى الأرض نباتا»(11) و خداست كه شما را بسان گياه از زمين رويانيد. امّا اگر آن را «سحقته سحقا»بگيريم، منظور اين است كه: او را به گونه‌اى از اجزاى آن پراكنده و دور ساختم كه بسان غبارى پراكنده و دور شد. تفسير اگر خردورز بوديم اينك از دوزخيان نبوديم‌ درآيات پيش قرآن به شيطان‌هاى گمراه و گمراهگر هشدار داد، اينك در هشدارى سخت و تكاندهنده به كفرگرايان و حق‌ناپذيران و گمراهگران مى‌فرمايد: وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ‌ و براى آن كسانى كه در برابر پروردگارشان به كفرانگرى و ناسپاسى پاى مى‌فشارند و يكتايى و بى‌همتايى او را انكار و به او كفر مى‌ورزند عذاب دوزخ است. وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ و براى كفرگرايان، آنجا، چه بد فرجام و جايگاهى است! گفتنى است كه آن جايگاه و بازگشتگاه انسان در آيه شريفه به وسيله واژه «بئس» - كه براى نكوهش و مذمت به كار مى‌رود - وصف شده است، در حالى كه آن بازگشتگاه و يا هر كيفر خردمندانه و حكيمانه‌اى نيكو و سودبخش است و نه زشت و درخور نكوهش؛ چرا كه انسان را به تلاش و كوشش بر مى‌انگيزد تا از زشت‌كارى و ستم دورى جويد و به سوى ارزش‌ها و والايى‌ها شتاب گيرد. با اين بيان مى توان «جايگاه» را با واژه «بئس» وصف كرد، امّا نمى‌توان كيفركننده ظالمان و گمراهان، يا فاعل «عقاب» و كيفر را بر اين قياس نمود و با اين واژه وصف كرد، چرا كه در اينجا، نكوهش به طور مستقيم به فاعل مى‌خورد؛ و روشن است كه حكمت و فلسفه كيفر عادلانه و انسانى براى كارهاى ناروا و ظالمانه، همان هشدار است كه خردمندان و خردوزران را از دست يازيدن به قانون شكنى و بيداد مانع مى‌گردد؛ براى نمونه هنگامى كه گفته مى‌شود: اگر كسى نماز خويش را نخواند و روزه نگرفت و حج نكرد و يا به گناه و زشتى دست يازيد، جايگاه او دوزخ است، همين هشدار، مكلف را به انجام فرايض و دورى گزيدن از حرام و ناروا ترغيب مى‌كند و او را از پايمال ساختن مقررات خدا و حقوق انسان‌ها، به تناسب ايمان و باور قلبى و عملى‌اش باز مى‌دارد. آن‌گاه در اشاره به گوشه‌اى از آن عذاب و كيفر تكاندهنده سراى آخرت مى‌فرمايد: إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ هنگامى كه كفرگرايان و حق‌ناپذيران به آن آتش سوزان دوزخ افكنده مى‌شوند، از آن آتش شعله‌ور، صداى هراس‌انگيز و تكاندهنده‌اى بسان صداى جوشش و غليان ديگ را مى‌شنوند كه اين صدا بر ترس و هراس آنان مى‌افزايد. به باور پاره‌اى: و آن آتش شعله‌ور و هراس انگيز، آنان را به جوشش و غليان مى‌آورد. سپس مى‌افزايد: تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ آن خروش هراس انگيز به گونه‌اى است كه نزديك است از شدت خشم و غضب بر ستمكاران و حق‌ستيزان پاره پاره و متلاشى گردد؛ درست بسان ظرف بزرگى كه بر روى آتش بسيار پر حرارت و شعله‌ور قرار مى‌گيرد، كه از شدت جوشش و غليان فرياد مى‌كشد؛ به گونه‌اى كه گويى در حال انفجار است. در آيه شريفه خداى دادگر، از شدت هيجان و غليان آتش، به عنوان خشم بر ظالمان و كفرانگران تعبير مى‌كند، و اين نشانگر خشم خدا بر آنان است و منظور اين است كه آنان با احساس درد و شدت عذاب تكه تكه و پاره پاره مى‌شوند. در ادامه آيات مى‌فرمايد: كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ هرگاه گروهى از آنان بر آتش پرتاب گردند، نگهبانان آتش دوزخ از روى سرزنش و نكوهش از آنان مى‌پرسند كه: آيا پيام‌آور و هشداردهنده‌اى براى شما نيامد؟! آيا كسى به سوى شما نيامد تا مقررات و پيام‌هاى خدا را به شما برساند و از آتش دوزخ هشدارتان دهد تا اينك گرفتار نگرديد؟ آن‌گاه پاسخ آنان را در برابر فرشتگان ترسيم مى‌كند كه: قالُوا بَلى‌ قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‌ءٍ چرا، بيم دهنده‌اى از سوى خدا به سراغ ما آمد و هشدارها داد، امّا ما پيام‌ها و هشدارهاى او را دروغ انگاشتيم، و نپذيرفتيم و به او گفتيم: كه خدا هرگز پيام و برنامه‌اى از آسمان فرونفرستاده و به كسى وحى نفرموده است، و هشدار شما پايه و اساسى ندارد. إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ آن‌گاه فرشتگان به آن تيره‌بختان مى‌گويند: اينك شما تنها در عذابى سخت و سهمگين جاى خواهيد داشت. به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و ما به آنان گفتيم: شما از مرز راستى و درستى عبور كرده و تنها در گمراهى بزرگى هستيد، كه ما را هشدار مى‌دهيد و بر اين انديشه هستيد كه خدا كتاب و برنامه فروفرستاده است. و در ترسيم راز تيره‌بختى و گرفتارى خويش مى‌گويند: وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ اگر ما در زندگى گوش شنوا داشتيم و پيام پيامبران را مى‌شنيديم و اگر در زندگى خردورز بوديم و به دور از تعصب و ديگر آفت‌هاى بيدارى و هشيارى و هدايت، خرد خود را به كار مى‌گرفتيم، اينك هرگز از دوزخيان نگونبخت نبوديم. از پيامبر گرامى آورده‌اند كه فرمود: ان الرجل ليكون من اهل الجهاد، و من اهل الصّلاة و الصيام، و ممن يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر و ما يجزى يوم القيامة الاّ على قدر عقله.(12) كسانى هستند كه در زندگى دنيا به جهاد و دفاع برخاسته و نماز و روزه را ارج نهاده و به انجام رسانده‌اند و نيز به ارزش‌ها و والايى‌ها و قانون‌گرايى و عدالت فراخوانده و از قانون‌گريزى و گناه هشدار داده‌اند، امّا در روز رستاخيز بر همه اين كارهايشان به اندازه خردمندى و خردورزيشان در زندگى، پاداش داده مى‌شوند، و نه به اندازه انجام كارهايشان. و نيز «انس بن مالك» آورده است كه: گروهى در حضور پيامبر از مردى به خوبى ياد كردند و او را به شايسته‌كردارى وصف نمودند، امّا آن حضرت به جاى پرسش از كارهاى شايسته او، فرمود: خرد آن بنده خدا چگونه است؟كيف عقل الرّجل؟ آنان گفتند: اى پيامبر خدا! ما از عبادت و تلاش او در انجام كارهاى شايسته سخن مى‌گوييم، امّا شما از عقل و خرد او مى‌پرسيد! چرا؟ قالوا: يا رسول اللّه! نخبرك عن اجتهاده فى العبادة و اصناف الخير و تسألنا عن عقله؟ آن حضرت فرمود: انّ الاحمق يصيب بحمقه اعظم من فجور الفاجر. رنج و مصيبتى كه به دليل سبك‌مغزى و كم‌خردى حكومت‌ها و تاريك‌انديشى جامعه‌ها دامانگير آنان مى‌گردد، بسيار بدتر و سهمگين‌تر از فسق و فجور بدكاران و گناهكاران است، و آنان را به رنج و انحطاط مى‌كشد! آن گاه افزود: و انّما يرتفع العباد غداً فى الدرجات و ينالون الزلفى من ربهم على قدر عقولهم.(13) و بر اين اساس است كه خداى فرزانه در روز رستاخيز مقام بندگان خود را بر اساس چگونگى خردمندى و خردورزى آنان اوج مى‌بخشد و آنان با اين ملاك و معيار به مقام قرب نايل مى‌آيند، نه بر اساس انجام نماز و يا گرفتن روزه يا انفاق و ديگر كارها: آن‌گاه مى‌افزايد: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ‌ اين‌جاست كه دوزخيان تيره‌بخت به گناه‌خويش اعتراف مى‌كنند، امّا اين اقرار و اعتراف، ديگر سودى برايشان نخواهد داشت. واژه «اقرار» از ريشه «قر»، «يقر»، «قراراً» آمده كه به مفهوم «ثبات» است. و واژه «اعتراف» از «معرفت» بر گرفته شده و واژه ذنب «مصدر» است، كه نه به صورت تثنيه بسته مى‌شود و نه جمع؛ و هنگامى كه به صورت «ذنوب» آمد، نشانگر تفاوت و اختلاف در جنس گناهان است و نه شمار آن‌ها. در ادامه آيه مى‌فرمايد: فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ پس بر اين دوزخيان و اهل آتش شعله‌ور، دورى از رحمت و مهر خدا باد. اين فراز از آيه در حقيقت نفرينى است بر آنان و منظور اين است كه: اينك كه چنين است خدا آنان را از مهر و رحمت خود دور سازد و به عذاب دوزخ گرفتارشان كند. پرتوى از آيات‌ درآياتى كه گذشت دو نكته بسيار دقيق و سرنوشت ساز درخور بازنگرى ديگر است: 1 - مصاحبه با دوزخيان‌ از آياتى كه گذشت قرآن شريف، مصاحبه كوتاه، امّا تكاندهنده و درس‌آموزى را از دوزخيان به تابلو مى‌برد و روشنگرى مى‌كند كه آنان چگونه پس از ورود به آتش شعله‌ور دوزخ، از سوى فرشتگان و نگهبانان آتش مورد پرسش قرار مى‌گيرند و در پاسخ آنان، به راز سقوط خويش در دوزخ انگشت مى‌گذارند و به صراحت اعتراف و اقرار مى‌كنند كه مهم‌ترين راز نگونسارى و سقوط آنان به آتش شعله‌ور دوزخ، آن بود كه در زندگى دنيا خرد خويش را به كار نينداخته و خردمندانه و خردورزانه زندگى نكره اند! و آن گاه با حسرت و افسوسى جانكاه آه مى‌كشند كه: اگر ما نيز در زندگى خويش گوش شنوا و چشم بينا و انديشه پويا و خردِكوشا و دل‌حق‌پذير داشتيم و مى‌انديشيديم و خردمندانه زندگى مى‌كرديم، اينك از دوزخيان تيره بخت نبوديم. وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ(14)

7 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6

8 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6

9 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6

10 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6

11 - مراجعه شود به تفسیر سوره ملک ، آیه :6

12 - 12 - به يقين آن كسانى كه در نهان از پروردگار خود مى‌ترسند، آمرزش و پاداش پرشكوهى خواهند داشت. 13 - و [براى خداى دانا و آگاه، اگر] سخن خود را نهان داريد، يا آن را آشكار سازيد، [يكسان است؛ چرا كه‌] در حقيقت او به [رازهاى نهفته در ]ژرفاى سينه‌ها داناست. 14 - آيا آن كسى كه [كران تا كران هستى را] آفريده است، [راز سينه‌ها را ]نمى‌داند؟! با اين كه او همان [خداى‌] دقيق و آگاه است. 15 - اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد؛ پس در كرانه‌هاى آن گام سپاريد و از روزى او بخوريد؛ و [رستاخيز و ]برانگيخته شدن [همگان ]به سوى اوست. 16 - آيا از آن كسى كه در آسمان است امنيت يافته‌ايد كه شما را در [قعر] زمين فرو برد، آن گاه ناگهان [زمين‌] به لرزه در آيد؟ 17 - آيا از آن كسى كه در آسمان است امنيت يافته‌ايد كه تندبادى از ريگ بر [سر ]شما فرو فرستد؟ آن گاه به زودى خواهيد دانست كه هشدار دادن من چگونه است! 18 - و بى‌گمان كسانى كه پيش از اينان بودند [پيام رسانان خدا را ]دروغگو شمردند؛ پس [نيك بينديشيد كه عذاب و] انكار من [در برابر عملكرد ظالمانه آنان ]چگونه بود! 19 - [آيا در نشانه‌هاى قدرت خدا نينديشيده‌] و آيا به پرندگان بر فراز سرشان ننگريسته‌اند كه [چگونه گاه‌] بال مى‌گسترند و [گاه ]بال مى‌زنند؟! جز خداى بخشاينده [هيچ كس‌] آن‌ها را [در سينه آسمان‌] نگاه نمى‌دارد؛ بى‌گمان او بر هر چيزى بيناست. 20 - آيا آن كسى كه خود براى شما [بسان‌] سپاهى است، [و] جز خداى بخشاينده شما را يارى مى‌رساند، كيست؟ كفرگرايان [و حق‌ستيزان‌] جز گرفتار فريبى [بزرگ ]نيستند. 21 - آيا آن كسى كه اگر [خدا رزق و] روزى خود را از [ شمامردم ]باز دارد، به شما روزى مى‌رساند، كيست؟ [به راستى آيا جز او روزى رسانى هست؟ روشن است كه هرگز؛] بلكه آنان در سركشى و حق‌گريزى خيرگى مى‌كنند. نگرشى بر واژه‌ها لطف: اين واژه در مورد خدا به مفهوم مهر و رحمت و لطف و مدارا آمده است. لطيف: اين واژه از ماده «لطف» بر گرفته شده، و در مورد خدا به مفهوم رفق و مهر و مدارا نمودن او در حق بندگان خود آمده است. ذلول: به مركب رام - كه در سوارى سركشى و چموشى نمى‌كند - گفته مى‌شود. مناكب: اين واژه جمع «منكب» به مفهوم اوج و شانه و بلندى هر چيزى آمده است، امّا وقتى گفته شد:«مناكب زمين» منظور سطح زمين و روى آن است. نشور: به زنده شدن، و زندگى پس از مرگ و جهان ديگر گفته مى‌شود. به همين جهت واژه «نشر» به مفهوم زنده شد، و «انشره‌الله» به معناى «او را زنده ساخت»، آمده است. حاصب: اين واژه به مفهوم سنگ هايى‌است كه پى در پى افكنده مى‌شوند و نيز به مفهوم ريگ و يا سنگريزه‌اى است كه با آن، ديگرى را مى زنند، و نيز به مفهوم تندبادى كه سنگريزه و ريگ با خود مى بارد، آمده است‌ صف: چيدن و قرار دادن چيزى بر خط راست به صورت پياپى. قبض: جمع كردن پديده‌هايى كه گسترده‌اند، و نيز به مفهوم باز بودن آمده است. تفسير پاداش پرشكوه خداترسان راستين در آيات پيش خداى فرزانه به حق ناپذيران و ظالمان هشدار داد، اينك در ترسيم پاداش پرشكوه كسانى كه به راستى از او حساب برند و مسئولانه زندگى كنند، مى فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ بى‌گمان آن كسانى كه در نهان از پروردگارشان مى‌ترسند، براى آنان آمرزش و پاداشى پرشكوه خواهد بود. روشن است كه منظور از ترس و هراس از خداى دادگر، ترس از كيفر و عذاب او براى ستمكاران و قانون‌شكنان و پايمال‌كنندگان حقوق و حرمت انسان‌ها و مقررات خداست، و نه ترس از ذات بى‌همتاى او؛ و ثمره اين ترس و پروا نيز اين است كه خداترس از سويى به وظائف خويش عمل مى‌كند، و از دگر سو در نهان و آشكار از او حساب مى‌برد و گناه نمى‌كند و آن گاه در خور پاداشى پرشكوه مى‌گردد. نكته ديگر اين است كه ترس در نهان، خداشناسى و پرواى خالص است و از هر گونه سوداگرى و رياكارى به دور مى‌باشد و در خور پاداش بسيار، وگرنه ترس در آشكار و دورى جستن از گناه در برابر چشم ديگران چندان هنرى نيست. پاره‌اى برآنند كه منظور آيه اين است كه: به يقين آن كسانى كه از پروردگار خويش - كه او را نديده‌اند - مى‌ترسند، و به خاطر ترس از عذاب و كيفر عادلانه و حكيمانه او از گناه دورى مى‌جويند، براى آنان چنين آمرزش و پاداشى است. پاره‌اى ديگر برآنند كه منظور آيه اين است كه: بى‌گمان آن كسانى كه از پروردگار خود مى‌ترسند و در جايى كه هيچ آفريده‌اى آنان را نمى‌بيند گناه نمى‌كنند، براى آنان آمرزش و پاداشى پر شكوه خواهد بود، و اين بدان دليل است كه بيشتر گناهان و قانون‌شكنى‌ها در نهان و پشت پرده انجام مى‌شود، و اين خداترسان واقعى، در نهان از زشت‌كارى و گناه دورى مى‌جويند تا ذات بى‌همتاى او را كمتر از مخلوق قرار ندهند. و روشن است كه وقتى كسى در نهان از او حساب برد و گناه نكرد، در آشكار گناه نمى‌كند تا افزون بر خشم خدا، خشم و نارضايتى بندگان او را نيز بر ضد خود برانگيزد. آن گاه در هشدار به گناهكاران و ظالمانى كه با مخفى‌كاريها دست به گناه و ستم مى‌يازند، مى‌فرمايد: وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ‌ اگر سخن خود را نهان داريد و يا آشكار سازيد، براى خداى آگاه و دانا يكسان است، إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ چرا كه او به رازهاى نهفته در ژرفاى سينه‌ها داناست. آرى، او بر انديشه‌هاى مترقى و نيت‌هاى خالص مردم با ايمان، و نيز نفاق و رياكارى و سوداگرى بازيگران و نفاقگرايان داناست، از اين رو مى‌خواهيد گفتار و انديشه خود را بيان كنيد و مى خواهيد نهان داريد، خدايى كه به رازهاى سينه‌ها داناست، بى‌گمان به رازهاى نهفته در سخنان شما نيز داناست. «ابن عباس» در اين مورد آورده است كه: پاره‌اى از مردم سست ايمان و دو چهره، گاه از پيامبر گرامى بدگويى و عيب‌جويى مى نمودند، كه فرشته وحى پيامبر را از گفتار آنان آگاه ساخت؛ از اين رو آنان به يكديگر گفتند كه آنچه در مورد پيامبر مى خواهيد بگوييد، آن را نهان داريد و بلند و آشكار نگوييد تا به گوش آن حضرت يا خاندانش نرسد! درست آن‌گاه بود كه اين آيه بر قلب مصفاى آن بزرگوار فرود آمد كه: و اسرّوا قولكم او اجهروا به... در سومين آيه مورد بحث در قالب پرسشى انديشاننده، روشنگرى مى كند كه: أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ‌ آيا آن خدايى كه كران تا كران هستى را آفريده است، راز سينه‌ها و يا مفهوم نهانى سخنان را نمى‌داند و از حال شما آگاه نيست؟ در تفسير آيه ديدگاه‌ها متفاوت است: 1- به باور برخى منظور اين است كه: آيا آن قدرتى كه سينه‌ها را آفريده است، نمى‌داند كه در اعماق آن‌ها چيست؟ 2 اما به باور برخى ديگر، آيا آن خدايى كه انسان را پديد آورده است، نمى داند كه چه رازى در دل نهان مى‌دارد؟ 3- و از ديدگاه پاره‌اى منظور اين است كه:آيا خدا آفريده و مخلوق خود را نمى‌شناسد و از آن بى‌خبر است. گفتنى است در دو ديدگاه اول و دوم، «من» در آيه شريفه به مفهوم «آفريدگار» آمده است، اما در ديدگاه سوم به مفهوم آفريده. وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ با اين كه او دقيق و آگاه است. در تفسير واژه «لطيف» ديدگاه‌ها متفاوت است: 1- به باور برخى منظور اين است كه: خدا به تدبير امور بندگان خود دقيق است، و با ظريف‌ترين و لطيف‌ترين سبك و شيوه كار آنان را تدبير مى كند؛ به گونه‌اى كه به كسى ذره‌اى ستم روا نمى‌دارد؛ چرا كه ظرافت و لطافت تدبير همان تدبير نافذ و دقيقى است كه حقوق و حرمت هر كسى رعايت گردد و به كسى ستم نشود. 2 - پاره‌اى برآنند كه واژه «لطيف» به مفهوم كسى است كه در ظرافت و لطافت تدبير در اوجى قرار دارد كه كسى به آن مرحله راه نمى‌يابد. گفتنى است واژه «لطيف» بر وزن «فعيل»به مفهوم اسم فاعل آمده است، درست بسان دو واژه «قدير» و «عليم» كه به مفهوم قادر و عالم آمده‌اند. 3- و از ديدگاه برخى واژه «لطيف» به مفهوم لطف كننده است، بسان واژه «مبدع» كه به معنى ابداعگر آمده است؛ و خدا بدان دليل لطيف است كه در برابر وظائف و تكاليفِ اندكى كه براى بندگان مقرر داشته است،پاداشى پرشكوه به آنان ارزانى مى‌دارد. در ادامه آيات، قرآن شريف به ترسيم پرتوى از نعمت‌هاى خدا به بندگان مى‌پردازد و مى‌فرمايد: هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً او همان كسى است كه زمين را براى شما رام گردانيد تا بر روى آن هر آنچه مى خواهيد انجام دهيد. به باور برخى منظور اين است كه:او همان كسى است كه زمين را براى شما رام ساخت تا رفتن و انجام كار بر روى آن راحت و آسان باشد. و پاره‌اى نيز واژه «ذلول» را به مفهوم آماده براى تصرف و بهره‌بردارى و كشاورزى و آبادانى معنا كرده‌اند كه دراين صورت منظور اين است كه: او همان كسى است كه زمين را براى شما رام ساخت تا بر روى آن راه برويد و براى بهره‌ورى از آن به كشاورزى و دامدارى و كارهاى صنعتى بپردازيد. فَامْشُوا فِي مَناكِبِها پس بر شانه‌هاى زمين و بر روى آن گام سپاريد و در راه‌ها و دره‌هاى آن، و هر كجا مى‌خواهيد برويد. به باور «ابن عباس» و «قتاده» منظور اين است كه: و بر فراز كوه‌هاى آن گام سپاريد؛ چراكه واژه «منكب» به مفهوم اوج و بلنداى هر چيز است. با اين بيان اگر اين فعل امر و دستور گام سپردن در زمين را به مفهوم فرمان بگيريم، منظور اين است كه: پس در راه اطاعت و عبادت خدا گام سپاريد؛ اما اگر نه به مفهوم فرمان، بلكه به مفهوم اباحه بگيريم، منظور از آن، تشويق مردم به سوى تجارت و خريد و فروش و يافتن رزق و روزى و كسب سود است. وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ‌ و از روزى‌هاى پروردگارتان - كه در كران تا كران زمين و كوه‌ها و بر فراز درختان و در دل زمين رويانيده است - بخوريد كه برايتان حلال و رواست. وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ و بدانيد كه رستاخيز و برانگيخته شدن همگان به سوى داورى و حكم اوست. پاره‌اى برآنند كه: و بدانيد كه رستاخيز و زنده نمودن همگان، براى حسابرسى است، و تنها اوست كه زنده مى‌كند و بر پديدآوردن رستاخيز تواناست. در آيه بعد خداى فرزانه به هشدار كفرگرايان پرداخته و آنان را از دست يازيدن به گناه و زشتى و انكار نقش تربيتى و پروردگارى ذات بى همتاى او برحذر مى‌دارد و مى‌فرمايد: أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ آيا به راستى شما خود را از عذاب كسى كه فرمانرواى آسمان‌هاست در امنيت مى نگريد، كه با اشاره و فرمانى زمين را بشكافد و شما را به كيفر گناهانتان به قعر زمين فرو برد؛ آن گاه زمين به لرزه در آيد و به لرزش خود ادامه دهد؟ به باور پاره‌اى منظور از «فرمانرواى آسمان» در آيه، نه ذات پاك آفريدگار هستى، بلكه فرشته‌اى است كه از سوى او به كيفر ظالمان و اصلاح‌ناپذيران گمارده شده است. واژه «مور» در آيه به مفهوم لرزش و حركت زمين بسان موج برداشتن آن است. و مى افزايد: أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً آيا شما از آن قدرتى كه فرمانرواى آسمان‌هاست، امنيت يافته‌ايد كه تند بادى از ريگ و سنگريزه بر سر شما فرو فرستد؛درست همان گونه كه بر جامعه «لوط» فرو فرستاد؟ به باور پاره‌اى منظور اين است كه: آيا از فرمانرواى آسمان‌ها ايمن هستيد كه بر شما به كيفر ظلم و گناهانتان سنگ ببارد؟ فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ و به زودى - پس از فرود عذاب و ديدن آن - خواهيد دانست كه هشدارها و انذارهاى من چگونه است! و آن گاه در اشاره به كيفر جامعه‌ها و امت‌هاى سركش و بيداد پيشه پيشين مى‌فرمايد: وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ و بى‌گمان كسانى كه پيش از اين جامعه و مردم بودند نيز پيام رسانان خدا را دروغگو انگاشته و آنان را تكذيب كردند و كار را به انكار يكتايى خدا كشاندند، اينك بينديشيد و بر فرجام كار آنان بنگريد و ببينيد كه كيفر من در برابر ظلم و بيداد و حق ستيزى آنان چگونه بود! و چگونه نعمت‌هايى كه به آنان ارزانى شده بود، همه را گرفتيم و بلا و بدبختى به كيفر كردارشان بر آنان باريدن كرد. در ادامه آيات به ترسيم پرتوى ديگر از قدرت شگفت‌انگيز پديد آورنده تواناى هستى پرداخته و خردمندان را به نگرش بر پرندگان و راز پرواز آنها توجه مى دهد و مى‌فرمايد: أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ‌ آيا آنان در نشانه‌هاى قدرت خدا نينديشيده، و آيا به پرندگانى كه بر فراز سرشان در حال پروازند، ننگريسته‌اند كه چگونه گاه بال مى‌گسترند و گاه بال مى‌زنند و بال‌هاى خود را پس از گسترانيدن مى‌بندند؛ به گونه‌اى كه گويى سينه آسمان و هوا و فضا براى آنها بسان آب درياست و آن‌ها شناگرند؟ به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و آيا به پرندگانى كه بالاى سر آنان در حال پرواز هستند ننگريسته‌اند، كه چگونه پاره‌اى از آن‌ها با بال گسترده پرواز مى‌نمايند و پاره‌اى بال خود را گاه باز و گاه مى‌بندند و پرواز مى‌كنند؟ دو واژه «صفيف» و «دفيف» كه در تقسيم بندى پرندگان به كار مى‌رود، از همين باب مى‌باشند، كه واژه نخست به مفهوم پرواز با بال گسترده و گشاده، و واژه دوم به مفهوم پرواز به صورت بال‌زدن و گشودن آمده است . و بدين‌سان دو گروه پرندگان را با اين دو وصف و ويژگى وصف مى‌كنند. در ادامه آيه مى‌فرمايد: ما يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ‌ جز خداى بخشاينده به وسيله مسخر ساختن هوا بر آنها، كسى آن‌ها را بر فراز آسمان بى‌كران نگه نمى‌دارد و از سقوط آنها جلوگيرى نمى‌كند؛ به گونه‌اى كه اگر اين مسخر ساختن هوا براى آنها نبود، آن‌ها توان پرواز نداشتند و بر زمين مى افتادند. و بدين سان روشن مى‌شود كه نگهدارنده پرندگان در فضاى بى‌كران براى پرواز، همان تدبيرگر آسمان و زمين است. و اين روشن‌ترين و محكم‌ترين دليل بر يكتايى و قدرت خدا و اين واقعيت ظريف و دقيق است كه: آن خدايى كه بر تسخير هوا و فضا تواناست و اين پديده‌هاى شگفت‌انگيز را براى پرواز، مسخر پرندگان ساخته است، ذات پاك و بى‌همتاى او بر هر كار و بر هر چيزى تواناست. على‌بن‌عيسى در اين مورد مى‌گويد: واژه «صف» به مفهوم چيدن و قراردادن چيزهايى پى در پى بر خط راست و مستقيم آمده، و واژه «قبض» به مفهوم باز و گسترده بودن چيزى، و يا جمع كردن و برچيدن آنها آمده است، و واژه «امساك» به مفهوم خوددارى ورزيدن و نگهداشتن از سقوط معنا مى‌دهد. إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ بَصِيرٌ چرا كه ذات پاك و بى‌همتاى او بر هر چيزى بيناست. در آيه بعد در اشاره به ناتوانى كفرگرايان و اصلاح ناپذيران در برابر قدرت بى‌كران خدا مى‌فرمايد: أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ‌ آيا آن كسى كه خود براى شما بسان سپاهى است گران - و جز خداى بخشاينده شما را يارى مى‌رساند - كيست؟ «ابن‌عباس» مى‌گويد: آن كسى كه سپاه شما باشد و بخواهد شما را از عذاب خدا نجات بخشند كيست؟ به راستى آيا جز خداى يكتا كسى مى‌تواند شما را از عذاب او برهاند؟ آغاز آيه با استفهام يا پرسش انكارى آغاز مى گردد و منظور اين است كه: هان اى كفرگرايان! بدانيد كه اگر خداى بخشاينده بخواهد شما را به كيفر كردارتان عذاب كند، هيچ سپاهى نيست كه بتواند شما را يارى كند و از فرود عذاب او جلوگيرى نمايد. واژه «جند» در آيه شريفه، مفرد آمده است و به همين دليل هم در ادامه آيه مى فرمايد: هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ... و منظور اين است كه: هان اى كفرگرايان! با كدامين قدرت و نيرو خداى فرزانه را نافرمانى مى‌كنيد؟ آيا به راستى براى شما سپاه گرانى است كه مى‌تواند از شما در برابر خدا و كيفر عادلانه او دفاع كند و عذاب او را از شما دور سازد؟ و بدين سان روشنگرى مى‌كند كه خدايان دروغين و بت‌هاى رنگارنگى كه به جاى خدا آن ها را مى پرستيد از هيچ قدرت و توانى بهره‌ور نيستند و نمى‌توانند شما پرستشگران تيره‌بخت و تاريك‌انديش را يارى كنند. إِنِ الْكافِرُونَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ و كفرگرايان و اصلاح ناپذيران تنها گرفتار فريب و غرورند. آرى،شيطان با وسوسه‌ها و گمراهگريهاى خود،آنان را به ورطه غرور و غفلت مى‌كشد و پرده‌هاى جهل و نادانى را بر روى وجدان و خرد و فطرت آنان مى‌افكند و به آنان چنين وانمود مى‌كند كه عذابى در كار نخواهد بود. به باور پاره‌اى منظور اين است كه: و كفرگريان در پرستش بت‌ها و خدايان دروغين به جاى خداى يكتا تنها در كام غرور و غفلت هستند و چنين مى‌پندارند كه اين پرستش‌هاى بى‌اساس و خفت‌آور برايشان سودبخش خواهد بود؛ در حالى كه چنين پندارى جز پوچ و بى‌اساس نخواهد بود. و در آخرين آيه مورد بحث مى‌فرمايد: أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ‌ آيا آن كسى كه اگر خدا رزق و روزى خود را از شما باز دارد، به شما روزى مى‌رساند، كيست؟ ممكن است در اين جا منظور اسباب رزق و روزى، نظير باران باشد كه در آن صورت منظور اين است كه: اگر خداى بخشاينده اسباب رزق و روزى را از شما بگيرد و باز دارد، آن قدرتى كه آن را براى شما باز آورد، كيست؟ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ روشن است كه جز خداى بخشاينده، نه قدرتى مى‌تواند باران بفرستد و نه رزق و روزى براى انسان‌ها و ديگر جانداران، اما كفرگرايان و ظالمان به جاى پذيرش حق، در كام بدانديشى و حق‌گريزى فرو رفته و در سركشى و فرار از حق پافشارى مى‌كنند. «فرّاء» در اين مورد مى‌گويد: خداى فرزانه در آغاز آيه مورد بحث با پرسشى تفكرانگيز و بيدارگر كفرگرايان را در برابر برهان و دليلى آشكار قرار مى‌دهد و از آنان مى‌پرسد كه: به راستى اگر خداى بخشاينده روزى خود را از شما باز دارد، چه كسى به شما رزق و روزى مى‌دهد؟ و كفرگرايان با اندك دقت و تأمل در مى‌يابند كه جز ذات بى‌همتاى او خدايى نيست، اما به جاى حق‌پذيرى و اقرار بر يكتايى خدا دم فرومى‌بندند و حقيقت را كتمان مى‌كنند! به همين جهت در آخر آيه روشنگرى مى گردد كه آنان در حق‌گريزى و حق‌ناپذيرى پافشارى و لجاجت مى‌كنند. پرتوى از آيات چهار آفت رشد و خودشكوفايى در زندگى در آيات روح‌بخش و انسان پرورى كه گذشت با اين درس الهام بخش روبه‌رو مى‌گرديم كه: اين خصلت‌هاى نكوهيده كفرگرايان و ظالمان كه در آيات به آنها اشاره رفت، اگر گريبان هر فرد و جامعه‌اى را بگيرند، افزون بر اين كه آنان را از رشد و شكوفايى و پيشرفت و رستگارى در دنيا و آخرت باز مى‌دارند، در سراى آخرت نيز آنان را به عذاب دردناك دوزخ گرفتار مى‌سازند. اين آفت‌ها عبارتند از: 1 - غرور و غفلت، 2 - لجاجت و يكدندگى، 3 - مستى و سركشى 4 - تاريك انديشى و اصلاح ناپذيرى، 5 - و ديگر حق گريزى و خيرگى به جاى سر فرود آوردن در برابر واقعيت‌ها. آرى، اين‌ها آفت‌هايى هستند كه راه كمال و جمال را بر روى انسان مى‌بندند و او را افزون بر انحطاط و عقب‌ماندگى در دنيا، در سراى آخرت نيز به دوزخ و آتش شعله‌ور آن سرنگون مى‌سازند.(15)

مشخصات :
قرآن تبيان- جزء 29 - حزب 57 - سوره ملک - صفحه 562
قرائت ترتیل سعد الغامدی-آيه اي-باکیفیت(MP3)
بصورت فونتی ، رسم الخط quran-simple-enhanced ، فونت قرآن طه
با اندازه فونت 25px
بصورت تصویری ، قرآن عثمان طه با کیفیت بالا

مشخصات ترجمه یا تفسیر :
تفسیر مجمع البیان

انتخاب  فهرست  جستجو  صفحه بعد  صفحه قبل 
اگر این صفحه عملکرد مناسبی ندارد
از این لینک کمکی استفاده فرمایید .
 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 91,197,911